گنجور

شمارهٔ ۳۲

چسان بینم به دست غیردامان وصالش را
پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم
زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را
به چشم کم مبین افتادگان عشق را هرگز
که از چرخ برین برتر بود جا، پایمالش را
از این پیمانه، چون پیمانهٔ دل، بوی درد آید
که آورد از مزار عاشقان خاک سفالش را؟
چو عمر رفته دیگر بر سرت هرگز نمی آید
مگر در خواب بینی بعد از این جویا خیالش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چسان بینم به دست غیردامان وصالش را
پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به کسی غیر از خودم، دامن وصالش را ببینم، در حالی که من با تمام درد و رنج، او را پرورش داده‌ام؟
به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم
زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را
هوش مصنوعی: از چشمانم به جای اشک‌های حسرت، خون دل می‌ریزد و من تا بدانجا که می‌توانم، سعی می‌کنم تا دامان خیال او را در دست بگیرم.
به چشم کم مبین افتادگان عشق را هرگز
که از چرخ برین برتر بود جا، پایمالش را
هوش مصنوعی: به افرادی که به عشق در حال سقوط هستند، خیلی کم توجه نکنید، زیرا کسی که در چرخش دنیا بالاتر است، هرگز اجازه نمی‌دهد که عشق بر روی زمین پایمال شود.
از این پیمانه، چون پیمانهٔ دل، بوی درد آید
که آورد از مزار عاشقان خاک سفالش را؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی از دل و احساسات صحبت می‌کنیم، ناگزیر به یاد دردها و غم‌های عاشقان می‌افتیم. در واقع، احساسات عمیق عشق و فقدان، مانند عطری است که از خاک مزار عاشقان برمی‌خیزد و این درد و غم را با خود دارد.
چو عمر رفته دیگر بر سرت هرگز نمی آید
مگر در خواب بینی بعد از این جویا خیالش را
هوش مصنوعی: زمانی که عمر انسان سپری شده و به پایان رسیده، دیگر هرگز به واقعیت برنمی‌گردد و تنها در خواب می‌توان به یاد آن رفت. پس از این، بهتر است به یاد خوشی‌ها و خاطرات آن بپردازیم.