گنجور

شمارهٔ ۲۸۸

شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست
با کمان قامت خم رفت تیر آه راست
کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق
مار کج کج می رود هر چند باشد راه راست
نور روی آفتاب من کم از خورشید نیست
کی توان دیدن سوی آن رشک مهر و ماه راست
چون توان دیدن ز دست اندازی باد صبا
بر رخش گه کج شود زلف سیاه و گاه راست
از چشم ترم مردمک آهی شد و برخاست
مژگان زغمت دود سیاهی شد و برخاست
ای مهر لقا هر که ترا دید چو شبنم
از هستی خود محو نگاهی شد و برخاست
چون چشم حباب آنکه ترا نیم نظر دید
از هستی موهوم خود آهی شد و برخاست
چون آینه جویا همه تن محو جمالم
هر مو به تنم مد نگاهی شد و برخاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست
با کمان قامت خم رفت تیر آه راست
هوش مصنوعی: دعای کسانی که ناتوان هستند به حقیقت پاسخ می‌گیرد، همچنان که تیر آه کسی که غمگین است به هدف می‌رسد، حتی اگر قامت او خمیده باشد.
کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق
مار کج کج می رود هر چند باشد راه راست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از راه حق وسعت و کامیابی را که دروغ‌گویان به دست می‌آورند، ببیند. راهی که ممکن است در نگاه اول درست به نظر برسد، اما کسی که نیت خوبی ندارد، همیشه به سمت انحراف می‌رود.
نور روی آفتاب من کم از خورشید نیست
کی توان دیدن سوی آن رشک مهر و ماه راست
هوش مصنوعی: نور چهره‌ی من هیچ کم از تابش خورشید ندارد، پس چطور می‌توان به زیبایی و درخشش من نگریست در حالی‌که مهروماه هم به من حسادت می‌کنند؟
چون توان دیدن ز دست اندازی باد صبا
بر رخش گه کج شود زلف سیاه و گاه راست
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاهی به موهای سیاه تو دست می‌زند، sometimes موها کج می‌شوند و sometimes راست؛ یعنی زیبایی و حالت آنها تحت تأثیر این وزش نسیم قرار می‌گیرد.
از چشم ترم مردمک آهی شد و برخاست
مژگان زغمت دود سیاهی شد و برخاست
هوش مصنوعی: چشم‌های من از اشک پر شد و در حالی که آهی از دل برمی‌کشیدم، مژگانم به خاطر غم، مانند دودی سیاه بالا رفت.
ای مهر لقا هر که ترا دید چو شبنم
از هستی خود محو نگاهی شد و برخاست
هوش مصنوعی: ای نور عشق، هر کس که با تو دیدار کرد، به مانند شبنم از وجود خود غافل شد و به خاطر تماشای تو، از جهان خویش فارغ گشت.
چون چشم حباب آنکه ترا نیم نظر دید
از هستی موهوم خود آهی شد و برخاست
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی مانند چشم حباب، ترا با نگاهی کوتاه دید، از وجود ناپایدار خود احساس ناراحتی کرد و از آن حالت برخاست.
چون آینه جویا همه تن محو جمالم
هر مو به تنم مد نگاهی شد و برخاست
هوش مصنوعی: من مثل آینه‌ای هستم که به زیبایی‌ام می‌نگرد، به طوری که تمام وجودم در زیبایی‌ام غرق شده است. هر رشته از موهایم با نگاهش به من پر از زندگی و شور و شوق شده است.