گنجور

شمارهٔ ۲۶۵

سوختن شمع شبستان زمن آموخته است
گل ز رخسار تو افروختن آموخته است
در هوای تو سبک سیرتر از بوی گلی م
به غریبی دل ما در وطن آموخته است
بر زمین ساغر سرشار به کف غلطیدن
مست لایعقل من از چمن آموخته است
نیست بی فایده در پیش تو استادن سرو
از تو دامن به میان برزدن آموخته است
پیش از ایجاد جهان بی سر و پا می گشتیم
آسمان بیهوده گردی ز من آموخته است
‏ بی تکلف ز شکر ریزی صائب جویا
طوطی نطق تو طرز سخن آموخته است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوختن شمع شبستان زمن آموخته است
گل ز رخسار تو افروختن آموخته است
هوش مصنوعی: شمع شبستان به من یاد داده که چگونه بسوزم، و گل هم از چهره تو یاد گرفته که چطور درخشش داشته باشد.
در هوای تو سبک سیرتر از بوی گلی م
به غریبی دل ما در وطن آموخته است
هوش مصنوعی: در هوای تو، حس سبکی و راحتی دارم، انگار که بوی گلی مرا به آسمان می‌برد. دل ما، حتی در سرزمین خودمان، به غم غریبی عادت کرده است.
بر زمین ساغر سرشار به کف غلطیدن
مست لایعقل من از چمن آموخته است
هوش مصنوعی: بر روی زمین، جام پر از شراب را در دست گرفته و در حال غلتیدن هستم. من که مست و بی‌خود شده‌ام، این رفتار را از چمن یاد گرفته‌ام.
نیست بی فایده در پیش تو استادن سرو
از تو دامن به میان برزدن آموخته است
هوش مصنوعی: ایستادن سرو در برابر تو بی‌فایده نیست، زیرا تو به او آموخته‌ای که چگونه دامن خود را به میان بزند.
پیش از ایجاد جهان بی سر و پا می گشتیم
آسمان بیهوده گردی ز من آموخته است
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جهان ساخته شود، ما به صورت بی‌هدف و بدون شکل در حال گردش بودیم. آسمان هم از من چیزهایی آموخته است که بی‌فایده بوده‌اند.
‏ بی تکلف ز شکر ریزی صائب جویا
طوطی نطق تو طرز سخن آموخته است
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی و به سادگی، صائب جویا نشان می‌دهد که طوطی از تو سخن گفتن را یاد گرفته است، به طوری که توانسته است به شکل طبیعی و شیرین حرف بزند.