شمارهٔ ۲۶۴
چه دور گر به زبان تو دل موافق نیست
که صبح نیز در این روزگار صادق نیست
دوا به درد کنیدم که در طبیعت دل
هوای کشور آسودگی موافق نیست
همیشه سیلی جورم نواخت بر رخ دل
فغان که آن صنم دل نواز مشفق نیست
فغان اهل محبت ز درد بی دردی است
بنالد آنکه ز بیداد عشق، عاشق نیست
ز زلف وعدهٔ تاری نموده ای دوشم
خلاف عهد سر مویی از تو لایق نیست
فروغ صدق ز سیمای او مجو جویا
چو شمع آنکه زبان با دلش موافق نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه دور گر به زبان تو دل موافق نیست
که صبح نیز در این روزگار صادق نیست
هوش مصنوعی: اگر دل کسی با سخن تو همسو نباشد، چه فایدهای دارد؟ حتی صبح امروز نیز در این زمانه، راستگو نیست.
دوا به درد کنیدم که در طبیعت دل
هوای کشور آسودگی موافق نیست
هوش مصنوعی: بهبود حال من به مانند درمانی است، اما در طبیعت دل، هیچ چیزی برای آرامش و آسودگی من مناسب نیست.
همیشه سیلی جورم نواخت بر رخ دل
فغان که آن صنم دل نواز مشفق نیست
هوش مصنوعی: همواره دلم با ضربههای سختی ناراحت شده و فریاد میکشد که آن معشوق زیبا و دلنشین، مهربان و دلسوز نیست.
فغان اهل محبت ز درد بی دردی است
بنالد آنکه ز بیداد عشق، عاشق نیست
هوش مصنوعی: درد و فریاد کسانی که عاشق هستند، ناشی از رنجی است که در فقدان عشق احساس میکنند. کسی باید شکایت کند که عشق را نمیشناسد و در پی ظلمی که عشق بر دل عاشقان میآورد، بیخبر است.
ز زلف وعدهٔ تاری نموده ای دوشم
خلاف عهد سر مویی از تو لایق نیست
هوش مصنوعی: ای محبوب، دیروز با زلف وعدهات، دوش مرا به تله انداختی. اما حالا به خاطر بیوفاییات، حتی سر یک مو هم از تو سزاوار نیست.
فروغ صدق ز سیمای او مجو جویا
چو شمع آنکه زبان با دلش موافق نیست
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که نباید از ظاهر کسی، حقیقت درونیاش را بخواهی. همانطور که شمع نوری دارد اما ممکن است زبانش با دلش همخوانی نداشته باشد، تنها به خورشید و زیبایی ظاهری اکتفا نکن، زیرا ممکن است درون او چیز دیگری باشد.

جویای تبریزی