گنجور

شمارهٔ ۲۵۸

در تماشای رخت تاب و توان از ما نیست
در ره شوق به جان تو که جان از نیست
موج را صورت هستی نبود جز دریا
دل مسافر چو شد از سینه زبان از ما نیست
غیر یک بوسه نداریم تمنا زان لعل
آن دو لب نیست گر از ما دو جهان از ما نیست
شمع را شعله زخاموشی جاوید رهاند
گر نباشد سخن عشق زبان از ما نیست
پا به دامان قناعت به توکل بنشین
رفته هر کس ز پی سود و زیان از ما نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در تماشای رخت تاب و توان از ما نیست
در ره شوق به جان تو که جان از نیست
هوش مصنوعی: در تماشای زیبایی تو دیگر تحملی نداریم، چون عشق به تو جان ما را از همه چیز خالی کرده است.
موج را صورت هستی نبود جز دریا
دل مسافر چو شد از سینه زبان از ما نیست
هوش مصنوعی: موج تنها در دریا وجود دارد و نقش خودش را از آن می‌گیرد. وقتی مسافری از دل دریا جدا می‌شود، دیگر چیزی از آن ارتباط باقی نمی‌ماند.
غیر یک بوسه نداریم تمنا زان لعل
آن دو لب نیست گر از ما دو جهان از ما نیست
هوش مصنوعی: تنها آرزوی ما یک بوسه از آن لب‌های زیباست، و اگر این را نداشته باشیم، در حقیقت از ما چیزی باقی نمی‌ماند.
شمع را شعله زخاموشی جاوید رهاند
گر نباشد سخن عشق زبان از ما نیست
هوش مصنوعی: اگر شمعی وجود داشته باشد که در سکوت جاودانه گرفتار شده، تنها عشق می‌تواند آن را از خاموشی نجات دهد؛ چرا که بدون عشق، زبان ما برای بیان احساسات ناتوان است.
پا به دامان قناعت به توکل بنشین
رفته هر کس ز پی سود و زیان از ما نیست
هوش مصنوعی: به زندگی با قناعت و اعتماد به خدا بپرداز؛ زیرا هر کسی که فقط به دنبال سود و زیان دنیوی باشد، جزو ما نیست.