شمارهٔ ۲۳۲
ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است
که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است
ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم
که چین جوهر ابروی تیغ هموار است
خیال روی تو از بس به دیده صورت بست
به رنگ عکس ز آیینه ها نمودار است
به محفل تو سرش در کف نیاز بود
دماغ هر که به رنگ پیا له سرشار است
بیار باده که فصل شکست توبهٔ ماست
خط سیاه تو ابر بهار رخسار است
مرا به بزم طلب از بلندی همت
چو برگ لاله زبان سر به مهر اظهار است
پر است بسکه دل از گرد کلفتم جویا
خیال یار در او همچو نقش دیوار است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز وانمود پریشانی ام چو گل عار است
که مشت بسته چو غنچه هزار دینار است
هوش مصنوعی: من در ظاهر به نظر میرسم که پریشان و آشفته هستم، اما در حقیقت، درونم همچون غنچهای است که ارزش و زیبایی فراوانی دارد.
ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم
که چین جوهر ابروی تیغ هموار است
هوش مصنوعی: از انسان هیچ کار نکن جز زمانی که در خشم، ملایم و آرام باشد؛ زیرا حتی تیغ هم با یک چین در ابرو میتواند زیبا به نظر برسد.
خیال روی تو از بس به دیده صورت بست
به رنگ عکس ز آیینه ها نمودار است
هوش مصنوعی: تصویر چهرهات به قدری در ذهن من ماندگار شده است که حالا مانند یک عکس در آینه قابل مشاهده است.
به محفل تو سرش در کف نیاز بود
دماغ هر که به رنگ پیا له سرشار است
هوش مصنوعی: در جمع محفل تو، نیاز و درخواست وجود دارد؛ هر کسی که چهرهاش مثل پیاله پر از رنگ و جذابیت است.
بیار باده که فصل شکست توبهٔ ماست
خط سیاه تو ابر بهار رخسار است
هوش مصنوعی: بیا و شراب بیاور چون زمان شکستن عهد و پیمان ماست. خط سیاه تو مانند ابر بهاری بر روی چهرهات است.
مرا به بزم طلب از بلندی همت
چو برگ لاله زبان سر به مهر اظهار است
هوش مصنوعی: در میانه محفل دل میخواهد که از بلندی آرزوهایم، مانند برگ لاله، با زبانی بیپروا و بیپنهان، عشق و احساسات خود را ابراز کنم.
پر است بسکه دل از گرد کلفتم جویا
خیال یار در او همچو نقش دیوار است
هوش مصنوعی: دل من به شدت از غم و اندوه پر شده است و در آن، به خاطر یاد یار، تصاویری مانند نقش و نگارهایی که بر روی دیوار هستند، نقش بسته است.

جویای تبریزی