گنجور

شمارهٔ ۲۲۳

لب چو مینا بگشود انجمنی خندان ساخت
بزم را نام خدا از سخنی خندان ساخت
چرخ کس را ندهد خرمی از پهلوی خویش
صد دل غنچه شکست و چمنی خندان ساخت
دل ابنای زمان را خبر از شادی نیست
همچو گل هر که بدیدم دهنی خندان ساخت
گشت از گریه فرح بخش چمن ابر بهار
باغ را از مژه بر هم زدنی خندان ساخت
لاف اعجاز رسد پیر مغان را جویا
دل آزردهٔ مانند منی خندان ساخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لب چو مینا بگشود انجمنی خندان ساخت
بزم را نام خدا از سخنی خندان ساخت
هوش مصنوعی: لبان مانند مینا، با لبخندی شاداب گشوده شد و فضایی شاداب به وجود آورد. بزم و محفل با یاد خداوند و کلامی خوش، رنگ و بویی دلنشین یافت.
چرخ کس را ندهد خرمی از پهلوی خویش
صد دل غنچه شکست و چمنی خندان ساخت
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمی‌تواند از زندگی خود و احساس خوشبختی و لذت واقعی بهره‌مند شود، مگر اینکه خود در تلاش باشد. در این دنیا، اگر دل‌های زیادی ناامید شوند و غنچه‌های زیادی پژمرده شوند، باز هم می‌توان با امید و تلاش، فضایی شاداب و خوشبخت ساخت.
دل ابنای زمان را خبر از شادی نیست
همچو گل هر که بدیدم دهنی خندان ساخت
هوش مصنوعی: دل‌های مردم زمانه از شادی بی‌بهره است، مثل گل، هر کسی را که دیدم لبخندی بر لب داشت.
گشت از گریه فرح بخش چمن ابر بهار
باغ را از مژه بر هم زدنی خندان ساخت
هوش مصنوعی: به خاطر گریه‌های شاداب، ابر بهاری چمن را زنده و شاداب کرد و به باغ رنگ و طراوت تازه‌ای بخشید.
لاف اعجاز رسد پیر مغان را جویا
دل آزردهٔ مانند منی خندان ساخت
هوش مصنوعی: پیر مغان (مردی حکیم و آگاه) در کنار نویدهایی شگفت بیان می‌کند، اما دل من که آزرده است، با لبخند او آرام می‌گیرد و شاد می‌شود.