گنجور

شمارهٔ ۲۱۶

ذوق درویشی ام از عالم اسباب بس است
شمع کافوری من پرتو مهتاب بس است
ساقی از حدت طبعم نه ای آگاه هنوز
تیغم و نیست مرا حاجت می، آب بس است
گر به مطلب نرسم نیست ز دون همتی ام
شده ام طالب آن گوهر نایاب، بس است
حیف از آن دیده کز او قطره اشکی نچکد
باعث زینت دریا در سیراب بس است
‏ روشن از پرتو عشق است چراغم جویا
بر سرم سایهٔ آن مهر جهانتاب بس است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذوق درویشی ام از عالم اسباب بس است
شمع کافوری من پرتو مهتاب بس است
هوش مصنوعی: ذوق و شوق من از دنیای مادی و چیزهای مادی به مقدار زیادی است. نور و روشنایی من مانند روشنایی ماه است که با شمع کافوری‌ام همراه است.
ساقی از حدت طبعم نه ای آگاه هنوز
تیغم و نیست مرا حاجت می، آب بس است
هوش مصنوعی: ای ساقی، هنوز از شدت طبع من آگاهی نداری؛ من به شراب نیازی ندارم، همین آب برایم کافی است.
گر به مطلب نرسم نیست ز دون همتی ام
شده ام طالب آن گوهر نایاب، بس است
هوش مصنوعی: اگر به هدفم نرسم، به خاطر کم‌همتی من نیست. من در پی دستیابی به آن گوهر نایاب هستم، و همین برایم کافی است.
حیف از آن دیده کز او قطره اشکی نچکد
باعث زینت دریا در سیراب بس است
هوش مصنوعی: این چشم‌ها حیف است که حتی یک قطره اشک نریزد؛ چرا که این اشک‌ها باعث زینت دریا هستند و برای سیراب کردن، به همین اندازه هم کافی است.
‏ روشن از پرتو عشق است چراغم جویا
بر سرم سایهٔ آن مهر جهانتاب بس است
هوش مصنوعی: چراغ من به خاطر نور عشق روشن است و کافی است که سایه محبت آن خورشید جهانتاب بر سرم باشد.