گنجور

شمارهٔ ۱۷

قانع شده ست دل به تمنای او مرا
در سر بس است شورش سودای او مرا
در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید
از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
کی در حریم کعبهٔ مقصود ره دهد
از خود برون نکرده تمنای او مرا
در حیرتم که جان به کجایش فدا کنم
از بس گرفته شوق سراپای او مرا
پیش از نگه به گلشن دیدار می رسم
از جای برده شوق تمنای او مرا
جویا به رنگ لاله ز بخت سیه مدام
در خون نشانده داغ تمنای او مرا
خط سبز خو برویان یاد می آید مرا
یعنی از جوش بهاران یاد می آید مرا
کرده جا در تنگنای سینه ام یک شهر غم
مصر دردم از عزیزان یا دمی آید مرا
اختلاط جام و مینا هر کجا بینم بهم
گرمخونیهای مستان یاد می آید مرا
چون به یاد آن گل رخسار می نالد دلم
از بهار و عندلیبان یاد می آید مرا
هر کجا بینم به خاک افتاده برگ لاله ای
لخت دل با داغ حرمان یاد می آید مرا
گرم شوخی سرمه را بینم چو در چشم بتان
گرد میدان صفاهان یاد می آید مرا
صحبت تسلیم را جویا کنم چون آرزو
دامن تخت سلیمان یاد می آید مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قانع شده ست دل به تمنای او مرا
در سر بس است شورش سودای او مرا
هوش مصنوعی: دل من به آرزوی او راضی شده و دیگر این شور و هیجان برای عشق او در درونم کافی است.
در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید
از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
هوش مصنوعی: در عشق، تمام وجودم پر از خون شد و به خاطر شدت احساسم، از فشار دستان او، خون ریختم.
کی در حریم کعبهٔ مقصود ره دهد
از خود برون نکرده تمنای او مرا
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند در مکان مقدس کعبهٔ هدف، راهی به من نشان دهد؟ من خود را از خواسته‌ام دور نکرده‌ام.
در حیرتم که جان به کجایش فدا کنم
از بس گرفته شوق سراپای او مرا
هوش مصنوعی: در حیرت هستم که برای عشق او کجا جانم را فدای او کنم، زیرا تمام وجودم پر از شوق و محبت به اوست.
پیش از نگه به گلشن دیدار می رسم
از جای برده شوق تمنای او مرا
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به دیدار او بروم، اشتیاق و تمناهای او مرا از جایم حرکت می‌دهند و به گلشن می‌برند.
جویا به رنگ لاله ز بخت سیه مدام
در خون نشانده داغ تمنای او مرا
هوش مصنوعی: من از سرنوشت شوم خود همیشه دردم را با رنگ لاله می‌جویم و نشان دلتنگی و آرزوی او بر دلم نشسته است.
خط سبز خو برویان یاد می آید مرا
یعنی از جوش بهاران یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: وقتی به رنگ سبز درختان و گیاهان نگاه می‌کنم، یاد بهار و تازگی آن برایم زنده می‌شود.
کرده جا در تنگنای سینه ام یک شهر غم
مصر دردم از عزیزان یا دمی آید مرا
هوش مصنوعی: در سینه‌ام جایی کوچک پر از غم و اندوهی است که مانند یک شهر بزرگ احساس می‌شود. درد من از عزیزانم است و گاهی لحظاتی برایم پیش می‌آید که این احساسات را بهتر درک کنم.
اختلاط جام و مینا هر کجا بینم بهم
گرمخونیهای مستان یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: هر جا که اختلاط جام و مینا را ببینم، یاد همدلی و صمیمیت مستان به ذهنم می‌رسد.
چون به یاد آن گل رخسار می نالد دلم
از بهار و عندلیبان یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: وقتی به یاد آن گل و زیبایی‌اش می‌افتam، دلم به وجد می‌آید و به یاد بهار و پرندگان خوشخوان می‌افتم.
هر کجا بینم به خاک افتاده برگ لاله ای
لخت دل با داغ حرمان یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: هر جا که برگ لاله‌ای را بر روی زمین ور افتاده ببینم، دل‌ام با احساس درد و حسرت پر می‌شود.
گرم شوخی سرمه را بینم چو در چشم بتان
گرد میدان صفاهان یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: وقتی که سرمه را در چشمان بتی می‌بینم، به یاد زیبایی‌های میدان نقش جهان در اصفهان می‌افتم.
صحبت تسلیم را جویا کنم چون آرزو
دامن تخت سلیمان یاد می آید مرا
هوش مصنوعی: می‌خواهم در مورد تسلیم صحبت کنم، زیرا وقتی به این موضوع فکر می‌کنم، یاد آرزویی می‌افتم که دامن تخت سلیمان را به یادم می‌آورد.