شمارهٔ ۱۶۸
دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست
دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست
در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش
از بسکه گشته است نمایان پدید نیست
در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن
گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست
محو جمالم و رخش از دیده ام نهان
آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست
پنهان شده است آینه ام از هجوم عکس
جویا اگر چه جلوهٔ جانان پدید نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست
دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست
هوش مصنوعی: جهان دارای زندگی و موجودات است، اما در واقع نمیتوان انسان را از دنیا جدا کرد و وجود انسان به عنوان عنصر منحصر به فردی در این جهان در نظر گرفته نمیشود.
در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش
از بسکه گشته است نمایان پدید نیست
هوش مصنوعی: جلوه و نمایش آن در پردهٔ ظهور پنهان است، زیرا بهقدری نمایان شده که دیگر قابل مشاهده نیست.
در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن
گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست
هوش مصنوعی: در این جمله اشاره شده که زیبایی و جذابیت تو به گونهای است که در ظاهرت به وضوح نمایان نیست، چون در میان گلها و گیاهان خوشبو و زیبا، تنها به خاطر وفور آنها، ویژگیهای خاص تو کمتر به چشم میآید.
محو جمالم و رخش از دیده ام نهان
آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از عشق و زیبایی معشوق صحبت میکند. او میگوید که زیبایی معشوق را از نظر دور کرده و حالا دیگر از آن لذت نمیبرد. همچنین به حالت ناامیدی خود اشاره میکند و میگوید که زمان از او گذشته و دیگر امیدی به بازگشت آن لحظات زیبا ندارد. در واقع، شاعر احساس میکند که زیبایی و شگفتی از زندگیاش رفته و او در حالتی از کسالت و غم است.
پنهان شده است آینه ام از هجوم عکس
جویا اگر چه جلوهٔ جانان پدید نیست
هوش مصنوعی: آینهام از هجوم تصاویری که میجویم پنهان شده است، هرچند که زیبایی محبوبم هنوز آشکار نشده است.

جویای تبریزی