گنجور

شمارهٔ ۱۶۱

دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم
این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است
نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع
آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است
گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد
موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است
آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت
نفس خستهٔ درد تو دم شمشیر است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل هجران زده از سیر گلستان سیر است
دور از او موج هوابر سر ما شمشیر است
هوش مصنوعی: دل کسی که دور است از معشوق، از زیبایی‌های گلستان دلزده و سیر شده است. زمانی که او حضور ندارد، هر لحظه مثل ضربه‌ای از شمشیر بر سر ماست.
نزند ال و پرش در دم حیرت رنگم
این خزان جلوه، تذرو چمن تصویر است
هوش مصنوعی: رنگ و حالتی که به خاطر شگفتی به من دست داده، باعث شده که این پاییز جلوه‌اش مانند تصاویری که در چمن می‌رقصند، بیفزاید.
نالهٔ العطش آمد ز نگاهش چون شمع
آتش عشق تو آنرا که گریبانگیر است
هوش مصنوعی: نفس‌های این شخص از شدت تشنگی و عشق به تو، شبیه ناله‌ای به گوش می‌رسد. مانند شمعی که در آتش عشق می‌سوزد، او نیز درگیر این احساسات است.
گریه نگذاشت چو پروانه به گردش گردد
موج اشکم به پر و بال نگه زنجیر است
هوش مصنوعی: گریه مانع شد که مانند پروانه به دور بگردم، زیرا اشک‌هایم به چشم‌هایم زنجیر شده و نمی‌گذارند حرکت کنم.
آه جویا چو جرس پهلوی گردون بشکافت
نفس خستهٔ درد تو دم شمشیر است
هوش مصنوعی: ای جویا، صدای جرس مانند این است که در آسمان به گوش می‌رسد و نفس خسته‌ی تو به اندازه‌ی دم شمشیر است.