گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

مست و بیخود شوخ من افتاده است
بر زمین همچون چمن افتاده است
هر که در تعریف خود کوشد مدام
بر زبان خویشتن افتاده است
گوهر معنی نمی جویند خلق
ورنه بیرون از سخن افتاده است
از صفای عارضش لغزیده است
دل که در چاه ذقن افتاده است
کرده سامان حیات جاودان
آنکه در فکر سخن افتاده است
دور از آزادی چو مرغ بیضه است
هر که در دام وطن افتاده است
هر کجا شوری ست جویا در جهان
زان لب شکرشکن افتاده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مست و بیخود شوخ من افتاده است
بر زمین همچون چمن افتاده است
هوش مصنوعی: من به شدت شاد و سرخوش هستم و حالتی سرزنده دارم، طوری که مثل چمن‌های افتاده بر زمین، بی‌پروا و بی‌توجه شده‌ام.
هر که در تعریف خود کوشد مدام
بر زبان خویشتن افتاده است
هوش مصنوعی: هر کس که تلاش می‌کند به طور مداوم خود را تعریف کند، در واقع مشغول به گفتن و بیان خود است.
گوهر معنی نمی جویند خلق
ورنه بیرون از سخن افتاده است
هوش مصنوعی: مردم به دنبال هسته واقعی و معنا نیستند، در حالی که حقیقت فراتر از کلمات وجود دارد.
از صفای عارضش لغزیده است
دل که در چاه ذقن افتاده است
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی چهره او بی‌اختیار شده است و مانند فردی که در چاه افتاده، در حال غرق شدن در عشق اوست.
کرده سامان حیات جاودان
آنکه در فکر سخن افتاده است
هوش مصنوعی: کسی که در اندیشه صحبت و کلام است، زندگی جاودانه خود را سامان داده است.
دور از آزادی چو مرغ بیضه است
هر که در دام وطن افتاده است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دام وطن گرفتار شده باشد، مانند پرنده‌ای است که از آزادی دور مانده و به مشکل و حبس دچار است.
هر کجا شوری ست جویا در جهان
زان لب شکرشکن افتاده است
هوش مصنوعی: هرجا که شور و هیجانی در دنیا دیده می‌شود، به خاطر آن لب شیرین و شکرین است که به وجود آمده است.