گنجور

شمارهٔ ۱۵

مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما
یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما
چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست
که هر پریدن چشمی بود کبوتر ما
در آتشیم ز بس در هوای گمنامی
چراغ دودهٔ عنقا بود سمندر ما
زدست و پا زدن آخر به هیچ جا نرسد
در این محیط چو موج هوا شناور ما
زجوش گریه جلا یافت دیده ام جویا
نکو زآب برون آمده است ساغر ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما
یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
هوش مصنوعی: جز به تلاش و کوشش نمی‌توان لاغری و ضیق بدن ما را مشاهده کرد، که همچون هلالی است از پای تا سر.
همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما
چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
هوش مصنوعی: عشق تو همیشه بر سر ما سایه افکنده است و گوهر وجود ما نتیجهٔ درد و رنجی است که مانند آتش در دل داریم.
نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست
که هر پریدن چشمی بود کبوتر ما
هوش مصنوعی: خبر رسیدن تو را نیازی به پیام‌آور نیست، زیرا هر پرشی چشم ما مانند کبوتر است که به ملاقات تو می‌آید.
در آتشیم ز بس در هوای گمنامی
چراغ دودهٔ عنقا بود سمندر ما
هوش مصنوعی: ما همچون آتش می‌سوزیم به خاطر آرزوی نادیده ماندن و ناشناخته بودن. زندگی‌مان مانند چراغی از دوده است که سمندر ماست، نماد تلاش و سختی که در این مسیر با آن روبرو هستیم.
زدست و پا زدن آخر به هیچ جا نرسد
در این محیط چو موج هوا شناور ما
هوش مصنوعی: در این فضا، تلاش و کوشش مداوم بی‌فایده است، مانند اینکه در آبی شنا کنیم و هیچ پیشرفتی نداشته باشیم.
زجوش گریه جلا یافت دیده ام جویا
نکو زآب برون آمده است ساغر ما
هوش مصنوعی: چشمانم که از گریه پر شده بود، حالا روشن و شفاف شده‌اند. گویی از آب بیرون آمده‌ام و به دنبال زیبایی‌ها هستم. ساغر ما نیز در این حالت درخشان و زیباست.