گنجور

شمارهٔ ۳ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر (ع)

ترکا بجوش خم غدیر از نیاز بین
وز این نیاز مست شوو جان بناز بین
دستی به خم زساقی کوثر دراز بین
پیمان کن و بگردش پیمانه راز بین
کزاین خم است مستی ذرات ممکنات
زین خم نخست باده بجام اراده شد
وز وی فلک ستاده زمین اوفتاده شد
آنگاه مست از و ملک از طبع ساده شد
پس درکف رسل قدحی زو نهاده شد
تا دوست را حیات بود خصم را ممات
خم غدیر پر زالهی شراب بین
وزاین شراب جان مخالف کباب بین
نی اندر این خم آیت نیل از صواب بین
برقبطیش زخون و بسبطی زآب بین
کاین صاف خم طغات نکو داند از هدات
بود این چنین صباح که جبریل با درود
زایزد بسوی احمد مختار شد فرود
گفت ای زقهر و لطف تو نازان زیان و سود
بستای مرعلی را انسان که حق ستود
ورنه رسالت تو بنائیست بی ثبات
یعنی که حج گذاشتنت سیرخانه بود
درغسلت از کدورت ظاهر کرانه بود
صومت بجای خوردن نان شبانه بود
مقصود ما علی بود آنها بهانه بود
کزوی روان به پیکر حج است تا صلات
او صورت شرایع و او معنی ملل
او کعبه حقیقت و او رکن هر عمل
از او ابد پدید تواند شد از ازل
او گفت با کلیم که انظر الی الجبل
او خضر را نواخت بسر چشمه حیات
احمد چو این ترانه زجبریل گوش کرد
درجمع خیل رفته و آینده گوش کرد
می درسکون به پای خم از وجد نوش کرد
آنگاه رای نشر پیام سروش کرد
بر خاست منبری زقتب یا که از حصات
پس دست حق گرفت بدست و فراز برد
آنسان که اوج عرش بپا یش نماز برد
لوح از قلم بسوی بنانش نیاز برد
چرخ از قدر بساعد او شاهباز برد
شد منبر از نبی و ولی پر صفات و ذات
گفتا نبی بخلق که دست خداست این
دست خدا بود که بمنبر بپاست این
حلال مشکلات بارض و سماست این
سر حلقه رسل غرض از اولیاست این
در کین او هلاکت و در مهر او نجات
دستی است این که بیعت او بیعت خداست
بازویش آخته علم قدرت خداست
در خنصرش تختم از حشمت خداست
سبابه اش کلید در رحمت خداست
او ذات و ماسواست از او جلوه صفات
باری حق از علی بنبی چون جهاند پیک
وافشرد پی که بلغ ما انزل الیک
افتاده از نفاق بشلوار خصم کیک
میخواست تا زغم بعدم رخ نهد ولیک
بخ لک ای علی گفت ازشاه گشته مات
آری چو از سقایت فرمان ذوالمنن
بنشست جوش خم غدیر ازمی کهن
فاروق و آشناش چو شیخان خم شکن
زین خم به خام محن گشتشان سکن
شد زاشکشان مدام وز آلامشان سقات
ایماه مهربان و بت دل ستان من
از قد و چهر سرو من و بوستان من
زین عبد تازه کن بکهن باده جان من
بل زیب ده زرطل و قدح گرد خوان من
کز کردگار مغتفرند این زمان عصات
ای گلبنی که حور بود باغبان تو
غلمان غلام رانده از دودمان تو
می خور مترس نار نیابد نشان تو
کاندر ولای شاه ولایت بجان تو
صد بار بهتر از حسنات است سیئات
شاهیکه کشف سر خدائی بمیل اوست
هر چیز هست و بود و بود درطفیل اوست
میکال ریزه چین گرانبار کیل اوست
جبریل خاک روب سبک سیرخیل اوست
با گفت او هر آنچه بجز وحی ترهات
گر بگذری بخلد جز او دلنواز نیست
ور در شوی بنار جز او جانگداز نیست
گر بنگری بعرش جز او چاره ساز نیست
ور در زمین چمی بجز اویکه تازنیست
کز وی پراست عالم ایجاد را جهات
ای داوریکه مصحف توحید روی تست
ایمان و کفر در بدر از جستجوی تست
زنار و سبحه خسته دل ازگفتگوی تست
هرجا که بنگرم بهمه سوی کوی تست
از دیر تا حرم زحرم تا بسومنات
تو پیش از آفرینش غیر از تو پیش نی
از تست بر زو پست و زاغیار و خویش نی
بی حکم تو تخالف در گرگ و میش نی
هستی بجز حقیقت ذات تو بیش نی
گو شیخ شهر خواندم از جمله غلات
من غیر مدحت تو در آفاق ننگرم
بی مهر تو بخورگه اشراق ننگرم
جز جفت ابروان تو را طاق ننگرم
طاقیست آن که جفتش از آفاق ننگرم
موی توام عشا و عذار توام غدات
شاها اگر ز روح تن از عقل جان کنم
آنگه چو خضر زندگی جاودان کنم
کی یک ثنای تو بهزاران قران کنم
لیکن ازآن خوشم که چو نامت بیان کنم
گردد زچاکر تو بسوی من التفات
سلطان حمید ناصر دولت که شخص او
از مهر و ماه باج ستاند به رای و رو
میریکه چرخ در خم چوگان اوست گو
گو خصم او شود چو حصاری زسنگ و رو
کش ازکمیت کنده پراند سوی کمات
تیغش برزم آینه دار اجل بود
تفش ببزم عقده گشای امل بود
نزدش ملک چو در برایزد هبل بود
در مردمی یگانه و ضرب المثل بود
جودش الوف باز ندانسته ازمآت
ای آنکه افتخار زمان و زمین توئی
در هر هنر مخاطب صد آفرین توئی
اندر شرف بخاتم دولت نگین توئی
از محمدت مجیر بنات و بنین توئی
کز عدل هم بنین بتو شادند و هم بنات
روی سپه نگار سمن بو عذار تو
پشت سمند کاخ لئالی نگار تو
کیهان پر از در ازکف گوهر نثار تو
مانا درآستین یمین و یسار تو
بر جای دست گشته نهان دجله و فرات
میرا بنظم کس زمن افزون نمی شود
کافزون ازین صتاعت و مضمون نمی شود
هرکس زیزد خیزد جیحون نمی شود
باران تمام لؤلؤ مکنون نمی شود
کی در چمن جماد برد سبقت از نبات
اینها که بنگری همه ریشند وسبلتند
اندر حضور درخور صد گونه غیبتند
افسردگان معنی و سرگرم صورتند
نه زاهل دولتند و نه زابناء ملتند
زود اکشان عظام شود زآسمان رفات
من در دو کونم ازکرم دوست زندگیست
آنجا بخواجگیست گر اینجا به بندگیست
مهر علی مرا بعلا درکشندگی است
چون ذوالفقار ناطقه ام را برندگیست
هرچند شایگان بقوافیست از لغات
تا خاک را درنگ بود باد را شتاب
تا نار انجماد برد آب التهاب
تا بالد ارض برفلک از عید بوتراب
یار ترا شکوه خطر بر حد نصاب
خصمت ز افتقار پژوهنده زکات

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترکا بجوش خم غدیر از نیاز بین
وز این نیاز مست شوو جان بناز بین
هوش مصنوعی: ای ترک‌ها! از نیاز خود بخروشی بسازید و به سراغ خم غدیر بیایید و از این نیاز مست شوید و به زیبایی جانتان افتخار کنید.
دستی به خم زساقی کوثر دراز بین
پیمان کن و بگردش پیمانه راز بین
هوش مصنوعی: دستت را به طرف ساقی کوثر دراز کن و سراذت را با پیمانه راز کن، و اعتقاد داشته باش که در این پیمانه چیزی بس فراتر از آنچه دیده‌ای، نهفته است.
کزاین خم است مستی ذرات ممکنات
هوش مصنوعی: مستی و سرخوشی موجودات از این خمر به وجود آمده است.
زین خم نخست باده بجام اراده شد
وز وی فلک ستاده زمین اوفتاده شد
هوش مصنوعی: از این خم نخست، با اراده باده را در جام ریختند و به‌خاطر آن، آسمان ایستاد و زمین به زیر افتاد.
آنگاه مست از و ملک از طبع ساده شد
پس درکف رسل قدحی زو نهاده شد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، سرمست از باده و خوشحال از طبیعت ساده شد. سپس جامی از می در دست رسل قرار گرفت.
تا دوست را حیات بود خصم را ممات
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوست زندگی می‌کند، دشمن نابود می‌شود.
خم غدیر پر زالهی شراب بین
وزاین شراب جان مخالف کباب بین
هوش مصنوعی: در خم غدیر، ظرف شراب پر از زهر است، به این معنا که آن شراب می‌تواند جان مخالفان را بسوزاند.
نی اندر این خم آیت نیل از صواب بین
برقبطیش زخون و بسبطی زآب بین
هوش مصنوعی: در این خم، نی نشانی از نیل دارد که در آنجا، مثل زخم و داغی از خون دیده می‌شود و نیز مانند سبز و لطافت آب است.
کاین صاف خم طغات نکو داند از هدات
هوش مصنوعی: این خم صاف، زیبایی و شفافیت خود را از روشنی و هدایت می‌داند و به خوبی آن را درک می‌کند.
بود این چنین صباح که جبریل با درود
زایزد بسوی احمد مختار شد فرود
هوش مصنوعی: در چنین صبحی بود که جبرئیل با سلام و درود به سوی احمد مختار نازل شد.
گفت ای زقهر و لطف تو نازان زیان و سود
بستای مرعلی را انسان که حق ستود
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که زیبایی و مهربانی‌ات باعث جاذبه و تنفر می‌شود، انسان را ستایش کن که فقط حق را ستایش کرده است.
ورنه رسالت تو بنائیست بی ثبات
هوش مصنوعی: اگرچه تو وظیفه‌ای مهم و بنیادی را بر عهده داری، اما پایه‌ها و بنیانت در حال لرزش و ناپایداری است.
یعنی که حج گذاشتنت سیرخانه بود
درغسلت از کدورت ظاهر کرانه بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انجام مناسک حج برای تو به مانند یک سفر است که در آن از آلودگی‌ها و ناپاکی‌های ظاهری پاک می‌شوی. در واقع، حج باعث می‌شود تا روح و جانت از هرگونه کدورت پاک شود.
صومت بجای خوردن نان شبانه بود
مقصود ما علی بود آنها بهانه بود
هوش مصنوعی: روزه‌ات به خاطر خاطر علی است، نه به خاطر اینکه فقط نان شب را بخوری. آن‌ها فقط بهانه‌ بودند.
کزوی روان به پیکر حج است تا صلات
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که از جایی که روح به وجود می‌آید و به جسم تعلق پیدا می‌کند، در مسیر نماز و عبادت قرار دارد. به عبارت دیگر، شروع و سرچشمهٔ روح انسانی، پیوندی با ممارست و عبادت دارد که در اینجا به نماز اشاره می‌شود.
او صورت شرایع و او معنی ملل
او کعبه حقیقت و او رکن هر عمل
هوش مصنوعی: او تجسم قوانین و معانی ملت‌هاست، او مرکز حقیقت و محور هر عملی است.
از او ابد پدید تواند شد از ازل
او گفت با کلیم که انظر الی الجبل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که از او می‌تواند هر چیزی به وجود بیاید، از همان ابتدا وجود داشته است. او به کلیم (موسی) فرمود که به کوه نگاه کند.
او خضر را نواخت بسر چشمه حیات
هوش مصنوعی: او خضر را در کنار چشمه حیات مورد نوازش و احترام قرار داد.
احمد چو این ترانه زجبریل گوش کرد
درجمع خیل رفته و آینده گوش کرد
هوش مصنوعی: احمد وقتی این ترانه را از جبرئیل شنید، به جمعی که رفته بودند و کسانی که خواهند آمد، توجه کرد.
می درسکون به پای خم از وجد نوش کرد
آنگاه رای نشر پیام سروش کرد
هوش مصنوعی: در حالتی آرامش و سکون، پای خم را در دست گرفت و از خوشحالی و وجد، شروع به نوشیدن کرد. سپس تصمیم به انتقال پیام الهی سروش گرفت.
بر خاست منبری زقتب یا که از حصات
هوش مصنوعی: از جایگاه بلندی برخواسته، مانند کسی که از محیطی خاص به بیرون می‌آید.
پس دست حق گرفت بدست و فراز برد
آنسان که اوج عرش بپا یش نماز برد
هوش مصنوعی: دست حق را به دست گرفت و او را به ارتفاعی بلند برد، به گونه‌ای که همچون عرش، در برابر او به سجده افتاد.
لوح از قلم بسوی بنانش نیاز برد
چرخ از قدر بساعد او شاهباز برد
هوش مصنوعی: لوح و قلم به خاطر دست او در حال حرکت است و چرخ گردون به خاطر مقامش، او را همچون پرنده‌ای در آسمان به پرواز درآورده است.
شد منبر از نبی و ولی پر صفات و ذات
هوش مصنوعی: منبر پر شده است از ویژگی‌ها و صفات نبی و ولی.
گفتا نبی بخلق که دست خداست این
دست خدا بود که بمنبر بپاست این
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که این دست خداست، و این دست خدا بود که منبر را استوار نگه داشته است.
حلال مشکلات بارض و سماست این
سر حلقه رسل غرض از اولیاست این
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت و نقش علم و wisdom اشاره دارد. در واقع، مشکلات زندگی در دامان علم و معرفت حل می‌شود و علم به عنوان حلقه‌ای متصل کننده به فطرت و هدف اولیا قابل درک است. در نتیجه، علم و درک صحیح از مسائل باعث می‌شود که ما به هدف‌های بلند و معانی عمیق‌تری دست یابیم.
در کین او هلاکت و در مهر او نجات
هوش مصنوعی: در دشمنی او خطر و نابودی نهفته است، اما در عشق و محبت او، راه نجات و رهایی وجود دارد.
دستی است این که بیعت او بیعت خداست
بازویش آخته علم قدرت خداست
هوش مصنوعی: این دست، نمایانگر پیمانی است که با خدا بسته شده و توانایی و قدرت خدا در آن وجود دارد.
در خنصرش تختم از حشمت خداست
سبابه اش کلید در رحمت خداست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که انگشت کوچک فرد symbol از مقام و شکوه الهی است و انگشت اشاره‌اش به عنوان کلید ورود به رحمت و نعمت‌های خداوند عمل می‌کند. به عبارت دیگر، این شخص به صورت نمادین با انگشتانش به قدرت و رحمت خداوند ارتباط دارد.
او ذات و ماسواست از او جلوه صفات
هوش مصنوعی: او خود وجود دارد و همه چیز از او نشأت می‌گیرد، صفات او در جهان تجلی یافته‌اند.
باری حق از علی بنبی چون جهاند پیک
وافشرد پی که بلغ ما انزل الیک
هوش مصنوعی: علی در مقام پیامبر، مسئولیت‌های بزرگ و سنگینی دارد. او باید پیام‌هایی که به او نازل شده است را به مردم برساند و از حقایق آسمانی آگاه کند.
افتاده از نفاق بشلوار خصم کیک
میخواست تا زغم بعدم رخ نهد ولیک
هوش مصنوعی: شخصی که در مشکلات سقوط کرده، از دشمن خود خواسته است که کیکی بفروشد تا از غم و اندوه آینده‌اش رونمایی کند. اما در این میان، موفق نمی‌شود.
بخ لک ای علی گفت ازشاه گشته مات
هوش مصنوعی: ای علی، تو را می‌ستايم، زیرا تو در برابر شاه، به گونه‌ای محو و حیران شده‌ای.
آری چو از سقایت فرمان ذوالمنن
بنشست جوش خم غدیر ازمی کهن
هوش مصنوعی: بله، وقتی که از سقا دستور محمد(ص) صادر شد، جوش و خروش چشمه غدیر از شراب کهنه به آرامش رسید.
فاروق و آشناش چو شیخان خم شکن
زین خم به خام محن گشتشان سکن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا منظور به کنایه از قدرت و تسلط بر چالش‌ها و موانع است. شخصیتی به نام فاروق و دوستش، مانند میانسالان و افراد با تجربه، با مهارت و توانایی، بر مشکلات غلبه می‌کنند و از موانع عبور می‌کنند. در این متن، به نوعی به کیفیتی محوری در زندگی اشاره می‌شود که فرد توانسته است با حکمت و پشتکار به آرامش و سكون در زندگی دست یابد.
شد زاشکشان مدام وز آلامشان سقات
هوش مصنوعی: از چشم‌هایشان همیشه اشک می‌ریزد و از دردهایی که دارند، به شدت رنج می‌کشند.
ایماه مهربان و بت دل ستان من
از قد و چهر سرو من و بوستان من
هوش مصنوعی: ای عشق مهربان و معشوق دلربای من، تو به زیبایی و قامت همچون سرو و گلستان من هستی.
زین عبد تازه کن بکهن باده جان من
بل زیب ده زرطل و قدح گرد خوان من
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی درخواست از محبوب یا کسی نزدیک به شاعر است که باده‌ای تازه و دلنشین به او بدهد. شاعر به دنبال تجدید روحیه و لذت بردن از زندگی است و از آن شخص می‌خواهد که زیبایی‌ها و نعمت‌ها را به او تقدیم کند. به طور کلی، مضمون شعر نشان‌دهنده اشتیاق به زندگی، زیبایی و شادابی است.
کز کردگار مغتفرند این زمان عصات
هوش مصنوعی: در این زمان، نیکوکاران از بخشش پروردگار بهره‌مند هستند.
ای گلبنی که حور بود باغبان تو
غلمان غلام رانده از دودمان تو
هوش مصنوعی: ای گلی که مانند حور و ملکوتی هستی، باغبان تو جوانانی هستند که از نسل تو دور شده‌اند.
می خور مترس نار نیابد نشان تو
کاندر ولای شاه ولایت بجان تو
هوش مصنوعی: بدون ترس مشروبات را بنوش، زیرا در این سرزمین اهمیت تو به اندازه‌ای است که نشانی از تو در سایه‌ی سلطنت و سرزمین خود نمی‌تواند پیدا شود.
صد بار بهتر از حسنات است سیئات
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از کارهای نیکو به اندازه یک بار خطا، ارزش ندارند.
شاهیکه کشف سر خدائی بمیل اوست
هر چیز هست و بود و بود درطفیل اوست
هوش مصنوعی: ملک و شاهی که به خواست او رازهای الهی آشکار می‌شود، هر چیزی در وجود و هستی به خاطر اوست و همه چیز تحت تأثیر او قرار دارد.
میکال ریزه چین گرانبار کیل اوست
جبریل خاک روب سبک سیرخیل اوست
هوش مصنوعی: میکال، که دانه‌های گندم را با دقت نظارت می‌کند، سنگین بار است و در واقع، این تصاویری از جبریل، فرشته‌ای که زمین را با خاک می‌پوشاند، به خوبی نشان‌دهندهٔ سبکی و آرامش اوست.
با گفت او هر آنچه بجز وحی ترهات
هوش مصنوعی: با سخنان او هر چیزی غیر از وحی، بی‌اساس و بیهوده است.
گر بگذری بخلد جز او دلنواز نیست
ور در شوی بنار جز او جانگداز نیست
هوش مصنوعی: اگر از او بگذری، هیچ چیز دیگری دلنواز نیست و اگر درکنارش باشی، هیچ چیز دیگری جانگداز نیست.
گر بنگری بعرش جز او چاره ساز نیست
ور در زمین چمی بجز اویکه تازنیست
هوش مصنوعی: اگر به عرش نگاه کنی، جز او هیچ راهی برای نجات نیست و اگر در زمین هم گامی برداری، غیر از او کسی نیست که بتوانی به او تکیه کنی.
کز وی پراست عالم ایجاد را جهات
هوش مصنوعی: از اوست که تمام عالم هستی و جهات آن پر شده است.
ای داوریکه مصحف توحید روی تست
ایمان و کفر در بدر از جستجوی تست
هوش مصنوعی: ای داور، که کتاب توحید تو بر چهره‌ات است، ایمان و کفر در میدان درگیری و جستجو به دنبال تو هستند.
زنار و سبحه خسته دل ازگفتگوی تست
هرجا که بنگرم بهمه سوی کوی تست
هوش مصنوعی: زنجیر و تسبیح من از حرف‌های تو دلگیر هستند، هر جا که نگاه می‌کنم، به سمت محله تو می‌روم.
از دیر تا حرم زحرم تا بسومنات
هوش مصنوعی: این عبارت به سفر از یک مکان به مکان دیگر اشاره دارد. از نقطه‌ای قدیمی و مقدس به سمت یک مکان مطهر و سپس به سوی مکانی دیگر به نام بسومنات حرکت می‌کند. به طور کلی، روایتگر سفری معنوی و تحول‌زا است که در آن از نقاط مختلف با عقبه‌های متفاوت عبور می‌شود.
تو پیش از آفرینش غیر از تو پیش نی
از تست بر زو پست و زاغیار و خویش نی
هوش مصنوعی: قبل از آنکه چیزی خلق شود، هیچ‌کس جز تو وجود نداشت. بنابراین، کسی نمی‌تواند به تو یا نزدیکی‌ات برسد و هیچ چیز پایین‌تر از تو وجود ندارد.
بی حکم تو تخالف در گرگ و میش نی
هستی بجز حقیقت ذات تو بیش نی
هوش مصنوعی: در absence از دستورات تو، هیچ تفاوتی میان روز و شب وجود ندارد، جز اینکه حقیقت وجود تو در میان است.
گو شیخ شهر خواندم از جمله غلات
هوش مصنوعی: شیخ شهر می‌گوید که من از میان افراد افراطی (غلات) صحبت کردم.
من غیر مدحت تو در آفاق ننگرم
بی مهر تو بخورگه اشراق ننگرم
هوش مصنوعی: من بدون ستایش تو به جایی دیگر نگاه نمی‌کنم و در روشنایی زندگی بدون عشق تو قدم نمی‌زنم.
جز جفت ابروان تو را طاق ننگرم
طاقیست آن که جفتش از آفاق ننگرم
هوش مصنوعی: من جز ابروان تو چیز دیگری را نمی‌بینم و سایر چیزها برایم بی‌اهمیت‌اند، زیرا هر آنچه دیگر است، مانند قناسی و نقصی به نظر می‌رسد که از دور به آن نگاه می‌کنم.
موی توام عشا و عذار توام غدات
هوش مصنوعی: موی تو برای من همچون شب و چهره‌ات شبیه صبح است.
شاها اگر ز روح تن از عقل جان کنم
آنگه چو خضر زندگی جاودان کنم
هوش مصنوعی: ای شاه، اگر من از روح و جان خود استفاده کنم و از عقل بهره ببرم، آن‌گاه مانند خضر می‌توانم زندگی جاودانی داشته باشم.
کی یک ثنای تو بهزاران قران کنم
لیکن ازآن خوشم که چو نامت بیان کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم یک بار از تو تعریف کنم، به اندازه هزاران دینار ارزش دارد، اما چیزی که بیشتر از همه برایم خوشایند است، این است که فقط نام تو را بر زبان بیاورم.
گردد زچاکر تو بسوی من التفات
هوش مصنوعی: به سمت من توجه کن و از خدمتگزاری خودت به من روی برگردان.
سلطان حمید ناصر دولت که شخص او
از مهر و ماه باج ستاند به رای و رو
هوش مصنوعی: سلطان حمید، ناصر دولت، شخصی است که با قدرت و هوش خود از زیبایی‌ها و جلوه‌های مهر و ماه بهره‌برداری می‌کند.
میریکه چرخ در خم چوگان اوست گو
گو خصم او شود چو حصاری زسنگ و رو
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، اگر کسی در مقابل تو قرار بگیرد و به چالشی بیفتی، مانند دیواری سنگی محکم و استوار خواهد بود که نمی‌توانی به سادگی از آن عبور کنی.
کش ازکمیت کنده پراند سوی کمات
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی خود رها شو و به سوی قدرت و توانایی‌های جدید پیش برو.
تیغش برزم آینه دار اجل بود
تفش ببزم عقده گشای امل بود
هوش مصنوعی: تیغ او مانند آینه‌ای است که سرنوشت را نشان می‌دهد و ضربه‌اش، گره‌گشا و امیدبخش است.
نزدش ملک چو در برایزد هبل بود
در مردمی یگانه و ضرب المثل بود
هوش مصنوعی: وقتی ملائکه به او نزدیک می‌شوند، در انسانیت و بزرگی به گونه‌ای است که او مانند هبل، که یک نماد بزرگ در رفاقت و محبت است، می‌باشد و در بین مردم مثال‌زدنی است.
جودش الوف باز ندانسته ازمآت
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت او مانند یک طوفان است که نمی‌توان آن را اندازه‌گیری کرد و بدون اینکه کسی متوجه شود، فراوانی‌اش را به دیگران می‌دهد.
ای آنکه افتخار زمان و زمین توئی
در هر هنر مخاطب صد آفرین توئی
هوش مصنوعی: ای کسی که در همه زمان‌ها و در تمامی دنیا، افتخار و بزرگی تو هستی و در هر هنری که به آن دست می‌زنی، همه به تو صد بوسه و تحسین می‌فرستند.
اندر شرف بخاتم دولت نگین توئی
از محمدت مجیر بنات و بنین توئی
هوش مصنوعی: در آستانه موفقیت و حکومت، تو به مثابه انگشتر هستی و از محمد، تو را احاطه کرده‌اند فرزندان و دختران.
کز عدل هم بنین بتو شادند و هم بنات
هوش مصنوعی: به دلیل عدالت تو، هم پسران و هم دختران به تو خرسند هستند.
روی سپه نگار سمن بو عذار تو
پشت سمند کاخ لئالی نگار تو
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مانند سپیدی گل سمن است و پشت اسب من، کاخ‌هایی از لؤلؤهایی که نماد زیبایی تو هستند، دیده می‌شود.
کیهان پر از در ازکف گوهر نثار تو
مانا درآستین یمین و یسار تو
هوش مصنوعی: فضای گسترده کائنات پر از درهای نیکی است که به خاطر تو باز شده، و همواره به مژده و برکت تو در دو دست راست و چپت قرار دارد.
بر جای دست گشته نهان دجله و فرات
هوش مصنوعی: دجله و فرات در مکان‌های خود پنهان شده‌اند و از نظرها دور هستند.
میرا بنظم کس زمن افزون نمی شود
کافزون ازین صتاعت و مضمون نمی شود
هوش مصنوعی: هیچ شاعری نمی‌تواند از دستاوردها و مضامین من بکاهد یا چیزی به آن اضافه کند، زیرا من در این زمینه به حد اکثر توانایی و کیفیت رسیده‌ام.
هرکس زیزد خیزد جیحون نمی شود
باران تمام لؤلؤ مکنون نمی شود
هوش مصنوعی: هر کسی که تلاش کند و از سختی‌ها عبور کند، به آرزوهایش دست پیدا می‌کند. اما اگر کسی ساکت و بی‌تحرک بماند، هیچ چیز عوض نخواهد شد و به خواسته‌هایش نخواهد رسید.
کی در چمن جماد برد سبقت از نبات
هوش مصنوعی: کی چنین اتفاقی افتاده که موجودات بی‌جان در چمن از گیاهان زنده سبقت بگیرند؟
اینها که بنگری همه ریشند وسبلتند
اندر حضور درخور صد گونه غیبتند
هوش مصنوعی: این افراد که می‌بینی همه‌ی آن‌ها ریش و سبیل دارند، اما در واقع در حضورشان چیزهای زیادی در پس‌پرده پنهان است.
افسردگان معنی و سرگرم صورتند
نه زاهل دولتند و نه زابناء ملتند
هوش مصنوعی: افراد ناامید فقط به ظواهر و شکل‌ها توجه دارند و از حقیقت و عمق امور بی‌خبرند. آن‌ها نه از نعمت‌های زندگی بهره‌مندند و نه نماینده خوبی از جامعه هستند.
زود اکشان عظام شود زآسمان رفات
هوش مصنوعی: به زودی دستان پرتوان در آسمان به یاری خواهند آمد.
من در دو کونم ازکرم دوست زندگیست
آنجا بخواجگیست گر اینجا به بندگیست
هوش مصنوعی: من در زندگی دنیایی و آخرتی خود از لطف و محبت دوست بهره‌مندم؛ در دنیای آخرت آرامش و راحتی وجود دارد، اما اگر در این دنیا در بندگی و خدمتگزاری هستم، باز هم این لطف شامل حال من است.
مهر علی مرا بعلا درکشندگی است
چون ذوالفقار ناطقه ام را برندگیست
هوش مصنوعی: عشقی که به علی دارم، برایم نیرویی است که نمی‌توانم آن را نادیده بگیرم، مانند برندگی شمشیری که در دست دارم و می‌تواند بر هر چیزی تاثیر بگذارد.
هرچند شایگان بقوافیست از لغات
هوش مصنوعی: با وجود اینکه واژگان او زیبایی و هماهنگی دارند، اما باز هم در درون آن عمق و معنا وجود ندارد.
تا خاک را درنگ بود باد را شتاب
تا نار انجماد برد آب التهاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین به آرامش است، باد با سرعت در حرکت است و این انرژی باعث می‌شود که یخ‌ها ذوب شوند و آب به حالت جوش درآید.
تا بالد ارض برفلک از عید بوتراب
یار ترا شکوه خطر بر حد نصاب
هوش مصنوعی: زمین به آسمان می‌رسد و عید بوتراب، یار تو را به خطرات و چالش‌هایی می‌کشاند که در اوج خود قرار دارند.
خصمت ز افتقار پژوهنده زکات
هوش مصنوعی: دشمنت به خاطر نیاز و فقر، زکات می‌دهد.