گنجور

شمارهٔ ۲۵ - وله

از بیم آصف ای تتری ترک نوشخند
چندی دراصفهان نفکندی بکس کمند
نز زنده رود کشته بدت تا بهیرمند
نه ازهری زدی علم جور تا هرند
حالی به ری شد آصف و قم ای شه خجند
گام خطا بقمشه زن و جام کین به جی
در مرزکاوه خون سیاووش کن بجام
ز افراسیاب غمزه نما عزم قتل عام
خوارزم تست ملک ورا چون سلیل سام
نه گیووش زمژه بما رمح انتقام
کآن آصف جم اختر جاماسب اهتمام
شد زی سریر شاه عجم جانشین کی
شهناز عدل میر چو میخواست زار غنون
رفتی از این حصار همایون بلد برون
عشاق بدبشور حسینی زتو مصون
طبع مخالفت بموالف نزدجنون
هین راست شد بتو زمن فته روکنون
در اصفهان نوای نشابور زن به نی
حالی ثنا شمارم اگر گوئیم هجا
ایدون شفا شناسم اگر خواهیم فجا
نبود زخوف ظلم تو بر هستیم رجا
رفت آنکه داشت عدل بدرگاهش التجا
جای تطاولت به از این مملکت کجا
وقت دلیریت به از این روزگارکی
خیز و بچهره ذو ذنب طره تاب ده
جای دو اهرمن بیک انور شهاب ده
مریخ رابتیر مژه انقلاب ده
وز زهره ذقن بقمر التهاب ده
با مشتری بسطوت کیوان جواب ده
کز چرخ ملک تافت خور مجد ضوء و فی
جوزا صفت بتیغ کن اخیار را دو لخت
اشرار را باوج ثریا گذار تخت
با سهم قوس کین بتن کعبه دوز رخت
سستی مکن بپای بمیزان جور سخت
رفت آن سماک رامح اقبال و بدر بخت
کز هیبتش گرفت اسد هیئت جدی
گرچه کنون بدام تو خلقی بود اسیر
برنا نداند آهوی شیر افکنت ز پیر
یکسان پرد خدنگ تو از ناوک و حریر
پیش خطب نفس نکشد از ندم عبیر
لیکن امیدم آنکه بدین زودی از وزیر
ملک انتظام گیرد وگردد فساد طی
مسعود خطه ای که پذیرد ورود او
معبود بنده که نماید سجود او
اسرار غیب جلوه گر است از شهود او
کافی است چون مواعد یزدان عهود او
اختر کند قیام بگاه قعود او
کشور برد یسار مدام از یمین وی
ای ساز کرده دولت تو بربط شباب
دعد جهان نو اخته برنام تو رباب
بگرفته بکر فضل بکاخت ز رخ نقاب
جاهت بجعد شاهد فر ریخته گلاب
بر خوان بینش تو زتایید حق کتاب
درجام دانشت زخم ذوالجلال می
تا برفشاندی از سر این مرز و بوم ذیل
گفتی که برد بیخ و بن مکرمات سیل
خسروان وزن یافت تغلب بقسط کیل
هیهات وجه جست تبدل بوای و ویل
دربارگاه روز کنون مقتداست لیل
برمتکای رشد کنون متکی است غی
زاردی بهشت برد تموز عدم حیات
خرداد مانده زآذر مرداد هجر مات
مهر ازسپهر قوه فرا بستد از نبات
بر عندلیب راغ زندتیر ترهات
نوروز ماه رفتی و برجان کاینات
شد صرصر بهار بتر از سموم دی
تا مسافران ز ره آید بشیرها
تا زان بشیرهاست چو منت پذیرها
تا در دول مراوده است از سفیرها
تا از ملل شک است و یقین در ضمیرها
گوید اجل عدوی ترا رو بمیر، ها
گوید امل محب ترا می بگیر، هی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بیم آصف ای تتری ترک نوشخند
چندی دراصفهان نفکندی بکس کمند
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از آصف، تو که دستانی همچون ثروت داری، مدت‌ها در اصفهان لبخند نزدی و به کسی کمکی نکردی.
نز زنده رود کشته بدت تا بهیرمند
نه ازهری زدی علم جور تا هرند
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مفهوم ناپایداری و آسیب‌پذیری زندگی اشاره دارد. او می‌گوید که هرچند ممکن است برخی افراد در ظاهر قوی و ستمدیده به نظر برسند، اما در واقع ممکن است تحت فشار و گسستگی قرار گیرند. این بیانگر این است که نباید به ظاهرهای فریبنده اعتماد کرد و باید به عمق مشکلات توجه داشت.
حالی به ری شد آصف و قم ای شه خجند
گام خطا بقمشه زن و جام کین به جی
هوش مصنوعی: آصف به ری رفت و قم نیز با حالتی خاص، ای پادشاه خجند، قدمی اشتباه بردار و جام کین را به جی بزن.
در مرزکاوه خون سیاووش کن بجام
ز افراسیاب غمزه نما عزم قتل عام
هوش مصنوعی: در سرزمین مرزکاوه، به یاد سیاووش، خون خود را بریز و از افراسیاب بخواه که با چشمانش به کشتار جمعی اشاره کند.
خوارزم تست ملک ورا چون سلیل سام
نه گیووش زمژه بما رمح انتقام
هوش مصنوعی: سرزمین خوارزم به عنوان سرزمینی مطرح شده است که شایسته قدرت و حکومت است. همچنین، به اشاره به سام، پدر رستم، که یک شخصیت افسانه‌ای و جنگاور است، بیانگر انتقام و قدرتی است که از آن سرچشمه می‌گیرد. به این ترتیب، در این متن بر اهمیت و عظمت خوارزم و نیرویی که بر آن حاکم است تأکید شده است.
کآن آصف جم اختر جاماسب اهتمام
شد زی سریر شاه عجم جانشین کی
هوش مصنوعی: آصف، وزیر بزرگ و دانا، به جایگاه شاهی در سرزمین عجم (ایران) رسید و همانند جاماسب که از شخصیت‌های بزرگ و معروف است، به دستاوردهای مهمی در قدرت و حکومت دست یافت.
شهناز عدل میر چو میخواست زار غنون
رفتی از این حصار همایون بلد برون
هوش مصنوعی: شهناز، دختر میر، در حالی که به شدت غمگین بود، از این منطقه‌ی خوش آب و هوا خارج شد.
عشاق بدبشور حسینی زتو مصون
طبع مخالفت بموالف نزدجنون
هوش مصنوعی: عاشقان بزرگوار حسین، از خصوصیات مخالفتی که به جنون می‌انجامد، به دور هستند.
هین راست شد بتو زمن فته روکنون
در اصفهان نوای نشابور زن به نی
هوش مصنوعی: به سرعت و با دقت به تو می‌گویم که در اصفهان، صدای نی و نواهای زیبای نشابور در حال طنین‌انداز است.
حالی ثنا شمارم اگر گوئیم هجا
ایدون شفا شناسم اگر خواهیم فجا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم حال و مقام تو را وصف کنم، حتی اگر فقط چند حرف بگویم، تو را شایسته ستایش می‌یابم. و اگر بخواهم از شفایی که به من می‌دهی صحبت کنم، مطمئنم که هر نوع بدی و آفتی را از من دور می‌کنی.
نبود زخوف ظلم تو بر هستیم رجا
رفت آنکه داشت عدل بدرگاهش التجا
هوش مصنوعی: به زبان ساده می‌توان گفت: ظلم و ستم تو بر وجود ما از بین رفت و امید ما از بین رفت. آن کسی که به عدالت خود در درگاه تو پناه می‌برد، دیگر امیدی ندارد.
جای تطاولت به از این مملکت کجا
وقت دلیریت به از این روزگارکی
هوش مصنوعی: کجای دیگری برای قدرت‌نمایی بهتر از این سرزمین وجود دارد؟ و کدام زمانی بهتر از این دوران برای ابراز احساسات دلتنگی است؟
خیز و بچهره ذو ذنب طره تاب ده
جای دو اهرمن بیک انور شهاب ده
هوش مصنوعی: برخیز و با چهره‌ات، موی تابدار خود را به نمایش بگذار؛ در جایی که دو شیطان وجود دارند، نوری مانند ستاره‌ای درخشان بتابان.
مریخ رابتیر مژه انقلاب ده
وز زهره ذقن بقمر التهاب ده
هوش مصنوعی: به گونه‌ای با چشمان زیبا به سمت تو بیفتم که مانند ستاره‌های درخشان، لحظه‌ای انقلابی در وجودم ایجاد شود و از روشنایی تو، تأثیر بگیرم.
با مشتری بسطوت کیوان جواب ده
کز چرخ ملک تافت خور مجد ضوء و فی
هوش مصنوعی: با مشتری، سیاره بزرگ و مهم، با عزت و وقار صحبت کن، زیرا از آسمان سلطنت، نور و بزرگمنشی او درخشیده است.
جوزا صفت بتیغ کن اخیار را دو لخت
اشرار را باوج ثریا گذار تخت
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگی‌های برجسته و خاص در نظر دارد که با قدرت و اراده، افراد نیکوکار را به دو دسته تقسیم کند و افراد بد و شرور را به اوج و ارتفاعات برساند.
با سهم قوس کین بتن کعبه دوز رخت
سستی مکن بپای بمیزان جور سخت
هوش مصنوعی: همواره باید با قدرت و استقامت در برابر دشواری‌ها و ناملایمات ایستادگی کرد و هرگز تسلیم نشد. در مواجهه با چالش‌ها، باید به اصول و ارزش‌هایت پایبند بمانی و از آن‌ها دفاع کنی، حتی اگر شرایط دشوار و ناعادلانه به نظر برسد.
رفت آن سماک رامح اقبال و بدر بخت
کز هیبتش گرفت اسد هیئت جدی
هوش مصنوعی: سماک رامح، ستاره‌ای در آسمان است که با اقبال و بختش جلوه‌گری می‌کند. این ستاره به قدری باوقار و با هیبت است که حتی شیر نیز از شکوه و جذبه‌اش تحت تأثیر قرار می‌گیرد و احساس کوچکی می‌کند.
گرچه کنون بدام تو خلقی بود اسیر
برنا نداند آهوی شیر افکنت ز پیر
هوش مصنوعی: اگرچه اکنون افرادی در دام تو گرفتار شده‌اند، اما جوانان نمی‌دانند که آهوی شجاعت و قدرت تو از کجا نشأت می‌گیرد.
یکسان پرد خدنگ تو از ناوک و حریر
پیش خطب نفس نکشد از ندم عبیر
هوش مصنوعی: پرتاب تیر تو از هر دو ماده (ناوک و حریر) یکسان است و نفس از عطر تو به وجد نمی‌آید.
لیکن امیدم آنکه بدین زودی از وزیر
ملک انتظام گیرد وگردد فساد طی
هوش مصنوعی: امید من این است که به زودی وزیر مملکت نظم و سامان بگیرد و اوضاع ناپسند بهبود یابد.
مسعود خطه ای که پذیرد ورود او
معبود بنده که نماید سجود او
هوش مصنوعی: مسعود، در جایی که ورودش پذیرفته می‌شود، مانند معبودی است که بندگان به او سجده می‌کنند.
اسرار غیب جلوه گر است از شهود او
کافی است چون مواعد یزدان عهود او
هوش مصنوعی: رازهای پنهان از مشاهده او نمایان می‌شود و همین کافی است، زیرا وعده‌های خداوند را به‌خوبی می‌دانیم.
اختر کند قیام بگاه قعود او
کشور برد یسار مدام از یمین وی
هوش مصنوعی: ستاره‌ای در زمان قیام و نشستن او روشن می‌شود، کشور همیشه به سمت چپ او حرکت می‌کند و از سمت راستش دور می‌شود.
ای ساز کرده دولت تو بربط شباب
دعد جهان نو اخته برنام تو رباب
هوش مصنوعی: ای که در زندگی جوانی، خوشبختی برایت ساز زده‌اند، دنیا به تازگی به تو آمیخته شده و نقشه‌ات مانند ربابی است که زیبا و دلنواز است.
بگرفته بکر فضل بکاخت ز رخ نقاب
جاهت بجعد شاهد فر ریخته گلاب
هوش مصنوعی: جوانی با زیبایی و ناز که به خاطر حضورش در جمع، دل‌ها را متوجه خود می‌کند و زیبایی‌اش مانند گلابی است که بر روی زمین پخش شده است. در اینجا، زیبایی و فضل او به گونه‌ای است که همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بر خوان بینش تو زتایید حق کتاب
درجام دانشت زخم ذوالجلال می
هوش مصنوعی: بر سر سفره نگرش تو، نشانه‌های حقیقت مانند کتابی در دل دانش تو قرار دارد، در حالی که زخم‌های الهی در درونت جاری است.
تا برفشاندی از سر این مرز و بوم ذیل
گفتی که برد بیخ و بن مکرمات سیل
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این سرزمین برف بپاشی و خود را در آنجا بگویی، نمی‌توانی به عمق و ریشه‌های ارجمندی این مکان آسیب برسانی.
خسروان وزن یافت تغلب بقسط کیل
هیهات وجه جست تبدل بوای و ویل
هوش مصنوعی: پادشاهان از طریق فریب و تقلب به مقام و ثروت دست یافته‌اند، اما به راحتی نمی‌توانند حقیقت چهره واقعی خود را پنهان کنند و در نهایت عاقبت بدی در انتظارشان است.
دربارگاه روز کنون مقتداست لیل
برمتکای رشد کنون متکی است غی
هوش مصنوعی: امروز روزِ روشنایی و هدایت است و شب به آرامش و اتکای بر این رشد و پیشرفت نیاز دارد.
زاردی بهشت برد تموز عدم حیات
خرداد مانده زآذر مرداد هجر مات
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تغییرات فصل‌ها و تأثیر آن‌ها بر زندگی اشاره می‌کند. تموز به فصل گرما و خشکی اشاره دارد که باعث زرد شدن بهشت می‌شود. خرداد که زمان حیات و سرسبزی است، در مقابل بی‌حیات بودن آذر و خشک بودن مرداد قرار می‌گیرد. در مجموع، شاعر از تضاد بین زندگی و عدم حیات در فصول مختلف صحبت می‌کند و به مفهوم جدایی و غم ناشی از آن می‌پردازد.
مهر ازسپهر قوه فرا بستد از نبات
بر عندلیب راغ زندتیر ترهات
هوش مصنوعی: عشق و محبت از آسمان به جان گیاهان می‌تابد و پرنده‌ای چون بلبل در باغ به شوق و شادی آواز می‌خواند و احساسات خود را ابراز می‌کند.
نوروز ماه رفتی و برجان کاینات
شد صرصر بهار بتر از سموم دی
هوش مصنوعی: نوروز با آمدنش، زندگی و شادی را به کائنات می‌آورد و سرما و سوز زمستان را از بین می‌برد. بهار به مراتب دلپذیرتر از طوفان‌های سرد فصل زمستان است.
تا مسافران ز ره آید بشیرها
تا زان بشیرهاست چو منت پذیرها
هوش مصنوعی: زمانی که مسافران از راه برسند، نویدهای خوبی به همراه دارند و این نویدها چون مژده‌ای برای منتظران است.
تا در دول مراوده است از سفیرها
تا از ملل شک است و یقین در ضمیرها
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارتباطات برقرار است، از سفرای مختلف تا ملت‌ها، همواره میان تردید و یقین در دل‌ها وجود دارد.
گوید اجل عدوی ترا رو بمیر، ها
گوید امل محب ترا می بگیر، هی
هوش مصنوعی: مرگ به تو می‌گوید که باید بروی، اما امید به تو می‌گوید که هنوز فرصت حافظت را دارد.