شمارهٔ ۲۲ - درتوصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله
ای پری سیر لعبت با فروغ برجیسی
وی فرشته خو دلبر خو با فریب ابلیسی
می بده که گلشن یافت مرغکان تقدیسی
سرو بن چو آصف زد زعلم ادریسی
نسترن بباغ آمد با جمال بلقیسی
برگ گل بباد آراست مسند سلیمانی
وصل گل چو بلبل دید حال او مشوش شد
در چمن ز بس غلطید بال او منقش شد
گوئی از شرر زآدم سینه اش پر آتش شد
گه ز ناله بیخود گشت گه ز جذبه در غش شد
عاقبت از او بستان جانفزا و دلکش شد
بس به نای جسمانی زد نوایی روحانی
بط میانه سیلاب برطرب منطق بین
چون روان شده کشتی در یمی معمق بین
در نشیبش ازدو پای لنگری معلق بین
بر فرازش از دو بال هی شراع بیرق بین
نی زجان و تن بط را ناخدای و زروق بین
غم ندارد ار گردد دشت و دره طوفانی
کس نداند از غبرا جوش این لطایف چیست
وز شقایق و نسرین زینت موافق چیست
گر زریزش ابرند رنگشان مخالف چیست
ور ز گردش چرخند بویشان موالف چیست
شرق و غرب گیتی را این مه طرایف چیست
آسمان مگر آید بر زمین به مهمانی
تاج مریم گلبن از مطر مکلل دان
وز زمردین سبزه ساق او مخلخل دان
باد نافه آگینش جبرئیل منزل دان
غنچه نوآیینش عیسی ممثل دان
قمری مطوق را راهبی مسلسل دان
میزند همی ناقوس چون کشیش دیرانی
نرگس آمد و بر سر جام سیم و زر دارد
زین به سر نهادن جام تا چه زیر سر دارد
اینچنین که از مستی میل شور و شر داد
گوئی از می و ساغر مادر و پدر دارد
با بتان گلزای تا چه در نظر دارد
حالیا که سرگرم است چشم او به فتانی
ای پسر ز بالائی رخ بتاب و پستی کن
سر وحدت ار خواهی ترک خود پرستی کن
در گسستن از اغیار رخنه ها به هستی کن
سیر حال مدهوشان درمی الستی کن
تا شود ترا ممکن باده نوش و مستی کن
عالمی بجو باقی کاین جهان بود فانی
جام صلح کل در ده تا به کی پی جنگیم
گر نوای ما نی راست کج مبین که چون چنگیم
آینه صفت هر یک مبتلا به صد رنگیم
گر جهیم از این صد رنگ بنگری که یک رنگیم
ما به کشور توحید همسریم و همسنگیم
غیر از این سخن جبر است وان نه کار یزدانی
کم به قلزم حیرت از خرد سفاین ران
کاین شد از چه رو بوجهل وان شد از چه ره سلمان
گر خود از سرشت است این او سرشتشان ارکان
ور ز سرنوشت است این او نوشتشان عنوان
کز سرادق واجب تا مضایق امکان
کس نداند این اسرار جز علی عمرانی
شاه لافتی حیدر کایزدی روان با اوست
در زمین و از قدرت کار آسمان با اوست
آسمان چه حد دارد نظم لامکان با اوست
لامکان ندانم چیست ظاهر و نهان با اوست
ظاهر و نهانرا نیز بذل جسم و جان با اوست
با اساس رحمانیست در لباس انسانی
در محافل علوی او دلیل اطباق است
در مراحل سفلی او کفیل ارزاق است
آب کوثر از مهرش جرعه نوش اشفاق است
نار دوزخ از قهرش ریزه چین احراق است
الغرض چنین مولا کردگار آفاق است
گر برافکند برقع از جمال نورانی
هم خلیل و نمرودش سوی آستان پویند
هم کلیم و فرعونش بوس آستین جویند
کعبه و کلیسایش گرد رهگذر بویند
زاهد و قدح خوارش زاشتیاق رخ مویند
بر جلالتش ذرات لاشریک له گویند
از حدود اجرامی تا ثغور ارکانی
ای شهی که از دلها مرتفع غرف داری
گرچه نزد کوتهبین خیمه در نجف داری
گه به سینهٔ سینا ساز لاتخف داری
گه به عرشهٔ منبر کوس من عرف داری
وه از آن خدائی در کش تو در صدف داری
ای بس از رسل کور است غرق بحر حیرانی
در ممالک ایجاد مالکالرقابی تو
در عوالم ابداع کاشفالحجابی تو
در حدائق فردوس معنی ثوابی تو
در سلاسل نیران صورت عقابی تو
در دفاتر کونین فرد انتخابی تو
بل توئی دو گیتی را هم بنا و هم بانی
هم برون از این افلاک ای بسا فلک از تست
هم در آن فلکها نیز ای بسا ملک از تست
از ملایک ار پرسند ذکر یک به یک از تو است
بهر ذکرشان در مغز حس مشترک از تست
حس مشترک را باز دم به دم کمک از تست
جز به ذات تو در کیست این صفات ربانی
خسروا من آن جیحون کز تو بحر لؤلؤیم
لیکن این زمان آلام کرده کمتر از جویم
ظلمت بصر افزود بر سپیدی مویم
آگهی چو از دردم زیبد از تو دارویم
چون ترا ثنا گویم کی سزد دوا جویم
از حکیم زردشتی یا طبیب نصرانی
زین بلا که بر نامم خامه ولا بنگاشت
هرکسم که دید از طعن بر دلم ستم بگماشت
غیر صدر فرخ رخ کش زامتحان پنداشت
وز پی رضای تو خاطرم ز لطف انباشت
آنکه شه به استحقاق بر کفش مفوض داشت
از وزارت دربار تا امین سلطانی
کاملی که در یک سطر راز صد ورق خواند
فردو زبان کلکش حکم نُه طبق راند
رای عالم آرایش در اثر فلق ماند
کز صحایف ملکت بردن غسق تاند
قبض و بسط کیهان را بیش وکم ز حق داند
نه ز مهر ناهیدی نه ز کین کیوانی
تا حدوث او در دهر جلوه از قدم کرده
بهر طاعتش ذرات جمله سر قدم کرده
عدل او مرابع را حوزه حرم کرده
سعی او مراتع را روضه ارم کرده
آنچه او به هفت اقلیم بانی قلم کرده
آسمان نیارد کرد با سحاب نیسانی
در صیانت جمهور مشتغل به تنهائیست
چون نباشد او تنها کو مثل به یکتائیست
چرخ پیرش از دانش معتقد به والائیست
همچو بخت شه گرجه مشتهر به برنائیست
هرکه در جهان امروز منتخب به دانائیست
در حضور تو گردد منتسب به نادانی
ای که شش جهه گشته پر مواهب از آلات
صدره صدارت از صد تفاخر از بالات
مه همی سجود آور نزد غره غرات
خور همی درود انگیز پیش رای ملک آرات
گسترد چو خالیگر خوان به کاخ عرش آسات
بال قدسیان از وی میکند مگس رانی
گرچه دیده دولت جسته از لقایت نور
لیکن از فتوت نیست این معارجت منظور
کی عجوز گیتی را بر غرور تو مقدور
کز عروس هستی هم نی وجود تو مسرور
بلکه مر ترا در خلد دل نمیرباید حور
درنگیرد اندر مرد عشوههای نسوانی
داورا مرا زآغاز چون گزیدهای زَاکرام
به که این کرم گردد همعنان با انجام
شعر من به مدح تو تاج تارک الهام
جود تو به شعر من ذخر گردش ایام
چون من و توئی دیگر در کلام و در انعام
این سپهر مشکل کار ناورد بآسانی
تا همی بتابد ماه بر در تو دربان باد
تا همی درخشد مهر در رخ تو حیران باد
محفل تو از نزهت غیرت گلستان باد
صد چو من هزار آوا مر ترا ثنا خوان باد
خاطر بد اندیشت روز و شب پریشان باد
گرچه در زمانت نیست نامی از پریشانی
شمارهٔ ۲۱ - وله: ای پسری کز جمال خلعت نازت به تنشمارهٔ ۲۳ - در تهنیت عیدنوروز و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید: چو نوروز کاوه سان علم برکتف نهاد
اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پری سیر لعبت با فروغ برجیسی
وی فرشته خو دلبر خو با فریب ابلیسی
هوش مصنوعی: ای پری زیبا، بازیگوش و درخشان، تو مانند فرشتهای هستی که دلی فریبنده و شیرین دارد و در عین حال، ویژگیهایی شیطنتآمیز هم داری.
می بده که گلشن یافت مرغکان تقدیسی
سرو بن چو آصف زد زعلم ادریسی
هوش مصنوعی: بیا شراب بده که پرندگان مقدس در باغ بهشت را یافتهاند، مانند اینکه آصف به علم ادریس دست یافته است.
نسترن بباغ آمد با جمال بلقیسی
برگ گل بباد آراست مسند سلیمانی
هوش مصنوعی: نسترن با زیبایی بلقیس به باغ آمد و برگهای گل را به گونهای آراسته است که به تخت سلیمان میماند.
وصل گل چو بلبل دید حال او مشوش شد
در چمن ز بس غلطید بال او منقش شد
هوش مصنوعی: وقتی بلبل به وصال گل رسید، حالش دچار آشفتگی شد و در چمن با شدت پرواز کرد، به طوری که بالهایش رنگین و زیبا شد.
گوئی از شرر زآدم سینه اش پر آتش شد
گه ز ناله بیخود گشت گه ز جذبه در غش شد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وجود آدمی از آتش احساسات و هیجانات پر شده است. او گاهی از شدت ناله و درد، به حالت بیخود و غش میافتد و این احساسات او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
عاقبت از او بستان جانفزا و دلکش شد
بس به نای جسمانی زد نوایی روحانی
هوش مصنوعی: در پایان، روحی دلانگیز و زیبا از او گرفت و با نواهای جسمانی، صدایی روحانی ایجاد کرد.
بط میانه سیلاب برطرب منطق بین
چون روان شده کشتی در یمی معمق بین
هوش مصنوعی: در میان سیلاب، چون بطی بر سطح آب در حال شنا است، عقل و منطق انسان را نیز چون کشتیای در عمق دریا تصور کن که به آرامی و با تدبیر در مسیر خود حرکت میکند.
در نشیبش ازدو پای لنگری معلق بین
بر فرازش از دو بال هی شراع بیرق بین
هوش مصنوعی: در پایین این کوه، پای لنگری در میان است و در بالای آن، دو بال مانند پرچم به اهتزاز درآمدهاند.
نی زجان و تن بط را ناخدای و زروق بین
غم ندارد ار گردد دشت و دره طوفانی
هوش مصنوعی: تو مانند ناخدایی هستی که بر جان و تن خود تسلط دارد و اگرچه در دشت و درهها طوفان به پا شود، نگران نیستی و غم به دل نمیرسی.
کس نداند از غبرا جوش این لطایف چیست
وز شقایق و نسرین زینت موافق چیست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند راز زیباییهای این دنیا چیست و چه ارتباطی میان گلهای شقایق و نسرین وجود دارد.
گر زریزش ابرند رنگشان مخالف چیست
ور ز گردش چرخند بویشان موالف چیست
هوش مصنوعی: اگر بارانی از آسمان ببارد و رنگش با هم تفاوت داشته باشد، چه مانعی وجود دارد؟ یا اگر بادی بوزد و عطر و بویشان یکی باشد، چه اشکالی دارد؟
شرق و غرب گیتی را این مه طرایف چیست
آسمان مگر آید بر زمین به مهمانی
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شگفتیهای جهان اشاره دارد و از تفاوتهای شرق و غرب سخن میگوید. شاعر به توصیف عجایب و زیباییهای این دو منطقه میپردازد و بیان میکند که آیا آسمان میتواند به زمین بیاید و مهمان شود، که نشاندهنده ارزش و عظمت فوقالعاده این دو مکان است.
تاج مریم گلبن از مطر مکلل دان
وز زمردین سبزه ساق او مخلخل دان
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر مریم است، مانند گل سرخی است که با باران درخشان شده و سبزهای که با زمرد ساخته شده، نشاندهنده زیبایی و لطافت ساقه اوست.
باد نافه آگینش جبرئیل منزل دان
غنچه نوآیینش عیسی ممثل دان
هوش مصنوعی: باد خوشبو و روحافزای او را مانند جبرئیل در نظر بگیر و شکوفهی تازهاش را همانند عیسی که به دنیا آمده تصور کن.
قمری مطوق را راهبی مسلسل دان
میزند همی ناقوس چون کشیش دیرانی
هوش مصنوعی: قمری مطوق را راهبی مثل یک زنجیره در حال نواختن ناقوس به تصویر میکشد، مانند کشیشی که در یک دیر زندگی میکند.
نرگس آمد و بر سر جام سیم و زر دارد
زین به سر نهادن جام تا چه زیر سر دارد
هوش مصنوعی: نرگس به زیبایی و لطافت خود بر روی جامی از نقره و طلا نشسته است و این سوال پیش میآید که چه راز یا اندیشهای در زیر سر او وجود دارد.
اینچنین که از مستی میل شور و شر داد
گوئی از می و ساغر مادر و پدر دارد
هوش مصنوعی: انگار که این حالت شورو شوق ناشی از مستی، بهطور طبیعی از نوشیدن می و خوردن ساغر نشأت میگیرد، گویی این حس و حال به ارث رسیده است.
با بتان گلزای تا چه در نظر دارد
حالیا که سرگرم است چشم او به فتانی
هوش مصنوعی: او در حال حاضر به زیبایی و جذابیت اسیر شده و هیچ توجهی به زیباییهای دیگر ندارد. در این لحظه، فقط چشم او به جمال معشوقش خیره است.
ای پسر ز بالائی رخ بتاب و پستی کن
سر وحدت ار خواهی ترک خود پرستی کن
هوش مصنوعی: ای پسر، با نگاهی بلند و سرشار از نور، به زیباییها و فضائل توجه کن و از افکار و تمایلات دنیوی دوری کن. اگر میخواهی به حقیقت و وحدت دست یابی، باید خودخواهی را کنار بگذاری.
در گسستن از اغیار رخنه ها به هستی کن
سیر حال مدهوشان درمی الستی کن
هوش مصنوعی: در شکستن پیوندها با بیگانگان، در درون خود به وجود خودت توجه کن و حالتی را که مدهوشان دارند، تجربه کن.
تا شود ترا ممکن باده نوش و مستی کن
عالمی بجو باقی کاین جهان بود فانی
هوش مصنوعی: برای اینکه تو بتوانی باده بنوشی و به مستی بپردازی، باید دنیایی را جستجو کنی که در آن باقی میماند، زیرا این جهان گذرا و زودگذر است.
جام صلح کل در ده تا به کی پی جنگیم
گر نوای ما نی راست کج مبین که چون چنگیم
هوش مصنوعی: اگر در دل صلح و آرامش باشیم، چرا باید به جنگ و جدال بپردازیم؟ اگر صدای ما به درستی شنیده نشود، نباید آن را نادرست تفسیر کرد؛ زیرا ما همچون نغمهای زیبا و هماهنگیم که در کنار هم به خوبی میخوانیم.
آینه صفت هر یک مبتلا به صد رنگیم
گر جهیم از این صد رنگ بنگری که یک رنگیم
هوش مصنوعی: ما مانند آینه هستیم و هر一个 از ما دچار رنگهای مختلفی هستیم. اگر از این رنگهای مختلف فراتر برویم، متوجه خواهیم شد که در حقیقت تنها یک رنگ داریم و یکدست هستیم.
ما به کشور توحید همسریم و همسنگیم
غیر از این سخن جبر است وان نه کار یزدانی
هوش مصنوعی: ما در سرزمینی زندگی میکنیم که تنها به خداوند اعتقاد دارد و در این مسیر برابر و همسطح هستیم. هر چیزی غیر از این، اجبار و جبری است که با ذات خدایی سازگار نیست.
کم به قلزم حیرت از خرد سفاین ران
کاین شد از چه رو بوجهل وان شد از چه ره سلمان
هوش مصنوعی: در دریاى حیرت، به قایقهاى خرد کم کمک کن، زیرا اینجا نمیدانیم که بوجهل از چه راهى به اینجا آمده و سلمان از کدام مسیر پیدا شده است.
گر خود از سرشت است این او سرشتشان ارکان
ور ز سرنوشت است این او نوشتشان عنوان
هوش مصنوعی: اگر این سرشت انسانها باشد، پس اصل و بنیاد وجود آنها همین سرشت است. و اگر این مسئله به سرنوشت مربوط باشد، پس آنچه بر سر آنها نوشته شده، همان مسیر و سرنوشتشان خواهد بود.
کز سرادق واجب تا مضایق امکان
کس نداند این اسرار جز علی عمرانی
هوش مصنوعی: این بیت به مضمون آن اشاره دارد که از امور واجب و ضروری تا زوایا و چالشهای ممکن، هیچکس جز علی عمرانی، این رازها را نمیداند. به نوعی، این سخن نشاندهندهی دانش عمیق و خاص فردی است که درکی از جزئیات و پیچیدگیهای موضوعات دارد.
شاه لافتی حیدر کایزدی روان با اوست
در زمین و از قدرت کار آسمان با اوست
هوش مصنوعی: شاهی که به بزرگی حیدر شهرت دارد، روحش در زمین حضور دارد و نیرویی که آسمان را اداره میکند، با اوست.
آسمان چه حد دارد نظم لامکان با اوست
لامکان ندانم چیست ظاهر و نهان با اوست
هوش مصنوعی: آسمان تا چه حدی گسترده است، اما آنچه که وجود دارد در نظم و ترتیب اوست. نمیدانم آنچه در ناپیدا و پیداست چیست، زیرا همه چیز به او مربوط میشود.
ظاهر و نهانرا نیز بذل جسم و جان با اوست
با اساس رحمانیست در لباس انسانی
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن را نیز باید با تمام وجود و جان به او بخشید، زیرا اساس رحمت الهی در قالب انسان نمایان شده است.
در محافل علوی او دلیل اطباق است
در مراحل سفلی او کفیل ارزاق است
هوش مصنوعی: در مجالس و جمعهای بزرگ عرفانی و علمی، او نماد اتحاد و هماهنگی است و در مراحل پایینتر و دنیوی، مسئول تأمین مایحتاج و روزی مردم به شمار میرود.
آب کوثر از مهرش جرعه نوش اشفاق است
نار دوزخ از قهرش ریزه چین احراق است
هوش مصنوعی: آب کوثر به خاطر مهر و محبت او خوشگوار است، در حالی که آتش دوزخ به خاطر خشم او، شعلهور و سوزان است.
الغرض چنین مولا کردگار آفاق است
گر برافکند برقع از جمال نورانی
هوش مصنوعی: در نهایت، پروردگار عالم این گونه است که اگر حجاب از زیبایی نورانیاش باز شود، تأثیر شگرفی بر همه خواهد داشت.
هم خلیل و نمرودش سوی آستان پویند
هم کلیم و فرعونش بوس آستین جویند
هوش مصنوعی: دنیا به ما نشان میدهد که هم دوست و هم دشمن به سوی خدا و درگاه او حرکت میکنند. حتی کسانی که با هم در تضاد هستند، در نهایت به دنبال نعمتها و رحمتهای او هستند.
کعبه و کلیسایش گرد رهگذر بویند
زاهد و قدح خوارش زاشتیاق رخ مویند
هوش مصنوعی: کعبه و کلیسا به دور از هم در انتظار رهگذران هستند و زاهدان و مومنان به عشق و زیبایی چهره محبوبشان میپردازند.
بر جلالتش ذرات لاشریک له گویند
از حدود اجرامی تا ثغور ارکانی
هوش مصنوعی: ذراتی که هیچ شریک و همتایی ندارند، از عظمت و شکوه او سخن میگویند و از مرزهای اجرام آسمانی تا نواحی مختلف وجود به ستایش او میپردازند.
ای شهی که از دلها مرتفع غرف داری
گرچه نزد کوتهبین خیمه در نجف داری
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که مقامت بالاست و در دلها جایگاه ویژهای داری، با این حال اگر کسانی بخواهند تو را با دید سطحی ببینند، ممکن است در نظرشان به عنوان کسی ساده به شمار آیی.
گه به سینهٔ سینا ساز لاتخف داری
گه به عرشهٔ منبر کوس من عرف داری
هوش مصنوعی: گاه در سینهٔ محبان، آهنگ آرامش و بلا را مینوازند و گاه در بالای منبر، دعوت به آگاهی و شناخت را میزنند.
وه از آن خدائی در کش تو در صدف داری
ای بس از رسل کور است غرق بحر حیرانی
هوش مصنوعی: ای کاش از آن خداوندی که در درون تو نهفته است، بیشتر آگاهی پیدا کنی. بسیاری از پیامبران، در میان انبوهی از تنهایی و سردرگمی غرق شدهاند.
در ممالک ایجاد مالکالرقابی تو
در عوالم ابداع کاشفالحجابی تو
هوش مصنوعی: در کشورهای آفرینش، تو صاحب تمامی امکانات و اختیارات هستی و در دنیای نوآوری، تو رازها و اسرار را فاشکنندهای.
در حدائق فردوس معنی ثوابی تو
در سلاسل نیران صورت عقابی تو
هوش مصنوعی: در باغهای بهشت، پاداش تو در زنجیرهای آتش به صورت عقابی است.
در دفاتر کونین فرد انتخابی تو
بل توئی دو گیتی را هم بنا و هم بانی
هوش مصنوعی: در جهان هستی، تو فردی ویژه و برگزیدهای و حقیقتاً همه چیز را به وجود آوردهای و در ساختن این دو دنیای مادی و معنوی نقش اساسی داری.
هم برون از این افلاک ای بسا فلک از تست
هم در آن فلکها نیز ای بسا ملک از تست
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها که در خارج از آسمانها وجود دارند، به تو وابستهاند و همچنین در آن آسمانها نیز، بسیاری از موجودات و فرشتگان به تو تعلق دارند.
از ملایک ار پرسند ذکر یک به یک از تو است
بهر ذکرشان در مغز حس مشترک از تست
هوش مصنوعی: اگر از ملائکه بپرسند که ذکر و نام تو چیست، میگویند هر یک از ذکرشان به خاطر حضور تو در ذهن و احساس مشترک است.
حس مشترک را باز دم به دم کمک از تست
جز به ذات تو در کیست این صفات ربانی
هوش مصنوعی: حس مشترک در هر لحظه نیازمند کمک از تو است، غیر از خود تو چه کسی میتواند دارای این ویژگیهای الهی باشد؟
خسروا من آن جیحون کز تو بحر لؤلؤیم
لیکن این زمان آلام کرده کمتر از جویم
هوش مصنوعی: من از آن جیحون که دریای مروارید توست، در واقع زیان کردهام، اما اکنون درد و رنج من کمتر از جستجوی خودم است.
ظلمت بصر افزود بر سپیدی مویم
آگهی چو از دردم زیبد از تو دارویم
هوش مصنوعی: تاریکی چشمم بر سفیدی موهایم افزوده شده است. وقتی از دردهایم آگاه میشوم، درمانم را از تو میطلبم.
چون ترا ثنا گویم کی سزد دوا جویم
از حکیم زردشتی یا طبیب نصرانی
هوش مصنوعی: وقتی که تو را ستایش میکنم، آیا مناسب است که در برابر این کار به دنبال درمان از حکیم زرتشتی یا پزشک نصرانی باشم؟
زین بلا که بر نامم خامه ولا بنگاشت
هرکسم که دید از طعن بر دلم ستم بگماشت
هوش مصنوعی: از آن مصیبت که بر نام من نوشته شده است، هرکسی که دید، با گفتارهای تند و ستمگرانه بر دلم آسیب رساند.
غیر صدر فرخ رخ کش زامتحان پنداشت
وز پی رضای تو خاطرم ز لطف انباشت
هوش مصنوعی: جز از چهرهی خوش و شاد تو که تصویری دلنشین است، هیچ چیز دیگری در نظر من ارزش ندارد. برای رسیدن به رضایت تو، ذهن و خاطرم پر از محبت و محبت تو شده است.
آنکه شه به استحقاق بر کفش مفوض داشت
از وزارت دربار تا امین سلطانی
هوش مصنوعی: کسی که به جهت شایستگی و شایستهسالاری، از مقام وزارت دربار تا عنوان امین سلطانی را در دست داشت.
کاملی که در یک سطر راز صد ورق خواند
فردو زبان کلکش حکم نُه طبق راند
هوش مصنوعی: انسانی که به کمال رسیده، میتواند در یک جمله به عمق و پیچیدگی یک کتاب بپردازد و مانند کسی است که با دقت و دانش تمام، موضوعات را به روشهای مختلف بررسی میکند.
رای عالم آرایش در اثر فلق ماند
کز صحایف ملکت بردن غسق تاند
هوش مصنوعی: اندیشه و تدبیر عالمان همیشه به زیبایی و شکوه خود در پرتو صبح نهادینه است که به آرامی میتواند از تاریکیها و شبهای عمیق خارج شود.
قبض و بسط کیهان را بیش وکم ز حق داند
نه ز مهر ناهیدی نه ز کین کیوانی
هوش مصنوعی: تنها خداوند است که میداند چگونگی تغییرات و تحولات کیهان به چه صورت است و هیچیک از سیارات و ستارهها، چه به خاطر عشق و چه به خاطر نفرت نمیتوانند بر این روند تأثیر بگذارند.
تا حدوث او در دهر جلوه از قدم کرده
بهر طاعتش ذرات جمله سر قدم کرده
هوش مصنوعی: در طول زمان، ظهور او به گونهای است که همه موجودات برای خدمت به او آماده شدهاند و به نوعی دست به کار شدهاند.
عدل او مرابع را حوزه حرم کرده
سعی او مراتع را روضه ارم کرده
هوش مصنوعی: عدالت او مکانهای بیابانی را به منطقهای مقدس تبدیل کرده و تلاشهای او، زمینهای خشک را به باغهایی سرسبز و دلنشین تبدیل نموده است.
آنچه او به هفت اقلیم بانی قلم کرده
آسمان نیارد کرد با سحاب نیسانی
هوش مصنوعی: آنچه او در هفت اقلیم به ثبت رسانده، هیچ ابر بهاری نمیتواند آن را تغییر دهد.
در صیانت جمهور مشتغل به تنهائیست
چون نباشد او تنها کو مثل به یکتائیست
هوش مصنوعی: در حفاظت از مردم، فردی تنها مشغول به کار است و اگر او تنها نباشد، مثل یک فرد یکتا و بیهمتا میباشد.
چرخ پیرش از دانش معتقد به والائیست
همچو بخت شه گرجه مشتهر به برنائیست
هوش مصنوعی: چرخ کهن و زمانی که بر حرکت و گردش دنیا دلالت دارد، از دانشی بهره میبرد که به بزرگی و عظمت اعتقاد دارد. مانند سرنوشت یک پادشاه، که با شهرت و اعتبار خود درخشان و برجسته است.
هرکه در جهان امروز منتخب به دانائیست
در حضور تو گردد منتسب به نادانی
هوش مصنوعی: هرکسی که در دنیای امروز به عنوان فردی دانا شناخته میشود، در مقابل تو به نادانی متهم میشود.
ای که شش جهه گشته پر مواهب از آلات
صدره صدارت از صد تفاخر از بالات
هوش مصنوعی: ای کسی که به شش جهت، پر از نعمتها و امکاناتی و از ابزارهای قدرت و ریاست برخورداری، بین تو و دیگران تفاخر و برتری مشهوده است.
مه همی سجود آور نزد غره غرات
خور همی درود انگیز پیش رای ملک آرات
هوش مصنوعی: ماه در برابر نور خورشید به عبادت میپردازد و خورشید به خاطر عظمت و فرمانرواییاش به او احترام میگذارد.
گسترد چو خالیگر خوان به کاخ عرش آسات
بال قدسیان از وی میکند مگس رانی
هوش مصنوعی: وقتی که میز خالی را در کاخ عرش (آسمان) میگسترانند، مگس هم از بالا پرواز میکند و به رقص در میآید.
گرچه دیده دولت جسته از لقایت نور
لیکن از فتوت نیست این معارجت منظور
هوش مصنوعی: اگرچه با خدای خود ارتباط برقرار کردهای و کمالات و نعمتهای او را تجربه کردهای، اما نباید فراموش کنی که این معراج و بالا رفتن تو ناشی از جوانمردی و بیادعایی توست.
کی عجوز گیتی را بر غرور تو مقدور
کز عروس هستی هم نی وجود تو مسرور
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بر غرور تو تسلط داشته باشد، چرا که حتی از وجود تو در دنیای هستی هم خبری نیست که بخواهد کیف و شادی کند.
بلکه مر ترا در خلد دل نمیرباید حور
درنگیرد اندر مرد عشوههای نسوانی
هوش مصنوعی: اما فرشتگان بهشت تو را به خود جلب نمیکنند، چون زیباییهای زنان دنیا تو را نمیفریبند.
داورا مرا زآغاز چون گزیدهای زَاکرام
به که این کرم گردد همعنان با انجام
هوش مصنوعی: پروردگارا، از ابتدا چون به من لطف کردهای، بهتر است که این خوبی تا پایان نیز ادامه یابد و به انجام برسد.
شعر من به مدح تو تاج تارک الهام
جود تو به شعر من ذخر گردش ایام
هوش مصنوعی: شعر من در ستایش توست و تو مانند تاجی بر سر من میدرخشی. بخششهای تو الهامبخش شعر من است و زندگی من را تحت تأثیر قرار میدهد.
چون من و توئی دیگر در کلام و در انعام
این سپهر مشکل کار ناورد بآسانی
هوش مصنوعی: هر دو ما در گفتار و در بخشندگی، متفاوت هستیم و این دنیا پر از چالشها و مشکلات است که به راحتی قابل حل نیستند.
تا همی بتابد ماه بر در تو دربان باد
تا همی درخشد مهر در رخ تو حیران باد
هوش مصنوعی: همانطور که ماه بر در خانهات میتابد و گرما و نورش را میفرستد، کاش دربان آن باشد که از زیبایی و درخشش چهرهات شگفتزده و حیرتزده بماند.
محفل تو از نزهت غیرت گلستان باد
صد چو من هزار آوا مر ترا ثنا خوان باد
هوش مصنوعی: محفل تو باید مانند گلستانی پر از زیبایی و شکوه باشد. من که به اندازه هزار نفر هستم، در وصف و ستایش تو آواز میخوانم.
خاطر بد اندیشت روز و شب پریشان باد
گرچه در زمانت نیست نامی از پریشانی
هوش مصنوعی: ای کاش ذهن آشفتهات همیشه در تنگنا و ناراحتی باشد، هرچند در زندگیات نشانی از این آشفتگی وجود نداشته باشد.