گنجور

شمارهٔ ۲۱ - وله

ای پسری کز جمال خلعت نازت به تن
جان مرا تازه کن از آن شراب کهن
که خلعت شه رسید زری به وجه حسن
زآصفی طلعت است پر از فر ذوالمنن
به محضرش برفراز ز قامتت نارون
به مقدمش برفروز ز چهره‌ات مجمره
گاه شراب است و بس ای قمر می‌پرست
ما حصل عمر ما گردون بر تاک بست
تو دانی احوال من که بایدم بود مست
ساعتی از مستیم ندهم بر هر چه هست
به‌ویژه کاینک مرا بهانه آمد به دست
که آصف آراست تن به خلعتی فاخره
از عجم اکنون نواست تا به عراق عرب
از حسد شور ماست جان مخالف به لب
پیک همایون شاه کوفت حصار کرب
راه نشابور خواست ریزد یا للعجب
ای حسن اخلاق ترک در این حسینی طرب
نغمه ناقوس ران از آن نکو حنجره
بتا بر افسانه‌ات تا کی سامع شوم
یا که پی وصل تو چه قدر تابع شوم
تحمل از حد گذشت حال منازع شوم
چه مانده از آب رو که باز ضایع شوم
مشنو کامروز هم به بوسه قانع شوم
چو کار بر رندی است به که شود یکسره
در این بهشتی بساط با تو غنودن خوش است
ز کوثر آسا نبیذ به عیش بودن خوش است
ز طره و جامه‌ات گره گشودن خوش است
به روز از پیکرت نور فزودن خوش است
به یاد غلمان ترا بوسه نمودن خوش است
که بر حقیقت بود مجاز چون قنطره
چو رویت از نقش بت گروه بتگر کنند
پیش بت اسلامیان سجده چو کافر کنند
گرچه رخت را شبیه خلق به آذر کنند
لیک ندانم چرا دامن از او تر کنند
چه مایه مردم که پشت پیش تو چنبر کنند
چنین که بر مه زده است مشک خطت چنبره
ایزد روی ترا درخور بوس آفرید
وگرنه روز نخست روی مرا نیز دید
حال بیا رام شو بدون گفت و شنید
که قامتم چون هلال ز ابروانت خمید
عشق لبت عاقبت به گرد من خط کشید
مگر که این نقطه راست خاصیت دایره
باری ای بر مهت ز موی فتان عبیر
وز بدن نازکت درون کتان حریر
ز باده و ساده‌ات اکنون لابد گزیر
ولی به اسب اندر آی پذیره را در پذیر
که بر تماشای جشن وز پی تشریف میر
هر سو مه‌منظری‌ست نشسته بر منظره
وزیر انجم حشم مصدر انصاف و داد
که رسم لغزش ربود بنای دانش نهاد
هم به اکابر مجیر هم به اصاغر ملاذ
سعدالملک ملک صاحب قدسی‌نژاد
بدر سپهر وقار حسینقلی خان راد
که عقل با رای اوست چو پیش خور شب‌پره
در نظر همتش بلندی چرخ پست
خاست ز کیهان فتن چو او به مسند نشست
به اسخطش کوه را در کمر افتد شکست
هرکه بوی بسته شد ز قید آفات رست
فلک به کاخش بود شادروانی که هست
مجره‌اش ریسمان ماه نوش غرغره
کسی که با صد زبان بهر فنش گفتگوست
چون که بر او رسد مغز نداند ز پوست
بر سر خوانش بلند صوت کلوا و اشربواست
لیک منادیش را شرم ز لاتسرفواست
قسوره غاب ملک تا که وجودی چو اوست
دشمن روباه‌وش فرت من قسوره
زابر تا که کف و گاه عطای عمیم
مباینت‌ها بود به نزد ذوق سلیم
سحاب ریزد مطر وی بخشد زر و سیم
آن به خروشی شگفت این به سکوتی عظیم
حقیقت جود اوست ز جوش طبع سلیم
باشد اگر اصل ابر تصاعد ابخره
ای ز چو تو آصفی نازان کیهان خدا
برادرت راست نیز چون تو فری جدا
زین دو تن متحد حاجت مردم روا
چنانکه یابند خلق از حسنین اهتدا
بر تو نماید سپهر به مشکلات اقتدا
با او سازد خرد به کارها مشوره
ز کلک تو گاه بزم بالد اکلیل و تخت
ز گرز او وقت رزم کوه شود لخت لخت
خامه تو طیس را به هم نوردیده رخت
نیزه او جیش را نصرت بخشاد رخت
ز فاضل جاه توست موجود اقبال و بخت
ز حشو انعام اوست معدوم آز و شره
ز مهر و قهر تو زاد عوالم خیر و شر
ز بغض الطاف اوست مبانی نفع و ضر
شمسه ایوان تو مناص شمس و قمر
قبه خرگاه او ملجأ فتح و ظفر
گیتی کوی ترا مقیم در رهگذر
گردون قصر ورا ساجد بر کنگره
دست زر افشان تو معطی بر خاص و عام
تیغ سرافشان او قوت اهل نظام
دامن حزم تو را سپهر در اعتصام
توسن عزم ور استاره زیب لگام
ز پخته افکار تو هرچه به جز وحی خام
با دل آگاه او پیر خرد مسخره
نقود ابذال تو وقف رشید و رضیع
لوای اجلال او عون شریف و وضیع
دلی ترا همچو او بهر مقامی وسیع
طبعی او را چو تو در همه حالی منیع
او را باشد به ذات مقتضیاتی بدیع
ترا بود در صفات خصایل نادره
تا دهد آفاق را خلعت نور آفتاب
تا به تمامی نجوم نیاید اندر حساب
تا که فشاند مطر وقت بهاران سحاب
تا کند از تیر ضو رجم شیاطین شهاب
خیام فر ترا عز موبد طناب
وثاق عز ورا چرخ برین پنجره

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پسری کز جمال خلعت نازت به تن
جان مرا تازه کن از آن شراب کهن
هوش مصنوعی: ای جوانی که زیبایی و ناز تو روح مرا تازه می‌کند، مرا از آن شراب قدیمی سیراب کن.
که خلعت شه رسید زری به وجه حسن
زآصفی طلعت است پر از فر ذوالمنن
هوش مصنوعی: خلعت شاهانه‌ای که بر چهره‌ی زری نشسته، زیبایی او را به حدی افزایش داده که همچون آصف، دارنده‌ی جمال خیره‌کننده و پر از برکت به نظر می‌رسد.
به محضرش برفراز ز قامتت نارون
به مقدمش برفروز ز چهره‌ات مجمره
هوش مصنوعی: به حضور او با قامت زیبایت مثل درخت نارون و به پیش او با چهره‌ات مانند آتش‌دان پرنور حاضر شو.
گاه شراب است و بس ای قمر می‌پرست
ما حصل عمر ما گردون بر تاک بست
هوش مصنوعی: گاهی فقط شراب است و بس، ای ماه تابان که ما به خاطر تو زندگی‌مان را صرف کرده‌ایم. حاصل عمر ما را چون گردون، بر درخت انگور آویخته‌اند.
تو دانی احوال من که بایدم بود مست
ساعتی از مستیم ندهم بر هر چه هست
هوش مصنوعی: تو از وضعیت من آگاهی داری و می‌دانی که باید مدتی مست باشم. از حالت مستی‌ام چیزی به کسی نمی‌گویم و به هر چیزی توجهی ندارم.
به‌ویژه کاینک مرا بهانه آمد به دست
که آصف آراست تن به خلعتی فاخره
هوش مصنوعی: خصوصاً این که بهانه‌ای برای من پیش آمد که آصف، لباس فاخر و زیبایی بر تن کرد.
از عجم اکنون نواست تا به عراق عرب
از حسد شور ماست جان مخالف به لب
هوش مصنوعی: از سرزمین عجم، نوا و آواز می‌آید و به عراق عرب می‌رسد. این شور و حال ما ناشی از حسد است و جان مخالفان به لبشان رسیده.
پیک همایون شاه کوفت حصار کرب
راه نشابور خواست ریزد یا للعجب
هوش مصنوعی: فرستاده‌ی شاه همایون به دیوار کربلا حمله کرد و به راه نشابور می‌خواست برود، که شگفت‌آور است.
ای حسن اخلاق ترک در این حسینی طرب
نغمه ناقوس ران از آن نکو حنجره
هوش مصنوعی: ای حسن اخلاق، در این مجالس حسینی، نغمه‌های زیبا و دلنواز را از صدای خوشی بشنو.
بتا بر افسانه‌ات تا کی سامع شوم
یا که پی وصل تو چه قدر تابع شوم
هوش مصنوعی: ای معشوق، تا کی باید به داستان و افسانه‌های تو گوش بسپارم؟ آیا تا همیشه باید در انتظار وصالت باشم و با عشق تو دنباله‌رو شوم؟
تحمل از حد گذشت حال منازع شوم
چه مانده از آب رو که باز ضایع شوم
هوش مصنوعی: تحمل من به انتها رسیده و اگر به بحث و جدل بپردازم، دیگر از افت آبرو چه باقی می‌ماند؟
مشنو کامروز هم به بوسه قانع شوم
چو کار بر رندی است به که شود یکسره
هوش مصنوعی: امروز اجازه نمی‌دهم که فقط به یک بوسه راضی شوم، چون اگر کار به رندی برسد، بهتر است که همه چیز به‌طور کامل انجام شود.
در این بهشتی بساط با تو غنودن خوش است
ز کوثر آسا نبیذ به عیش بودن خوش است
هوش مصنوعی: در این بهشت، بودن در کنار تو لذت‌بخش است و نوشیدن از چشمه‌های شیرین آن، باعث خوشی و شادی است.
ز طره و جامه‌ات گره گشودن خوش است
به روز از پیکرت نور فزودن خوش است
هوش مصنوعی: خوشحالی از اینکه تار موی تو و لباس‌های زیبا، گره‌هایی را باز می‌کند و در روز، بر زیبایی و درخشش وجودت می‌افزاید.
به یاد غلمان ترا بوسه نمودن خوش است
که بر حقیقت بود مجاز چون قنطره
هوش مصنوعی: یادآوری عشق جوانان زیبا و لذت بوسه آنها خوشایند است، زیرا این احساس به نوعی واقعی و در عین حال نمادین مانند پلی است که دو طرف را به هم وصل می‌کند.
چو رویت از نقش بت گروه بتگر کنند
پیش بت اسلامیان سجده چو کافر کنند
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات را ببینند، بت‌پرستان به عبادت تو مشغول می‌شوند، همان‌طور که بت‌پرستان در برابر بت خود سجده می‌کنند و مسلمانان نیز همچون کافرانی که به بت سجده می‌برند، به تو احترام خواهند گذاشت.
گرچه رخت را شبیه خلق به آذر کنند
لیک ندانم چرا دامن از او تر کنند
هوش مصنوعی: هرچند لباس او را مانند لباس دیگران آتش می‌زنند، اما نمی‌دانم چرا دامن او را خیس می‌کنند.
چه مایه مردم که پشت پیش تو چنبر کنند
چنین که بر مه زده است مشک خطت چنبره
هوش مصنوعی: مردم برای تو چنان گرداگردت می‌چرخند که گویی مشک خطی که بر روی صورتت است، باعث جذابیت تو شده است.
ایزد روی ترا درخور بوس آفرید
وگرنه روز نخست روی مرا نیز دید
هوش مصنوعی: خداوند چهره تو را به گونه‌ای آفریده که بوسه‌اش شایسته است وگرنه در آغاز خلقت، چهره من را هم می‌دید.
حال بیا رام شو بدون گفت و شنید
که قامتم چون هلال ز ابروانت خمید
هوش مصنوعی: بیایید همراهم آرام بگیر و بدون هیچ حرفی، به عشق من توجه کن که قامت من به اندازه‌ای از زیبایی تو تحت تأثیر قرار گرفته که شبیه هلال شده است.
عشق لبت عاقبت به گرد من خط کشید
مگر که این نقطه راست خاصیت دایره
هوش مصنوعی: عشق تو در نهایت دور من یک خط کشید، انگار که این نقطه، ویژگی دایره را به تصویر می‌کشد.
باری ای بر مهت ز موی فتان عبیر
وز بدن نازکت درون کتان حریر
هوش مصنوعی: باری، ای زیبایی که موهایت بوی خوشی می‌دهد و بدنت در زیر پارچه‌ای نرم و لطیف نهفته است.
ز باده و ساده‌ات اکنون لابد گزیر
ولی به اسب اندر آی پذیره را در پذیر
هوش مصنوعی: از شراب و سادگی‌ات اکنون به نظر می‌رسد که باید بیرون بروی، اما سوار بر اسب شو و خود را به مهمانی که در انتظار توست برسان.
که بر تماشای جشن وز پی تشریف میر
هر سو مه‌منظری‌ست نشسته بر منظره
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شکوه جشن و تماشای آن اشاره شده است. به طوری که در هر گوشه و کنار جشن، زیبایی خاصی وجود دارد و در واقع همه جا پر از زیبایی و جذابیت است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی شکوه و جلال مراسمی است که با حضور مهمانان و زیبایی‌های اطراف، محیط را دل‌انگیز کرده است.
وزیر انجم حشم مصدر انصاف و داد
که رسم لغزش ربود بنای دانش نهاد
هوش مصنوعی: وزیر نجوم، خدمتی بوده که انصاف و عدالت را بنیاد گذاشته و با ایجاد ساختار علمی، مانع از انحراف از راه صحیح شده است.
هم به اکابر مجیر هم به اصاغر ملاذ
سعدالملک ملک صاحب قدسی‌نژاد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که هم از نظر مقام و مرتبه درśród بزرگان و افراد بزرگوار مورد احترام است و هم در میان افراد کوچک‌تر و عامه مردم نیز محبوب و مورد توجه قرار دارد. او به عنوان یک فرد نیکوکار و با اصالت معرفی می‌شود که به خاطر ویژگی‌های محترمانه‌اش مورد ستایش و قدردانی عموم قرار دارد.
بدر سپهر وقار حسینقلی خان راد
که عقل با رای اوست چو پیش خور شب‌پره
هوش مصنوعی: حسینقلی خان راد مانند ستاره‌ای در آسمان است که عقل و تدبیر او به اندازه‌ای است که شب‌پره‌ها (حشرات شب‌زی) قبل از او راه نمی‌یابند. به عبارتی دیگر، او فردی با تدبیر و باوقار است که همه به او احترام می‌گذارند.
در نظر همتش بلندی چرخ پست
خاست ز کیهان فتن چو او به مسند نشست
هوش مصنوعی: در نگاه اراده‌اش، بلندی آسمان به خاطر او از مقام خود پایین آمد و فتنه‌ای از آسمان به وجود آمد وقتی او بر مسند قدرت نشسته است.
به اسخطش کوه را در کمر افتد شکست
هرکه بوی بسته شد ز قید آفات رست
هوش مصنوعی: هر کسی که از مشکلات و آسیب‌ها رهایی یابد، مانند کوهی است که در برابر سختی‌ها و شکست‌ها مقاومت می‌کند و هیچ چیز نمی‌تواند او را شکست دهد.
فلک به کاخش بود شادروانی که هست
مجره‌اش ریسمان ماه نوش غرغره
هوش مصنوعی: آسمان به زینتی خوش، همچون چادر عروسی می‌ماند که مسیرش به وسیله‌ی ریسمانی از شیره‌ی ماه وصل شده است.
کسی که با صد زبان بهر فنش گفتگوست
چون که بر او رسد مغز نداند ز پوست
هوش مصنوعی: کسی که با هزاران زبان در زمینه‌های مختلف صحبت می‌کند و بسیار باهوش به نظر می‌رسد، وقتی که به حقیقت و عمق موضوع برسد، نمی‌تواند تفاوت میان ظاهر و باطن را تشخیص دهد.
بر سر خوانش بلند صوت کلوا و اشربواست
لیک منادیش را شرم ز لاتسرفواست
هوش مصنوعی: بر سر سفره‌ای با صدای بلند دعوت به خوردن و نوشیدن می‌شود، اما سخنگو از اینکه بیش از حد بخورید، شرم‌زده است.
قسوره غاب ملک تا که وجودی چو اوست
دشمن روباه‌وش فرت من قسوره
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به قدرت و ویژگی‌های خاص موجودی اشاره می‌کند که مانند یک درنده و قوی است. او وجود این موجود را ستایش می‌کند و برتری‌اش را بر رقبایش بیان می‌کند. همچنین به ویژگی‌هایی اشاره می‌کند که او را از دیگران متمایز می‌کند، مانند دلیری و شجاعت. در نهایت، ناپایداری و ضعف دیگران در برابر این شجاعت را مورد تأکید قرار می‌دهد.
زابر تا که کف و گاه عطای عمیم
مباینت‌ها بود به نزد ذوق سلیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که برآورده شدن نیازها و لذت بردن از خوبی‌ها در کنار هم وجود داشته باشد، شایسته است که به سلیقه و ذوق درست اهمیت بدهیم.
سحاب ریزد مطر وی بخشد زر و سیم
آن به خروشی شگفت این به سکوتی عظیم
هوش مصنوعی: ابرها باران می‌بارند و این باران طلا و نقره را به زمین می‌دهد. این کار با صدایی شگفت‌انگیز همراه است، اما در عین حال همه چیز در سکوت و آرامش انجام می‌شود.
حقیقت جود اوست ز جوش طبع سلیم
باشد اگر اصل ابر تصاعد ابخره
هوش مصنوعی: خالص بودن و سخاوت او از ذات پاک و سرشتی درست او نشأت می‌گیرد، اگر چه منبع و ریشه اصلی او از به وجود آمدن بخار و ابر ناشی می‌شود.
ای ز چو تو آصفی نازان کیهان خدا
برادرت راست نیز چون تو فری جدا
هوش مصنوعی: ای مثل تو که از زیبایی‌های آسمان‌ها و زمین‌های خداست، برادرت هم به دیگران مانند تو عزیز و گرانقدر است.
زین دو تن متحد حاجت مردم روا
چنانکه یابند خلق از حسنین اهتدا
هوش مصنوعی: این دو نفر به قدری به هم متصل و متحد هستند که نیازهای مردم برآورده می‌شود؛ به گونه‌ای که مردم مانند حسنین (حسن و حسین) هدایت می‌شوند و رهنمون می‌یابند.
بر تو نماید سپهر به مشکلات اقتدا
با او سازد خرد به کارها مشوره
هوش مصنوعی: آسمان در سختی‌ها به تو الگو می‌دهد و عقل هم در کارها با او مشورت می‌کند.
ز کلک تو گاه بزم بالد اکلیل و تخت
ز گرز او وقت رزم کوه شود لخت لخت
هوش مصنوعی: از ذوق و هنر تو، در مجالس شادی، سر عرش می‌چینند و در میدان جنگ، کوه‌ها به تکه‌های کوچک تقسیم می‌شوند.
خامه تو طیس را به هم نوردیده رخت
نیزه او جیش را نصرت بخشاد رخت
هوش مصنوعی: با قلم تو جنگ را به هم ریخته و لباس نیزه‌اش را در حمایت از تو پوشانده است.
ز فاضل جاه توست موجود اقبال و بخت
ز حشو انعام اوست معدوم آز و شره
هوش مصنوعی: برکت و موفقیت شما وابسته به مقام و منزلت شماست، و بی‌نیازی و آرامش نیز نتیجه بخشش و لطف اوست.
ز مهر و قهر تو زاد عوالم خیر و شر
ز بغض الطاف اوست مبانی نفع و ضر
هوش مصنوعی: عشق و غضب تو موجب پیدایش جهان‌های خوب و بد است و اساس فایده و ضرر ناشی از غضب و رحمت توست.
شمسه ایوان تو مناص شمس و قمر
قبه خرگاه او ملجأ فتح و ظفر
هوش مصنوعی: خورشید ایوان تو، درخشش و روشنی دارد و گنبد خرگاه او، پناهگاهی برای پیروزی و فتح است.
گیتی کوی ترا مقیم در رهگذر
گردون قصر ورا ساجد بر کنگره
هوش مصنوعی: جهان به عنوان جایی برای تو، در مسیر آسمان قرار دارد و قصر تو مانند معبدی است که در آن سجده می‌کنند و به آن احترام می‌گذارند.
دست زر افشان تو معطی بر خاص و عام
تیغ سرافشان او قوت اهل نظام
هوش مصنوعی: دست پر نعمت تو به همه مردم بخشش می‌کند، و شمشیر قدرتمند او نیرو بخش اهل نظم و ترتیب است.
دامن حزم تو را سپهر در اعتصام
توسن عزم ور استاره زیب لگام
هوش مصنوعی: دامن احتیاط و مراقبت تو همچون چرخش آسمان با استقامت و اراده‌ات وابسته است و زیبایی و جذابیت تو همچون افساری است که بر روی آن به کار رفته است.
ز پخته افکار تو هرچه به جز وحی خام
با دل آگاه او پیر خرد مسخره
هوش مصنوعی: از افکار پخته‌ات، هر چیزی که جز وحی باشد، در نظر دل آگاه او، عقل پیر را به شوخی می‌گیرد.
نقود ابذال تو وقف رشید و رضیع
لوای اجلال او عون شریف و وضیع
هوش مصنوعی: مال و دارایی تو صرف افرادی بزرگ و با فضیلت می‌شود و راهنمایی و حمایت تو به نجات و عزت دیگران کمک می‌کند، چه آن‌ها از اشراف باشند و چه از طبقات پایین‌تر.
دلی ترا همچو او بهر مقامی وسیع
طبعی او را چو تو در همه حالی منیع
هوش مصنوعی: دل تو مانند اوست که برای هر مقامی آماده است و طبیعت او، مانند تو، در هر شرایطی نیکو و باارزش است.
او را باشد به ذات مقتضیاتی بدیع
ترا بود در صفات خصایل نادره
هوش مصنوعی: او دارای ویژگی‌هایی است که به طور طبیعی و خالص در او وجود دارد و این ویژگی‌ها از انواع خاص و منحصر به فرد هستند.
تا دهد آفاق را خلعت نور آفتاب
تا به تمامی نجوم نیاید اندر حساب
هوش مصنوعی: پرتوهای آفتاب به جهان رنگ و روشنایی می‌بخشد، به‌گونه‌ای که هیچ کدام از ستاره‌ها در حساب و اندازه‌گیری آن نمی‌گنجند.
تا که فشاند مطر وقت بهاران سحاب
تا کند از تیر ضو رجم شیاطین شهاب
هوش مصنوعی: وقتی باران بهاری می‌بارد، ابرها آنقدر پرتوان می‌شوند که می‌توانند تیرهایی از نور را به سمت شیطان‌ها پرتاب کنند.
خیام فر ترا عز موبد طناب
وثاق عز ورا چرخ برین پنجره
هوش مصنوعی: در این بیت به نظر می‌رسد که شاعر به مسأله‌ای از قضا و قدر یا تقدیر انسانی اشاره می‌کند. او به نقش انسان در برابر نیروهای بالای طبیعت و سرنوشت می‌پردازد. بلکه ممکن است به محدودیت‌های انسانی و نیاز به عزت و مقام والا در زندگی اشاره کند. در این راستا، همزمان بر چرخش روزگار و تغییرات آن تأکید می‌کند.