شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام
الا ای چهر چون عیدت به از وصل بت خلخ
مفرح خلعت خوبی تر ابر طلعت فرخ
لبت اندر مذاق جان فشانده شکر از پاسخ
دو عید امروز از جنت بسوی ما نهاده رخ
یکی سعد و یکی عالی یکی دلکش یکی نیکو
زیک سو ناگهان از ری لک البشری بشیر آمد
زیک سو عید را از حق به پستان باز شیر آمد
دو جشن متفق یک دم هژیر و دلپذیر آمد
یک از خم غدیر آمد یک از جم قدیر آمد
از آن آصف گرفت آئین و زین دین یافته نیرو
غلاما عید چون شد دو بنه بر دو کفم ساغر
یکی زرد و یکی گلگون یک از درغم یک از خلر
مگو خواجه کند مستی زبس نوشیدمی دیگر
چو تشریف جهان داور رسد با عید جان پرور
تو هم رو جفت جفت آور ایاغ از راح ریحان بو
مترس ازکس بگو مطرب نوازد چنگ و نای و نی
زما نبود تزهد خوش چه غم مفتی برد گر پی
گواهی نشنود از من اگر رفتم بنزد وی
از این پس فاش و پی در پی بهامون خورد خواهم می
اگر زین پیش میخوردم بمحفلهای تو برتو
چو بلبل نغمه زن برجه در این عشرتگه عاجل
بطی خون کبوتر ده بنه افسانة آجل
بزلفین غراب آسا دل از طاوس نربگسل
الا ای طوطی محفل هما فر و همایون ظل
زده عشقت بکبک دل همال باز برتیهو
بتا دل تنگم از خرگه بگلشن کش می روشن
چه باک اربر که را باشد زیخ پولاد خا جوشن
شر وشوری بساز از می که خیرت باد پاداشن
اگر از وصولت سرما نمانده دولت گلشن
پر از مشک و شقایق کن زجعد و چهر خود مشکو
در این شادی تفرج را بران توسن سوی صحرا
میندیش ازسموم دی بجیب اندر بنه مینا
که چون شد مردمست از می کند بر برف استهزا
برون سنگین مکن از خز درون رنگین کن از صهبا
که درد برد را نبود بغیر از دخت رز دارو
زیکه جانب در این موسم کند ایزد گنه پوشی
زیک سوجرم را برکس نگیرد آصف از خوشی
طرب را بخت بیدار وکرب را خواب خرگوشی
در این صورت بهر معنی نکوشی گر به می نوشی
جنون چیره است بر مغزت طبیبی بهر خود میجو
روان تابنگه زهره بهر ساعت ترنم بین
ز ترکان شهر و وادیرا در و بامی پر انجم بین
سوی اکلیل پران هی کلاه از وجد مردم بین
نعم از بوتراب حق با تممت علیکم بین
که از نامش سزد غبرا زند گر بر فلک پهلو
هژبر قاهر غالب علی بن ابیطالب
رموز خلقت امکان کنوز قدرت واجب
طراز وحدت وکثرت ملاذ حاضر و غایب
امین وحی را مرشد کلیم طور را جاذب
رسول راد را بن عم بتول بی قرین راشو
جنابش برقضا ملجا حریمش بر قدر معبد
حدوث از وی بلند افسر قدمرا او مهین مقصد
زسر تا پا خرد را جان ز پا تا سر خدا را ید
زحل بر چاکرش مولا قمر در ساحتش مسند
ملک در بزم او خادم فلک بر بام او هندو
زفطرت ذات یزدانرا ولی اولی الیق
بنسبت شخص احمد را وصی کامل برحق
عدو گر آهن است از وی شود فرار چون زیبق
دول ازگرز او دانا که لا موجود الا حق
ملل از تیغ او گویا که لامعبود الا هو
الا ای مظهر یزدان ز رخشان چهر بیضائی
پر از تو دنیی و عقبی چو حق در عین یکتائی
از این رندانه تر گویم زهی محبوب هر جائی
امل را دست بربندی اجل را پای بگشائی
چو با فر یداللهی فرازی دروغا بازو
پی اعزاز در پایت سپهر از خیل سربازان
بپاس درگه قدرت شهاب از ناوک اندازان
توئی در دشت اوادنی سمند ارتقا تازان
زبرد قرب سبحانی خجسته پیکرت نازان
چو از تشریف مهر تو تن میر ملایک خو
وزیری کش ز بس رخشد بجبهت ازسعادت ضو
گزین کرد از رجال خود بسعد الملکیش خسرو
زمانرا اقتدار او بود از منتها مرجو
بجنب مزرع جودش ریاض خلد خار و خو
بدست کودک بختش مدور چرخ دستنبو
شهش زان جبه داد از خود که داند جنه منزل
باستظهار غیب از وی شوند ارزال مستاصل
کند بیغوله غولان و حوادث را نهد مختل
بلی معمار چون خواهد که ملکی به شود ز اول
بباید کوفتش از بن بیوت و باره و بارو
گهی (؟)اندام کشور را دمی فاسد کند رایش
اگر فصدش نفرمائی رود از کف ز افزایش
توهم دم درکش ار خواجه برنجی داند آسایش
مگر دهقان ندیدستی که چون آید بپیرایش
بحفظ سرو بن برد زهر جا شاخه خودرو
الا ای خسروی خلعت که فر آسمان داری
بجوف ازآصفی گوهر محیط بیکران داری
زوصل خواجه خرم زی که عمر جاودان داری
چنین کاندر یکی دامن دو عالم را نهان داری
مگر دادت ملک معجز و یا آموختی جادو
درون آموده از عقلی برون اندوده از نوری
یقین منسوج غلمانی مسلم رشته از حوری
زتارت خصم را سوکی بپودت دوست را سوری
اگر نه رزق هستی را کفیل از دست دستوری
چرا از آستین ریزی چو بحر وکان زر و لؤلؤ
زجاه محض تصویری زمجد صرف تمثالی
بدوش هوش دراعه بجسم روح سربالی
شود اقبال اگر مرئی تو آن فرخنده اقبالی
بکن شکرانه ایزد تعالی شانه العالی
که فرمودت وزیر از قد پر از یک بوستان ناژو
الا تا شهر حج بالد زعید راکب دلدل
الا تا خلعت شاهان دهد عزو رباید ذل
لا تا جزو را نبود شکوهی در حضور کل
به درگاهت شتابنده اگر پرویز اگر شنگل
بر بواب تو بنده اگر قاآن اگر منکو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الا ای چهر چون عیدت به از وصل بت خلخ
مفرح خلعت خوبی تر ابر طلعت فرخ
هوش مصنوعی: ای چهرهی تو، مانند عید، زیباتر از پیوند با بتهای خوشبرخورد و مفرح است، چون لباس زیبا و دلنشین تو، مانند ابر نورانی و خوشیمن میدرخشد.
لبت اندر مذاق جان فشانده شکر از پاسخ
دو عید امروز از جنت بسوی ما نهاده رخ
هوش مصنوعی: لب تو مانند شکر است که جان را خوشبو میکند و امروز دو عید، حکایت از جنتی دارد که به سوی ما با چهرهای زیبا آمده است.
یکی سعد و یکی عالی یکی دلکش یکی نیکو
هوش مصنوعی: در اینجا به ویژگیهای مثبت و جذاب افراد اشاره شده است. میتوان گفت که یکی از آنها خوشبخت و شاد است، دیگری با شخصیت و بزرگوار، یکی دارای جذابیت و زیبایی، و دیگری نیکوکار و خوب است.
زیک سو ناگهان از ری لک البشری بشیر آمد
زیک سو عید را از حق به پستان باز شیر آمد
هوش مصنوعی: ناگهان از طرفی پیامبری خوشخبر آمد و از طرف دیگر عید به گونهای که شیر از پستان مینوشد، به ما رسید.
دو جشن متفق یک دم هژیر و دلپذیر آمد
یک از خم غدیر آمد یک از جم قدیر آمد
هوش مصنوعی: دو جشن شیرین و فرحبخش همزمان فرارسید; یکی از خم غدیر و دیگری از جمشید قدیر که نماد شادی و سعادت است.
از آن آصف گرفت آئین و زین دین یافته نیرو
هوش مصنوعی: آصف از حکمت و علم خود بهرهمند شد و از این دین نیرویی به دست آورد.
غلاما عید چون شد دو بنه بر دو کفم ساغر
یکی زرد و یکی گلگون یک از درغم یک از خلر
هوش مصنوعی: ای غلام، وقتی عید میشود، در دستانم دو جام دارم: یکی زرد و دیگری گلگون. یکی از آنها نشان غم است و دیگری نشان شادی.
مگو خواجه کند مستی زبس نوشیدمی دیگر
چو تشریف جهان داور رسد با عید جان پرور
هوش مصنوعی: نگو که خواجه به خاطر نوشیدن زیاد به مستی دچار شده است، زیرا وقتی که روز قیامت و قضاوت الهی فرا برسد، با شادی و سرور روحانی همراه خواهد بود.
تو هم رو جفت جفت آور ایاغ از راح ریحان بو
هوش مصنوعی: تو هم مثل دیگران به بوی خوش گل ریحان جذب شو.
مترس ازکس بگو مطرب نوازد چنگ و نای و نی
زما نبود تزهد خوش چه غم مفتی برد گر پی
هوش مصنوعی: نگران صحبتهای دیگران نباش، چون نوازندهای وجود ندارد که برای تو ساز بزند. نگرانی از عدم تقوا چه فایدهای دارد، وقتی که میتوانی به زندگیات ادامه بدهی و از لذتها بهره ببری.
گواهی نشنود از من اگر رفتم بنزد وی
از این پس فاش و پی در پی بهامون خورد خواهم می
هوش مصنوعی: اگر من به دیدن او بروم و کسی از رفتنم خبر نداشته باشد، از این به بعد به طور مداوم و آشکار در دل کسی جای خواهم گرفت.
اگر زین پیش میخوردم بمحفلهای تو برتو
هوش مصنوعی: اگر قبل از این در محفلهای تو حاضر میشدم و با تو همراه بودم،
چو بلبل نغمه زن برجه در این عشرتگه عاجل
بطی خون کبوتر ده بنه افسانة آجل
هوش مصنوعی: مانند بلبل، در این باغ شادی سرود بخوان و از زندگی لذت ببر. چون زمان زودگذر است، باید از هر لحظه بهرهبرداری کرد و غمهای دل را دور ریخت.
بزلفین غراب آسا دل از طاوس نربگسل
الا ای طوطی محفل هما فر و همایون ظل
هوش مصنوعی: با موهایی شبیه به زاغ، دل را از طاووس نر نرنجان. ای طوطی مجلس، تو هم چون هما و همایون، در سایهای باش.
زده عشقت بکبک دل همال باز برتیهو
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من مانند پرندهای است که در قفس گرفتار شده و نمیتواند آزادانه پرواز کند.
بتا دل تنگم از خرگه بگلشن کش می روشن
چه باک اربر که را باشد زیخ پولاد خا جوشن
هوش مصنوعی: ای معشوقه، دل من از تنگنای زندگی به گلستان تو امیدی دارد، که نوری روشن بر آن بتابد. چه باک که بر روی به کسی نگاه کنی که در زره پولادین خود محکم و استوار است.
شر وشوری بساز از می که خیرت باد پاداشن
اگر از وصولت سرما نمانده دولت گلشن
هوش مصنوعی: از شراب شور و شوقی بساز که اگر نعمت انسانی برایت به پایان رسیده باشد، دست کم پاداش کارهای نیکت را خواهی گرفت و اگر به آرزوهایت نرسیدی، باز هم توفیقهایی در زندگیات خواهی داشت.
پر از مشک و شقایق کن زجعد و چهر خود مشکو
هوش مصنوعی: چهرهات را با زیبایی و خوشبویی پر کن و از غم و اندوه دور بمان.
در این شادی تفرج را بران توسن سوی صحرا
میندیش ازسموم دی بجیب اندر بنه مینا
هوش مصنوعی: در این شادی، به جست و جوی خوشگذرانی فکر نکن و اسب خود را به سوی بیابان بران، از گرمای داغ دی ماه در کنار خود، مینا را پنهان کن.
که چون شد مردمست از می کند بر برف استهزا
برون سنگین مکن از خز درون رنگین کن از صهبا
هوش مصنوعی: به هنگام مینوشی، چون به حالت تهور و شجاعت نزدیک میشوی، از برف به سخره بگیر و درونت را از خرسی رنگین و شاداب کن. از نوشیدن شراب خجالت نکش یا سنگیندل نباش.
که درد برد را نبود بغیر از دخت رز دارو
هوش مصنوعی: کسی که دچار درد و رنج باشد، جز گل سرخ هیچ درمانی برای او وجود ندارد.
زیکه جانب در این موسم کند ایزد گنه پوشی
زیک سوجرم را برکس نگیرد آصف از خوشی
هوش مصنوعی: در این فصل، خداوند به خاطر گناهان، عذرخواهی میکند و از لطفش گناه من را نمیبیند، حتی اگر آصف (یکی از شخصیتهای بزرگ) بخواهد از خوشحالی چیزی بگوید، نمیتواند گناه مرا بفهمد.
طرب را بخت بیدار وکرب را خواب خرگوشی
در این صورت بهر معنی نکوشی گر به می نوشی
هوش مصنوعی: اگر خوشی و شادی در زندگی بر تو بگشاید و غم و درد به مانند خواب خرگوشی در حالت آرامش باشد، دیگر برای درک عمیق معانی تلاش نکن، چرا که نوشیدن می (شراب) کافیست.
جنون چیره است بر مغزت طبیبی بهر خود میجو
هوش مصنوعی: تجربه دیوانگی بر افکارت غالب شده است، پس برای خودت به دنبال پزشکی نگرد.
روان تابنگه زهره بهر ساعت ترنم بین
ز ترکان شهر و وادیرا در و بامی پر انجم بین
هوش مصنوعی: به سوی آسمان، زهره در هر لحظه به زیبایی میدرخشد و نغمههای دلنواز ترکان شهر و دشت را میتوان شنید. در اینجا، درها و بامها پر از ستاره است.
سوی اکلیل پران هی کلاه از وجد مردم بین
نعم از بوتراب حق با تممت علیکم بین
هوش مصنوعی: به سوی تاجی که بر فراز میرود، نگاهی به حال و هوای مردم بندازید. بوی خوشی از حقیقت به مشام میرسد که نعمتها را به شما ارزانی میدارد.
که از نامش سزد غبرا زند گر بر فلک پهلو
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شخصی با نامی با عظمت و با ارزش، میتواند در آسمانها هم درخشندگی و تأثیر بگذارد. در واقع، اشاره به این دارد که نام او به اندازهای بزرگ و پرافتخار است که میتواند توجه همهجا را به خود جلب کند.
هژبر قاهر غالب علی بن ابیطالب
رموز خلقت امکان کنوز قدرت واجب
هوش مصنوعی: علی بن ابیطالب، که شخصیتی برجسته و قوی است، نمایندهای از رازهای آفرینش و تواناییهای الهی به شمار میآید.
طراز وحدت وکثرت ملاذ حاضر و غایب
امین وحی را مرشد کلیم طور را جاذب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت و جایگاه کسانی میپردازد که در درک عوالم وجود و مسائل عرفانی نقش مهمی دارند. این افراد هم به وحدت و هم به کثرت موجودات توجه دارند و میتوانند به افرادی که در جستجوی حقیقت هستند، کمک کنند. آنها نمایندهای از الهامات و وحی الهی هستند و مانند موسى در کوه طور، در جستجوی حقیقت و روشنایی در میانهی عوامل موجود در جهان، درخشش خاصی دارند.
رسول راد را بن عم بتول بی قرین راشو
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره میشود که از نسل دختر پیامبر (زینب یا فاطمه) است و به خاطر ویژگیهای خاص و نیکوییاش مورد ستایش قرار میگیرد. او به عنوان شخصیتی برجسته و بدون همتایی شناخته میشود.
جنابش برقضا ملجا حریمش بر قدر معبد
حدوث از وی بلند افسر قدمرا او مهین مقصد
هوش مصنوعی: در حضور او، پناهگاه حریمش به اندازه معبدی که در آن به وجود آمده است، باشکوه و بلند است. او مانند ماهی است که هدف بزرگ و ارجمندی دارد.
زسر تا پا خرد را جان ز پا تا سر خدا را ید
زحل بر چاکرش مولا قمر در ساحتش مسند
هوش مصنوعی: از سر تا پا، خرد و عقل را در وجود خود جاری کن و از پا تا سر، خداوند را در دل داشته باش. زحل در خدمت اوست و قمر در کنار او جایگاه بلندی دارد.
ملک در بزم او خادم فلک بر بام او هندو
هوش مصنوعی: در محفل او، پادشاهان مانند خدمتگزاران هستند و آسمان به خاطر او سر فرود آورده است.
زفطرت ذات یزدانرا ولی اولی الیق
بنسبت شخص احمد را وصی کامل برحق
هوش مصنوعی: فطرت و ذات الهی به گونهای است که بهترین و مناسبترین شخص برای رسیدن به مقام وصایت و رهبر روحانی، حضرت احمد (ص) است. او به حق و به طور کامل شایسته این مقام است.
عدو گر آهن است از وی شود فرار چون زیبق
دول ازگرز او دانا که لا موجود الا حق
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند آهن باشد، فرار میکند؛ زیرا زیبق (جیوه) از ضربه آهن به دور میشود. دانا بداند که جز حق، چیزی وجود ندارد.
ملل از تیغ او گویا که لامعبود الا هو
هوش مصنوعی: مردم از شمشیر او گویا میدانند که معبودی جز او وجود ندارد.
الا ای مظهر یزدان ز رخشان چهر بیضائی
پر از تو دنیی و عقبی چو حق در عین یکتائی
هوش مصنوعی: ای مظهر خداوند، که چهرهات نورانی و درخشان است، همه زیباییها و خوبیها از تو مشتق میشود. در دنیا و آخرت، تو همچون حقیقتی یکتا و بیهمتا هستی.
از این رندانه تر گویم زهی محبوب هر جائی
امل را دست بربندی اجل را پای بگشائی
هوش مصنوعی: من از این دست صحبتها بیشتر میزنم، خوشا به حال محبوبی که در هر جا دلهایی را در دست دارد و سرنوشت را میتواند کنترل کند.
چو با فر یداللهی فرازی دروغا بازو
هوش مصنوعی: چون با نیروی یداللهی (یدالله اشاره به قدرت و توان الهی دارد) در فرازی (یعنی در برزخی بالا) جاودانگی و نیرومندی وجود دارد.
پی اعزاز در پایت سپهر از خیل سربازان
بپاس درگه قدرت شهاب از ناوک اندازان
هوش مصنوعی: به دنبال عزت و مقام در زیر آسمان، از میان جمعیت سربازان به منظور پاسداری از درگاه قدرت، شهاب به مانند تیر از تیراندازان به بیرون میجهد.
توئی در دشت اوادنی سمند ارتقا تازان
زبرد قرب سبحانی خجسته پیکرت نازان
هوش مصنوعی: تو در دشت وسیع بهسر میبری، همچون اسبی نژاده و بلندپرواز، که با شوق و شتاب در حال حرکت است. قامت زیبای تو، بینظیر و خوشفریباست و تجلی نعمتهای الهی را نشان میدهد.
چو از تشریف مهر تو تن میر ملایک خو
هوش مصنوعی: زمانی که از مقام محبت تو روح فرشتگان هم در حالتی خاص و آرامشبخش قرار میگیرد.
وزیری کش ز بس رخشد بجبهت ازسعادت ضو
گزین کرد از رجال خود بسعد الملکیش خسرو
هوش مصنوعی: وزیری که به خاطر خوشبختی و چهرهاش بسیار میدرخشد، از میان افراد خود کسی را انتخاب کرده است که شایسته باشد و به او سعادتبخش باشد.
زمانرا اقتدار او بود از منتها مرجو
بجنب مزرع جودش ریاض خلد خار و خو
هوش مصنوعی: زمان در اختیار اوست و از نهایت آرزوها به حرکت درآورده است. در زمین کرم و generosity او، باغهای بهشت به شکوفایی میرسند.
بدست کودک بختش مدور چرخ دستنبو
هوش مصنوعی: خوشبختی و شانس به دست کودکانی است که در چرخ زندگی، راه خود را میسازند.
شهش زان جبه داد از خود که داند جنه منزل
باستظهار غیب از وی شوند ارزال مستاصل
هوش مصنوعی: شهش از خود بیرون آمد و به جبهاش اشاره کرد که کسی که به علم غیب آگاه است، میداند که جایی در بهشت وجود دارد و اگر این علم به درستی مورد استفاده قرار گیرد، میتواند جانهای ناامید و گمراه را نجات دهد.
کند بیغوله غولان و حوادث را نهد مختل
بلی معمار چون خواهد که ملکی به شود ز اول
هوش مصنوعی: وقتی معمار بخواهد بنایی را به وجود آورد، تمام مشکلات و چالشها را یکی پس از دیگری از سر راه برمیدارد و مانع از ایجاد اختلال میشود.
بباید کوفتش از بن بیوت و باره و بارو
هوش مصنوعی: باید به طور کامل و ریشهای بر آن تسلط پیدا کرد و آن را از سطحیترین لایهها گرفته تا عمیقترین بخشها بررسی و شکسته شود.
گهی (؟)اندام کشور را دمی فاسد کند رایش
اگر فصدش نفرمائی رود از کف ز افزایش
هوش مصنوعی: گاهی اوقات یک حالت یا رفتار خاص میتواند به طور موقت کشور را دچار مشکل کند، اما اگر هدف او را شناسایی کنی و او را متوقف کنی، آن مشکل قابل کنترل خواهد بود و از گسترش آن جلوگیری میشود.
توهم دم درکش ار خواجه برنجی داند آسایش
مگر دهقان ندیدستی که چون آید بپیرایش
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو میگوید که نگران نباش، زیرا که کسی دیگر وضعیت تو را درک میکند، به او یادآوری کن که کشاورز چگونه زحمت میکشد و زیباییهای زندگی را میسازد بدون اینکه کسی آن را ببیند.
بحفظ سرو بن برد زهر جا شاخه خودرو
هوش مصنوعی: سرو بلند را در هر جا با شاخههایش نگهداری کن.
الا ای خسروی خلعت که فر آسمان داری
بجوف ازآصفی گوهر محیط بیکران داری
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که مانند فرشتهها به آسمانها میرسی، در وجودت گوهری از آصف، یعنی دانایی و حکمت نهفته است که در دنیای بیپایان درخشان و شگفتانگیز است.
زوصل خواجه خرم زی که عمر جاودان داری
چنین کاندر یکی دامن دو عالم را نهان داری
هوش مصنوعی: بخاطر این که عمر جاودانی داری، از این زندگی لذت ببر و به خاطر خوشیها و زیباییهای آن بیندیش، چرا که در دامن خود میتوانی تمام زیباییهای این دو جهان را پنهان کنی.
مگر دادت ملک معجز و یا آموختی جادو
هوش مصنوعی: آیا به تو قدرت خاصی دادهاند یا این که جادوگری را یاد گرفتهای؟
درون آموده از عقلی برون اندوده از نوری
یقین منسوج غلمانی مسلم رشته از حوری
هوش مصنوعی: درون من پر از عقل و دانش است و بیرون من پر از روشنایی و یقین؛ من به عشق یک دختر بهشتی متصل هستم و در این ارتباط، احساس نزدیکی و وابستگی عمیقی دارم.
زتارت خصم را سوکی بپودت دوست را سوری
اگر نه رزق هستی را کفیل از دست دستوری
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که اگر به دشمن خود آسیب برسانی یا در حق او جفا کنی، دوستی که در کنارت است نیز از تو دور خواهد شد. همچنین، اگر نتوانی به خود و زندگیت رسیدگی کنی، کسی نمیتواند از تو حمایت کند. در حقیقت، تاکید بر اهمیت رفتار نیک با دیگران و توجه به شرایط زندگی خود است.
چرا از آستین ریزی چو بحر وکان زر و لؤلؤ
هوش مصنوعی: چرا دریا با آن عمق و وسعتش، به اندازهای کوچک شده که از آستین خارج میشود، در حالی که پر از طلا و مروارید است؟
زجاه محض تصویری زمجد صرف تمثالی
بدوش هوش دراعه بجسم روح سربالی
هوش مصنوعی: از جایگاه خاصی، تصویری از حقیقت خالص به نمایش گذاشته میشود که با هوش و درک، وجود روح را در جسمی، با لطافت و زیبایی نشان میدهد.
شود اقبال اگر مرئی تو آن فرخنده اقبالی
بکن شکرانه ایزد تعالی شانه العالی
هوش مصنوعی: اگر خوش شانسی تو نمایان شود، آن وقت به خاطر این شانس و نعمت، سپاس خدای بزرگ را به جا آور.
که فرمودت وزیر از قد پر از یک بوستان ناژو
هوش مصنوعی: در این بیت آمده است که وزیر تو از قد و قامتش مانند یک بوستان زیبا و پرگل و خوشبو میباشد.
الا تا شهر حج بالد زعید راکب دلدل
الا تا خلعت شاهان دهد عزو رباید ذل
هوش مصنوعی: ای دل! تا وقتی که در سفر حج هستی، سوار بر آن مرکب دلخواه باش و از نعمات و بزرگواریهای پروردگار بهرهمند شو. تا وقتی که این مقام تجلی کند و بزرگی و عزت به تو عطا شود، از ذلت و خواری دوری کن.
لا تا جزو را نبود شکوهی در حضور کل
به درگاهت شتابنده اگر پرویز اگر شنگل
هوش مصنوعی: اگر جزء و جزئی وجود نداشته باشد، شکوه و عظمت در حضور کل و تمام موجودات معنایی ندارد. پس درگاه تو همواره به سمت کسانی که شتابان و پرانرژی هستند، باز است؛ این افراد میتوانند پرویز یا شنگل باشند.
بر بواب تو بنده اگر قاآن اگر منکو
هوش مصنوعی: اگر تو در عرصه قدرت و سلطنت باشی، من هم بنده و خدمتگزار تو خواهم بود، چه در مقام قایمقام باشم و چه در حالتی که به حاشیه رفتهام.