گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا

هاشمی خال من ای خواجه ترکان تتار
عید مولود نبی آمد و هنگام بهار
آن یکی را پر جبریل امین مروحه دار
و آن دگر باد مسیحی دمد اندر اشجار
هم از آنشد چو صنم خانه جهان پر زنگار
هم از این گشت تهی کعبه زسکنای صنم
عید را گیو سحر گاه بفرهنگ و نها
همچو کیخسروش آورد ابا فر و بها
فرودین داشت چو کاوس زخویشش او را
شد بطوس چمن وکاوه بستان مولا
هم از آن شد زهم اشکافته طاق کسری
هم از این گشت بهم بافته خیمه رستم
عید از ایمن غیب آمد و آورد زجود
آنچه موسی شده مدهوش جمالش بشهود
فروردین هم سوی میقات دمن کرد ورود
ساخت جلوه ید بیضای شقایق زخدود
هم از آن سبطی صفوت رسد از طور وجود
هم از این قبطی ظلمت غرق نیل عدم
عید آمد چو سلیمان وز صرصر باره
زاسم اعظم بسر دیو زلل زو خاره
فرودین بست چو آصف بسر از گل شاره
شاد مرغان پری عشوه اش از نظاره
هم از آن یافته بازوی نزاهت باره
هم از این تافته زانگشت رسالت خاتم
عید مانا زختن تاخته موکب بیرون
کاین چنین مشک طرب پاشد از اندازه فزون
فروردین هم به رهش ریخت زقربانی خون
خون قربانیش ازلاله هویداست کنون
هم از آن شد علم کفر زاسلام نگون
هم از این نامیه در باغ برافروخت علم
عید بجهاند زلاهوت بناسوت سمند
و اندر انداخت بذرات زتهدید کمند
فروردین خواست که یازد بخزان تیغ گزند
شد خزان زهره اش آب و بچمن رنگ فکند
رایت کثرت از آن تاز نباتات بلند
آیت وحدت از این تا بجمادات رقم
عید را عقل نخستین چو بسر افسر هشت
ایزدش بر زبر افسر لولاک نوشت
فرودین چرخ زد از شوق دو صد بریک خشت
برد او را ز ریاحین سپهی پاک سرشت
هم از آن گشت قلم پای وی از دامن کشت
هم از این شد بعلا دسترس لوح و قلم
عید ازعرش چو بر فرش پراکند نقاب
خرگه پرتو حق سود برافلاک قباب
فرودین کرد نثارش زسمن لعل مذاب
بلبلانرا بگلو از نغم آمیخت رباب
هم از آن در بصدف گیتیش از ذخر سحاب
هم از این در بشرف عالمی از فخر امم
مقصد کون محمد که در ادراک عقول
انبیاراست خداوند و خداراست رسول
وربهرعالمش از قدر خروج است و دخول
فرق نزدش نه زعمق و نه زعرض و نه زطول
همه اوقات عروجش سوی معراج وصول
زآنکه خلق است در او هجده هزاران عالم
اولین کنز غنا کز دو جهان داشت ابا
بود با آنکه بر او کوته کونین قبا
نافی جنس اله از بدنش کسوت لا
بهر اثبات هوالله بخرقه الا
گرچه ذاتش زحدوث است مزمل اما
این حدوثی است که شد همقدم آخر بقدم
وهم افتاده کلاهی زعلا پایه اوست
جان سبک جنبشی از عشق گرانمایه اوست
ابدی فیض ازل ذره (؟) پیرایه اوست
شرع طفلی بهین بعثت او دایه اوست
با وجودیکه جهان درکنف سایه اوست
بیخودی بین که نیش سایه زسر تا بقدم
ایکه گر پشه لنگی شودت داخل خیل
بجز ازکله نمرود نپیماید کیل
وان شبانیکه بگله خدمت گشت طفیل
تخت فرعون بزیر افکند اندر ره سیل
تارک مهر تو شدادوش افتد در و یل
گرهمه رخت کشد جانب کریاس ارم
دیدی آنوقت موالید ثلاث از ام واب
که مشیت بد استرون و تقدیر عزب
خلقت سر و علن از تو پذیرفت سبب
یافت حد از شرف هیکل تو رحمت رب
لقبت امی و علمت نه عجم را نه عرب
بابی انت و امی زچنین فضل و شیم
کوثر از رشک لبت اشک مروق دارد
طوبی از یاد قدت دوحه رونق دارد
جعد حور از نسمات گذرت دق دارد
خاکساریست که بهر تو ستبرق دارد
آدم ارخلد بهشت از طرفی حق دارد
که بهشتی چو تو جا داشت بصلب آدم
عقل در ممکن و واجب زتو میجست چو راز
ذوق گفتش بحقیقت رو و بگذر ز مجاز
چون نه ممکن که بواجب کنمش نام آغاز
خود چه واجب که به ممکن شومش دستان ساز
هست ممکن ولی افراشت چو شقه اعجاز
مو بمویش زند از واجب اوتاد خیم
ای نبی مدنی وی در درج ذوالمن
که دوصد موسی عمران برنطقت الکن
دارم امید که ننهی بخودم هیچ زمن
خواه در بسط فرح خواه که در قبض حزن
خاصه کز بغض سفرنک بودم حب وطن
چه شود کز تو شود گر دل صاحب ملهم
ملک التجار آن میر به مردی قائم
که بود ذات ورا فضل و فتوت لازم
تاج فرق فرق حاج محمد کاظم
آنکه چرخست بایوان وی از جان خادم
گردد آنگه که پی کشف سرایر عازم
حل شود مشکل خلق ار چه بود جذر اصم
نزد اموال وی اندوخته یم مجسم چه بود
پیش کاخش فراین بر شده طارم چه بود
حاسد اندر بر این جان مجسم چه بود
قدر دجال برعیسی مریم چه بود
به بر همت او ملک دو عالم چه بود
که ورای دو جهان رانده ز ادراک حشم
ماه و خور رانده ای از مخزن سیم و زر اوست
حاصل کون و مکان ما حضر محضر اوست
آسمان مفتخر از میمنت اختر اوست
نظر بخت بهر مرحله بر منظر اوست
قسم چرخ بخاک ره جان پرور است
در مهمی بضرورت خورد ار چرخ قسم
درضمیرش چو زحق رتبه الهام غنود
هوش او گرزن تاثیر زاجرام ربود
بست جهدش طرق ننگ و در نام گشود
ملک را دوره اش از هرجهتی نام فزود
غنم و گرگ زعدل ار ملکی رام نمود
عهد او گرگ نباشد که شود رام غنم
ایکه در تربیت ملک چو خورشید و مهی
وز شهامت فلک اندر زبر مصطبهی
باقالیم هنر خسرو دانش سپهی
آگه از سر ضمایر بهمان یک نگهی
ابری و بحری و مشنو که نبخشی ندهی
که بود لازمه پاک وجود تو همم
تا زمیلاد نبی روح برآید زفتور
تا ز نزدیکی اردی شود آذر مه دور
تا تراوش نکند فکرت جیحون رنجور
که بهر مرغی انجیر خوری نی دستور
هم مولف زتو برسفره نعمت بسرور
هم مخالف زتو در حفره نقمت بنقم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هاشمی خال من ای خواجه ترکان تتار
عید مولود نبی آمد و هنگام بهار
هوش مصنوعی: هاشمی، ای دوست زیبای من، زمان جشن میلاد پیامبر فرا رسیده و بهار نیز در حال آمدن است.
آن یکی را پر جبریل امین مروحه دار
و آن دگر باد مسیحی دمد اندر اشجار
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها را روح القدس به آرامش و صفا می‌نوازد و دیگری مانند نسیم مسیحی در درختان می‌وزد.
هم از آنشد چو صنم خانه جهان پر زنگار
هم از این گشت تهی کعبه زسکنای صنم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که همان‌طور که بت‌پرستی و پرستش مجسمه‌ها باعث کثیفی و زنگاری خانه‌ی خدا (یعنی جهان) می‌شود، همچنین پرستش بت‌ها موجب خالی شدن کعبه (مکان مقدس) از وجود آن مجسمه‌ها و بت‌ها می‌گردد. به عبارتی، وجود بت‌ها باعث ویرانی و تخریب روحانی مکان‌های مقدس می‌شود.
عید را گیو سحر گاه بفرهنگ و نها
همچو کیخسروش آورد ابا فر و بها
هوش مصنوعی: در صبح روز عید، گیو با فرهنگ و آداب خاصی به جشن می‌پرداخت و همچون کیخسرو، پادشاه بزرگ و نامی، با شکوه و زیبایی، با لباس‌ها و تزینات زیبا در جمع حاضر می‌شد.
فرودین داشت چو کاوس زخویشش او را
شد بطوس چمن وکاوه بستان مولا
هوش مصنوعی: در روز فرودین، کاوس از خویش با شتاب به بطوس آمد و چمن و باغ را دید که پر از زیبایی و سرسبزی است.
هم از آن شد زهم اشکافته طاق کسری
هم از این گشت بهم بافته خیمه رستم
هوش مصنوعی: در این بیت به دو ساختار عظیم و با عظمت اشاره شده است. یک سویه، به طاق کسری که نماد قدرت و شکوه پادشاهی ساسانیان است، اشاره دارد که به دلیل تلاطمات و نابسامانی‌ها آسیب‌دیده و فرو ریخته است. سوی دیگر، به خیمه رستم، قهرمان افسانه‌ای ایران، اشاره شده که به دلیل حوادث زمان به هم پیوسته و درهم شده است. در واقع، هر دو نماد عظمت و قدرت، به نوعی به نابودی و فروپاشی کشیده شده‌اند.
عید از ایمن غیب آمد و آورد زجود
آنچه موسی شده مدهوش جمالش بشهود
هوش مصنوعی: عید از عالم غیب به وجود آمد و از بزرگی و رحمت خود، آنچه را که موسی به خاطر زیبایی‌اش بی‌هوش شد، به ما هدیه آورد.
فروردین هم سوی میقات دمن کرد ورود
ساخت جلوه ید بیضای شقایق زخدود
هوش مصنوعی: در ماه فروردین، زمان تعیین شده برای آمدن، با زیبایی خاصی نمایان می‌شود. زیبایی گل‌های شقایق مانند معجزه‌ای درخشنده و خیره کننده است که در چهره‌اش پدیدار می‌شود.
هم از آن سبطی صفوت رسد از طور وجود
هم از این قبطی ظلمت غرق نیل عدم
هوش مصنوعی: از نسل پاکی که در کوه طور به عظمت رسید، نوری به زندگی ما می‌تابد، و از این نسل دیگر که در ظلمت غرق است و در نیل عدم فرورفته، خبری نیست.
عید آمد چو سلیمان وز صرصر باره
زاسم اعظم بسر دیو زلل زو خاره
هوش مصنوعی: عید آمد مانند زمان سلیمان، و از باد تند، به مکانی که به قدرت و عظمت او مربوط است، آمده و دیو زشتی از آنجا رانده شده است.
فرودین بست چو آصف بسر از گل شاره
شاد مرغان پری عشوه اش از نظاره
هوش مصنوعی: فروردین به مانند آصف، با زیبایی و خوشی از گل‌های بهاری شروع می‌شود و شادی مرغان را با زیبایی و جذابیتش جلب می‌کند.
هم از آن یافته بازوی نزاهت باره
هم از این تافته زانگشت رسالت خاتم
هوش مصنوعی: از یک طرف، تو قدرت و توانمندی‌هایی را به دست آورده‌ای و از طرف دیگر، نشانه‌هایی از رسالت و使命 خود را بروز می‌دهی.
عید مانا زختن تاخته موکب بیرون
کاین چنین مشک طرب پاشد از اندازه فزون
هوش مصنوعی: روز عید، گروهی به شوق و شادی بیرون آمده‌اند و این شادی و طرب به قدری زیاد است که بویی خوش مثل مشک در فضا پخش شده است.
فروردین هم به رهش ریخت زقربانی خون
خون قربانیش ازلاله هویداست کنون
هوش مصنوعی: فروردین نیز به یاد قربانیانش گل‌های لاله را بر زمین ریخته است و نشانه‌های غم و اندوه آن‌ها اکنون آشکار شده است.
هم از آن شد علم کفر زاسلام نگون
هم از این نامیه در باغ برافروخت علم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علم و دانش در نتیجه‌هایی که از اسلام به دست آمده، درمیان کفر نیز مردود یا ضعیف می‌شود. در عین حال، از طرف دیگر، نام اسلامی نیز در باغ دانش و روشنی به چشم می‌خورد و درخشش دارد.
عید بجهاند زلاهوت بناسوت سمند
و اندر انداخت بذرات زتهدید کمند
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف روز عید و ارتباط آن با آسمان و زمین می‌پردازد. در این روز، به نظر می‌رسد که از عالم بالا به زمین نگاهی می‌شود و تلاش برای برقراری ارتباطی خاص انجام می‌گیرد. همچنین، سمند به عنوان نمادی از شجاعت و قدرت، در این عرصه حضور دارد و از تهدیدات جلوگیری می‌کند. به‌طور کلی، این بیت نمادی از شادی و امید در روز عید و پیوند میان عالم بالا و واقعیت‌های زمینی است.
فروردین خواست که یازد بخزان تیغ گزند
شد خزان زهره اش آب و بچمن رنگ فکند
هوش مصنوعی: فروردین بهارخواست تا زودتر به فصل خزان حمله کند، اما خزان با زیبایی‌اش و حالت سبز و رنگ‌ها هرچه را در باغ است تحت تأثیر قرار داد.
رایت کثرت از آن تاز نباتات بلند
آیت وحدت از این تا بجمادات رقم
هوش مصنوعی: درختان بلند و سرسبز نشانه‌ای از فراوانی و کثرت هستند، درحالی‌که نشانهٔ وحدت و یکپارچگی را می‌توان در جانداران بیابانی و خشک یافت.
عید را عقل نخستین چو بسر افسر هشت
ایزدش بر زبر افسر لولاک نوشت
هوش مصنوعی: عید، زمانی است که عقل نخستین تاجی بر سر می‌گذارد و به تصویر هشت ایزد، نشانی از لولاک بر روی آن می‌نویسد.
فرودین چرخ زد از شوق دو صد بریک خشت
برد او را ز ریاحین سپهی پاک سرشت
هوش مصنوعی: در فروردین، طبیعت با شادی و شوق، از زمین دو صد برگ از گل‌های خوشبو و زیبا برداشت و آن‌ها را به سوی جایی پاک و بی‌آلایش برد.
هم از آن گشت قلم پای وی از دامن کشت
هم از این شد بعلا دسترس لوح و قلم
هوش مصنوعی: قلم به خاطر او به دامن کشاورزی آغشته شد و به همین دلیل دسترسی به لوح و قلم برای او فراهم شد.
عید ازعرش چو بر فرش پراکند نقاب
خرگه پرتو حق سود برافلاک قباب
هوش مصنوعی: در روز عید، زمانی که نور و شکوه الهی از آسمان بر زمین می‌تابد، گویی پرده‌ای از زیبایی و عظمت بر روی زمین پراکنده شده است و تمامی وجود درخشان می‌شود.
فرودین کرد نثارش زسمن لعل مذاب
بلبلانرا بگلو از نغم آمیخت رباب
هوش مصنوعی: فروردین آمد و بذر محبت را به عنوان هدیه‌ای به دل‌ها نثار کرد. صدای بلبلان به زیبایی به گوش می‌رسد و با نغمه‌های خود، پیوندی دلنشین با ساز رباب ایجاد کرده است.
هم از آن در بصدف گیتیش از ذخر سحاب
هم از این در بشرف عالمی از فخر امم
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از عظمت وجود تو مانند صدفی است که گوهری را در خود پنهان کرده است و تو هم از این طرف، با شرافت و برتری که داری، در میان مردم از افتخار و عزت برخورداری.
مقصد کون محمد که در ادراک عقول
انبیاراست خداوند و خداراست رسول
هوش مصنوعی: هدف وجود پیامبر محمد، که درک آن برای عقل‌های انبیا نیز دشوار است، خود خداوند و رسول خداست.
وربهرعالمش از قدر خروج است و دخول
فرق نزدش نه زعمق و نه زعرض و نه زطول
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از مقام و منزلت علمی خود خارج شود یا وارد دنیای دیگری گردد، برای او تفاوتی ندارد که این کار چگونه و به چه شکلی انجام می‌شود؛ نه به عمق موضوع و نه به وسعت یا طول آن توجهی دارد.
همه اوقات عروجش سوی معراج وصول
زآنکه خلق است در او هجده هزاران عالم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در تمام زمان‌ها، کمال انسان به سوی هدف والایش پیش می‌رود، زیرا انسان در خود تمام جهان‌ها و آفاق را در بر دارد.
اولین کنز غنا کز دو جهان داشت ابا
بود با آنکه بر او کوته کونین قبا
هوش مصنوعی: کنز غنا به معنای ثروت و دارایی است که از هر دو جهان به دست آمده، اما او (مقصود در بیت) از آن پرهیز کرده است، هرچند که بر تن او لباس‌هایی با ظاهری زیبا و با ارزش وجود دارد.
نافی جنس اله از بدنش کسوت لا
بهر اثبات هوالله بخرقه الا
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند حقیقت وجودی خداوند را از جسم مادی جدا کند، چرا که لباس وجود او تنها بر اساس نشانه‌ها و معانی غیرمادی قابل درک است.
گرچه ذاتش زحدوث است مزمل اما
این حدوثی است که شد همقدم آخر بقدم
هوش مصنوعی: هرچند که وجود او به علت پیدایش است، اما این پیدایش به گونه‌ای است که در نهایت همراهی و همسویی با او به وجود آمد.
وهم افتاده کلاهی زعلا پایه اوست
جان سبک جنبشی از عشق گرانمایه اوست
هوش مصنوعی: پنداشت شده که کلاهی از زعفران بر پایه آن قرار دارد و روحی آرام و پرجنبش از عشق به او در جریان است.
ابدی فیض ازل ذره (؟) پیرایه اوست
شرع طفلی بهین بعثت او دایه اوست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی اشاره دارد که لطف و نعمت الهی از زمان‌های دور و از آغاز وجود یک ذره، بر این جهان جاری است. همچنین بیان می‌کند که آغاز دین و شرع برای بشر، به مانند مادری است که در دوران کودکی، انسان را nurtures (پرورش می‌دهد) و راهنمایی می‌کند.
با وجودیکه جهان درکنف سایه اوست
بیخودی بین که نیش سایه زسر تا بقدم
هوش مصنوعی: با اینکه تمام دنیا زیر سایه وجود او قرار دارد، ببین که چگونه پرتو آن سایه از سر تا پایش را فراگرفته است.
ایکه گر پشه لنگی شودت داخل خیل
بجز ازکله نمرود نپیماید کیل
هوش مصنوعی: اگر پشه‌ای لنگ شود، در جمع دیگران جز برای نمرود (مردی قدرتمند و جبار) نمی‌تواند پرواز کند.
وان شبانیکه بگله خدمت گشت طفیل
تخت فرعون بزیر افکند اندر ره سیل
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده است که زمانی در کنار چوپانی زندگی می‌کرد و خدمت او را انجام می‌داد. اما در ادامه، زندگی او به گونه‌ای تغییر می‌کند که تحت تأثیر حوادث بزرگ مانند سیل، به جایی می‌رسد که با فرعون، پادشاه قدرتمند، مرتبط می‌شود و در نهایت به جایگاه مهمی دست پیدا می‌کند. این بیانگر مسیر تحول و پیشرفت در زندگی فردی است که از موقعیت ساده‌ای شروع کرده و به قله‌های عظیم می‌رسد.
تارک مهر تو شدادوش افتد در و یل
گرهمه رخت کشد جانب کریاس ارم
هوش مصنوعی: اگر محبت تو را ترک کنم، عواقب سختی در انتظارم خواهد بود، حتی اگر همه چیز را ترک کنم و به سرزمین‌های خوشبختی بروم.
دیدی آنوقت موالید ثلاث از ام واب
که مشیت بد استرون و تقدیر عزب
هوش مصنوعی: آیا متوجه شدی که چگونه سه عامل اصلی از مادر به وجود می‌آیند، زمانی که سرنوشت بر اساس تقدیر نیک تعیین نشده باشد؟
خلقت سر و علن از تو پذیرفت سبب
یافت حد از شرف هیکل تو رحمت رب
هوش مصنوعی: آفرینش وجودش را از تو گرفته و به خاطر بزرگی وجود تو، بهره‌مندی‌هایی یافته است. رحمت پروردگار در قالب هیکل تو جاری است.
لقبت امی و علمت نه عجم را نه عرب
بابی انت و امی زچنین فضل و شیم
هوش مصنوعی: لقب تو "بی‌سواد" است و تو نه به عربی و نه به فارسی علم آموخته‌ای. ولی تو چه کسی هستی و مادر من چه ویژگی‌ها و فضایل خوبی دارد؟
کوثر از رشک لبت اشک مروق دارد
طوبی از یاد قدت دوحه رونق دارد
هوش مصنوعی: کوثر به خاطر زیبایی لب‌های تو غمگین است و درخت طوبی به خاطر یاد تو سرسبز و پررونق است.
جعد حور از نسمات گذرت دق دارد
خاکساریست که بهر تو ستبرق دارد
هوش مصنوعی: حالت مجلل حوریان بهشتی از نسیم عبور تو در حال تهییج است و این نشانه‌ای از تواضع کسی است که به خاطر تو شگفت‌انگیز شده است.
آدم ارخلد بهشت از طرفی حق دارد
که بهشتی چو تو جا داشت بصلب آدم
هوش مصنوعی: اگر آدم در بهشت جاودانه می‌بود، حق داشت که کسی در مقام تو در کنار او باشد.
عقل در ممکن و واجب زتو میجست چو راز
ذوق گفتش بحقیقت رو و بگذر ز مجاز
هوش مصنوعی: عقل در جستجوی حقیقت و امور ممکن و واجب از تو می‌کوشید. وقتی راز لذت و ذوق را با او در میان گذاشتی، به او بگو که به حقیقت بگراید و از تصورات و ظواهر عبور کند.
چون نه ممکن که بواجب کنمش نام آغاز
خود چه واجب که به ممکن شومش دستان ساز
هوش مصنوعی: چون نام او آغازین است و نمی‌توانم به خاطر آن به او واجب و الزامی بدهم، پس چه نیازی به این است که من دست‌هایی بسازم تا او را ممکن کنم؟
هست ممکن ولی افراشت چو شقه اعجاز
مو بمویش زند از واجب اوتاد خیم
هوش مصنوعی: این ممکن است که مانند شاخی از معجزه سر بر افرازد، اما مو به مو به آن وابسته است و از لوازم و شرایط ضروری او درست شده است.
ای نبی مدنی وی در درج ذوالمن
که دوصد موسی عمران برنطقت الکن
هوش مصنوعی: ای پیامبر اهل مدینه، در رتبه‌ای بالا و با اراده‌ای قدرتمند، مانند موسی و عمران، در کلام تو معانی عمیق و حقایق بزرگ نهفته است.
دارم امید که ننهی بخودم هیچ زمن
خواه در بسط فرح خواه که در قبض حزن
هوش مصنوعی: من امیدوارم که هیچ چیزی از من نگریزی، خواه در حالت شادی و خوشی باشی یا در حالت اندوه و غم.
خاصه کز بغض سفرنک بودم حب وطن
چه شود کز تو شود گر دل صاحب ملهم
هوش مصنوعی: من به خاطر کینه‌ام از سفر به دوری از وطن دچار هستم، حالا محبت به وطن چه کار می‌تواند بکند وقتی که دل کسی که صاحب الهام است، از تو دور شده باشد؟
ملک التجار آن میر به مردی قائم
که بود ذات ورا فضل و فتوت لازم
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به یک فرد ممتاز و برتر دارد که در میان تاجران و بازرگانان، به عنوان سرپرست و راهنما شناخته می‌شود. او ویژگی‌های برجسته‌ای چون فضیلت و جوانمردی را در وجود خود دارد و به عنوان کسی که مسؤولیت‌ها را به خوبی بر عهده می‌گیرد، شناخته می‌شود.
تاج فرق فرق حاج محمد کاظم
آنکه چرخست بایوان وی از جان خادم
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر حاج محمد کاظم است، در حقیقت برتری و فضیلت او را نشان می‌دهد؛ و چرخ (یعنی آسمان) به خاطر عظمت او، به بام خانه‌اش احترام می‌گذارد و به خدمت او در می‌آید.
گردد آنگه که پی کشف سرایر عازم
حل شود مشکل خلق ار چه بود جذر اصم
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به جستجوی رازها می‌پردازد و در سفر حل مشکلات مردم می‌کوشد، ممکن است حتی در سخت‌ترین شرایط نیز بر موانع غلبه کند.
نزد اموال وی اندوخته یم مجسم چه بود
پیش کاخش فراین بر شده طارم چه بود
هوش مصنوعی: من در کنار دارایی‌های او، چیزی شبیه به یک سرمایه‌گذاری را جمع کرده‌ام. اما در مقایسه با کاخ او، این ذخیره چه ارزشی دارد؟
حاسد اندر بر این جان مجسم چه بود
قدر دجال برعیسی مریم چه بود
هوش مصنوعی: حسود در برابر این جان باطنی چه داشت، ارزش دجال در برابر عیسی مریم چه بود؟
به بر همت او ملک دو عالم چه بود
که ورای دو جهان رانده ز ادراک حشم
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و اراده او، مقام و آبرو در دو دنیا چه ارزشی دارد، در حالی که او فراتر از این دو جهان است و از درک تمام مخلوقات فراتر رفته است.
ماه و خور رانده ای از مخزن سیم و زر اوست
حاصل کون و مکان ما حضر محضر اوست
هوش مصنوعی: ماه و خورشید را از گنجینه نقره و طلا بیرون رانده‌ای. همه چیزهای موجود در جهان، نتیجه حضور اوست.
آسمان مفتخر از میمنت اختر اوست
نظر بخت بهر مرحله بر منظر اوست
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر وجود او به خود می‌بالد و ستاره‌ها برای هر مرحله از زندگی‌اش به او نگاه می‌کنند.
قسم چرخ بخاک ره جان پرور است
در مهمی بضرورت خورد ار چرخ قسم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زندگی و سرنوشت انسان تحت تأثیر نیروهای طبیعی و مقدس قرار دارد. اگرچه ممکن است مشکلات و چالش‌هایی وجود داشته باشد که سرنوشت را دشوار کند، اما در نهایت، هرچیزی به یک ضرورت و تقدیر خاصی منتهی می‌شود. در شرایط سخت و مهم، نیروهای طبیعی می‌توانند حتی به نفع انسان عمل کنند.
درضمیرش چو زحق رتبه الهام غنود
هوش او گرزن تاثیر زاجرام ربود
هوش مصنوعی: در دل او، به خاطر مقام الهام که از حقیقت گرفته، هوش او اگر تحت تأثیر عذاب و رنج قرار بگیرد، خاموش می‌شود.
بست جهدش طرق ننگ و در نام گشود
ملک را دوره اش از هرجهتی نام فزود
هوش مصنوعی: او تمام تلاش خود را برای رسیدن به شهرت و افتخار به کار بست و در این راه، با نامی بزرگ و پرآوازه، به گشایش درها و به دست آوردن سرزمین‌ها پرداخت، به گونه‌ای که در تمام جهات، نامش بیشتر و بیشتر شناخته شد.
غنم و گرگ زعدل ار ملکی رام نمود
عهد او گرگ نباشد که شود رام غنم
هوش مصنوعی: اگر در حکومت و عدل، گرگ (دشمن یا بدخواه) به صلح و آرامش درآید و با گوسفند (مردم یا بی‌گناه) زندگی کند، این نشان‌دهنده‌ این است که او به حقیقت گرگ نخواهد ماند و نمی‌تواند همانند آن بی‌گناه بماند.
ایکه در تربیت ملک چو خورشید و مهی
وز شهامت فلک اندر زبر مصطبهی
هوش مصنوعی: تو در پرورش سلطنت مانند خورشید و ماهی، و از شجاعت آسمان بر روی نشیمنگاه بزرگی.
باقالیم هنر خسرو دانش سپهی
آگه از سر ضمایر بهمان یک نگهی
هوش مصنوعی: باقالی، هنر بزرگ خسرو، دانشی است که سپهبد از عمق ذهن‌ها و احساسات مردم آگاه است و تنها با یک نگاه به این موضوع پی می‌برد.
ابری و بحری و مشنو که نبخشی ندهی
که بود لازمه پاک وجود تو همم
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که تو به مانند ابر و دریا هستی و اگر به یکی کمک نکنی، این نشان‌دهنده نقصی در پاکی وجود توست. به عبارتی، این نقش بخشش و مهربانی در شخصیت تو ضروری است.
تا زمیلاد نبی روح برآید زفتور
تا ز نزدیکی اردی شود آذر مه دور
هوش مصنوعی: از زمان به دنیا آمدن پیامبر، روح الهی برمی‌خیزد و از نزدیکی‌های به او، آتش و روشنی در دوردست‌ها می‌درخشد.
تا تراوش نکند فکرت جیحون رنجور
که بهر مرغی انجیر خوری نی دستور
هوش مصنوعی: اگر فکر تو مانند جیحون نرنجیده و صاف نباشد، نمی‌توانی برای دیگران، حتی برای مرغی که انجیر می‌خورد، راهنمایی مناسب ارائه دهی.
هم مولف زتو برسفره نعمت بسرور
هم مخالف زتو در حفره نقمت بنقم
هوش مصنوعی: چه بسا که دوستان در کنار سفره نعمت از تو بهره‌مند شوند و چه بسا که دشمنان در چاله سختی و مصیبت به تو اعتراض کنند.