شمارهٔ ۱۱ - در عید غدیر و منقبت پادشاه عرش سریرحضرت امیر علیه سلام الله الملک القدیر گوید
زد ای وشاق غدار عید غدیر خرگاه
باوی سپاه وحدت از ماهی است تا ماه
رایات خرق عادات در موکبش زلل کاه
فرش به خم روئین گوینده انا الله
کرش بنای زرین گوینده اناالحق
هرگوشه گلبنی شوخ شوخی زمی سراشیب
شیب دوسنبلش مشک مشکی چو روح در طیب
طیبش زخرمنی گل گل را بنفشه اش زیب
زیب آن بنفشه بر سرو سروی کش از ذقن سیب
سیبی بصافی آب آبی زخور معلق
از جام شکر در سکر ترکان سیم صره
وز گوشواره زر زینب فزای طره
در دلبری سبک خیز چون شاهباز جره
از سینه درخشان محسود لوح نقره
وزغبغب بلورین معبود گوی زیبق
یکجا مهی محجب بی پرده از خلایق
می خورده در صوامع خون کرده در خوانق
عشاق ازو موله رندان بدو ملاصق
دل را غم لبانش افگنده در مضایق
جانرا پی دهانش هستی شده مضیق
خرگاه در ترقص ترکی چو بدر تابان
درچنگش آذری آب از پارسالی آبان
در سیر آنشمایل خلقی فره شتابان
خوانده میان او موی خیل دقیقه یابان
او طعنه زن برایشان زین نکته تدقق
ای فتنه ساز عاقل از عشوه خرد سوز
وی غارت قبایل از غمزه بد آموز
هان قد بشادی افراز هین رخ بعشرت افروز
رونق فزا زباده در کام بزم کامروز
کار ولی والا ازحق گرفت رونق
یعنی علی عالی مصداق فیض خلاق
آن مصدر مشیت آن نجم اول اشراق
اعناق کن فکان را اثبات و نفیش اطواق
هم امر و نهی و جحدش بر ذوالجلال مشتاق
هم اسم و فعل و حرفش از کردگار مشتق
اوکرد نار نمرود نزهتگه مورد
او خواست تا ز داود آهن شود مزرد
او داد خضر را آب از هستی موبد
او باید الهی فرمود شمس را رد
انگشت مصطفائی گر کرده ماه را شق
بر فرق هفت آبا زو چار کنگره تاج
صدره زشش جهه یافت آنسوی سدر منهاج
یک پله از جلالش رشک هزار معراج
درقطره دهد جای هفتاد بحر مواج
وز ذره کند خلق نه طارم و مطبق
ای شهسوار دلدل وی آفتاب لاهوت
ای رانده خنگ توحید برپهن دشت ناسوت
قرپوس ابرشت را خور شمسه زیاقوت
با این فر شب و روز دهر دو رنگ فرتوت
اندر صطبل حکمت چون توسنی است ابلق
شمارهٔ ۱۰ - در تهنیت عید صیام و تبریک مقرب الخاقان حسینقلی خان سعدالملک: ای رخ سعد اخترت فتنهٔ دلهای قومشمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان: عید قربان بود ای لعبت شوخ سپهی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زد ای وشاق غدار عید غدیر خرگاه
باوی سپاه وحدت از ماهی است تا ماه
هوش مصنوعی: ای دوشیزه فریبنده، روز عید غدیر مانند اردوگاهی است که وحدت و همبستگی از ماهی به ماه دیگر ادامه دارد.
رایات خرق عادات در موکبش زلل کاه
فرش به خم روئین گوینده انا الله
هوش مصنوعی: پرچمهای او معمولاً مرزهای عادی را زیر پا میگذارند و در مراسمش، میراثی از فرش نرم و لطیف قرار میگیرد که به نوعی به عظمت و شکوه او اشاره دارد. او خود را به عنوان نمایندهای از وجود و حقیقت معرفی میکند.
کرش بنای زرین گوینده اناالحق
هوش مصنوعی: کرش، با صدای زیبا و طلاییاش، به بیان حقیقت میپردازد.
هرگوشه گلبنی شوخ شوخی زمی سراشیب
شیب دوسنبلش مشک مشکی چو روح در طیب
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از باغ، گلهای سرخ و خندان به چشم میخورند و در مسیر شیبدار، دو جوانهی خوشبو و تیره رنگ مانند روحی لطیف به چشم میآید.
طیبش زخرمنی گل گل را بنفشه اش زیب
زیب آن بنفشه بر سرو سروی کش از ذقن سیب
هوش مصنوعی: عطر و لطافت گلها به قدری خوشایند است که بنفشه زیبایی دوچندانی به آن میبخشد. بنفشهای که بر روی درخت سرو نشسته، زیباییاش را به طرز شگفتانگیزی جلوهگر میکند و گویی که از سیب خوشچهرهای سرازیر شده است.
سیبی بصافی آب آبی زخور معلق
هوش مصنوعی: سیب در آب زلال و آبی رنگ به آرامی شناور است.
از جام شکر در سکر ترکان سیم صره
وز گوشواره زر زینب فزای طره
هوش مصنوعی: از جام شیرین ترکان مست میشود و گوشوارههای زرد زینب زیور بخش طرهاش را بیشتر میکند.
در دلبری سبک خیز چون شاهباز جره
از سینه درخشان محسود لوح نقره
هوش مصنوعی: در عاشقانهای که به زیبایی و دلربایی اشاره دارد، شخصی را توصیف میکند که مانند شاهینی با وقار و سر به سجده برآمده، از دل و جان خود میدرخشد. او مانند لوح نقرهای درخشنده و ارزشمند است که دیگران به زیبایی او حسادت میکنند.
وزغبغب بلورین معبود گوی زیبق
هوش مصنوعی: از گردن بلورین معبود، نغمهای زیبا و دلنشین به گوش میرسد.
یکجا مهی محجب بی پرده از خلایق
می خورده در صوامع خون کرده در خوانق
هوش مصنوعی: در جایی، دختری زیبا و با حجاب، بدون حجاب خود با مردم مینوشیده و در مکانی پرجمعیت، قلبها را به شعف آورده است.
عشاق ازو موله رندان بدو ملاصق
دل را غم لبانش افگنده در مضایق
هوش مصنوعی: عاشقان از وجود او دلهای خود را نزدیک به او کردهاند و غم و اندوهی که از لبهایش بر دلشان نشسته، آنها را در تنگنا قرار داده است.
جانرا پی دهانش هستی شده مضیق
هوش مصنوعی: جان انسان به کلام و گفتارش وابسته است و این وابستگی گاهی باعث محدودیت او میشود.
خرگاه در ترقص ترکی چو بدر تابان
درچنگش آذری آب از پارسالی آبان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت یک موجود میپردازد که مانند یک باجمان در حال رقصیدن است و نورش مانند نور ماه در شب درخشان است. او همچنین به زیبایی و صفای آبی که در فصل باران جاری میشود اشاره میکند.
در سیر آنشمایل خلقی فره شتابان
خوانده میان او موی خیل دقیقه یابان
هوش مصنوعی: در نگاه به ویژگیهای انسانها، زیبایی و خصوصیات خاص آنها بهسرعت در میان دیگران جلب توجه میکند.
او طعنه زن برایشان زین نکته تدقق
هوش مصنوعی: او با طعنه و کنایه به آنها میگوید که باید بیشتر دقت کنند.
ای فتنه ساز عاقل از عشوه خرد سوز
وی غارت قبایل از غمزه بد آموز
هوش مصنوعی: ای انسان باهوش و حیلهگر که با ناز و زیباییات دلها را میسوزانی و با نگاه فریبندهات باعث آشفتگی و خسارت میشوی.
هان قد بشادی افراز هین رخ بعشرت افروز
رونق فزا زباده در کام بزم کامروز
هوش مصنوعی: ای دوستان، قد بلند و شاداب خود را نشان دهید! زیبایی چهرهتان را در این مجلس شاداب کنید و با نوشیدنی، زندگی و نشاط را در این میهمانی امروز پررنگتر سازید.
کار ولی والا ازحق گرفت رونق
هوش مصنوعی: کار ولی، که نشان از قدرت و مقامی والا دارد، از حق و حقیقت رونق و جلا میگیرد.
یعنی علی عالی مصداق فیض خلاق
آن مصدر مشیت آن نجم اول اشراق
هوش مصنوعی: علی، عالیترین نمونهای از نعمت خلاق است و او سرمنشأ اراده الهی است که همان ستاره اول صبحگاهان را روشن میکند.
اعناق کن فکان را اثبات و نفیش اطواق
هم امر و نهی و جحدش بر ذوالجلال مشتاق
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از عاشق و معشوق میپردازد. در آن عشق و خواهش عمیق، به پذیرش و انکارهایی اشاره دارد که میان وجود معشوق و عشق به او وجود دارد. به نوعی بیانگر این است که عشق، درعین حال که جذاب است، در خود تنشها و چالشهایی را نیز به همراه دارد. همچنین در این بیان، اشاراتی به قدرت و عظمت خداوند و درک این عظمت از سوی عاشق وجود دارد.
هم اسم و فعل و حرفش از کردگار مشتق
هوش مصنوعی: هم نام و هم فعل و هم حرف او از خداوند نشأت میگیرد.
اوکرد نار نمرود نزهتگه مورد
او خواست تا ز داود آهن شود مزرد
هوش مصنوعی: نمرود آتش را به باغی که در آن داود وجود داشت فرستاد، تا به دست او تبدیل به آهن شود.
او داد خضر را آب از هستی موبد
او باید الهی فرمود شمس را رد
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که خضر، به عنوان یک شخصیت معنوی، به موبد آب میبخشد و این نشاندهندهی تسلط او بر زندگی و هستی است. همچنین، شمس، به عنوان یک وجود نورانی و الهی، از چیزی فراتر از دنیا و محسوسات عبور کرده و به مقام و مرتبهای بالاتر دست یافته است. به طور کلی، این متن به تعامل میان شخصیتهای عرفانی و روحانی در جستجوی حقیقت و معنویت اشاره دارد.
انگشت مصطفائی گر کرده ماه را شق
هوش مصنوعی: انگشت پیامبر، ماه را شکافته است.
بر فرق هفت آبا زو چار کنگره تاج
صدره زشش جهه یافت آنسوی سدر منهاج
هوش مصنوعی: بر سر هفت پیشینیان او چهار بار تاجی قرار دارد که از شش سو برایش نور و روشنایی میتابد و آن سوی سدره، راه و روش او مشخص است.
یک پله از جلالش رشک هزار معراج
درقطره دهد جای هفتاد بحر مواج
هوش مصنوعی: یک درجه از عظمت او به قدری است که میتواند در یک قطره، جلب تجربهای کند که برابر با هزار صعود آسمانی باشد و جایگاهش از هفتاد دریا به شدت پرموج فراتر رود.
وز ذره کند خلق نه طارم و مطبق
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از ذرهای که ساختهی دست خلق است، نمیتوان انتظار عرش و آسمان را داشت. به عبارت دیگر، از چیزهای کوچک و جزئی نمیتوان توقع بزرگی و عظمتی را داشت.
ای شهسوار دلدل وی آفتاب لاهوت
ای رانده خنگ توحید برپهن دشت ناسوت
هوش مصنوعی: ای دلیرترین جوانان، تو همچون آفتاب الهی در آسمان هستی. تو که در دنیای مادی و دشتهای آن، از جهل و نادانی به دوری و دور از اصول توحید هستی.
قرپوس ابرشت را خور شمسه زیاقوت
با این فر شب و روز دهر دو رنگ فرتوت
هوش مصنوعی: خورشید طلایی رنگی دارد که مانند یاقوت میدرخشد و بر روی پردهی زمان، روز و شب با رنگهای کهنه و فرسودهای نمایش داده میشوند.
اندر صطبل حکمت چون توسنی است ابلق
هوش مصنوعی: در آخور دانش، مانند اسب پرچمی وجود دارد.