گنجور

شمارهٔ ۶ - درشهادت عبدالله بن حسن (ع)

ای که منطق را کنی صرف مرام
بگذر از موضوع و محمول کلام
ذکر چبود پای تا سر ذکر شو
در توجه از حوادث بکر شو
خود همین اعراض محض است از خدا
گرگنی برلفظ یا هو اکتفا
ورد یا هو شیوه کم کرده هاست
وز قشور الباب را بس پرده هاست
کس بیا هو گفتن ار دانا شدی
پس کبوتر بو علی سینا شدی
با حضور قلب گفت احمد نماز
یعنی از خود جوی غیبت گاه راز
آن شنیدم کآیت حق مرتضی
آنکه مستقبل نماید ما مضی
رفت روزی جنگ یک تن زاشقیا
تیر زد بر پای آن دست خدا
چونکه خون ازساق ثار الله چکید
لغزش اندر ساق عرش آمد پدید
گشت مرا اصحاب را خونین درون
کز الم نگذاشت آرندش برون
گفت نور چشم حق یعنی حسن
آنکه زو ایجاد شد سرو علن
که یدالله شد چو مشغول نماز
میتوان تیرش ز پا کردن فراز
زانکه با ایزد دل لاهوتیش
بگذرد از هیکل ناسوتیش
گر علی را امت خیر البشر
در نماز از پای تیر آرد بدر
پس چرا فرزند با جان همبرش
در سجود امت ز تن برد سرش
چون حسین بن علی اندر نبرد
ماند همچون ذات حق یکتا وفرد
بد بفرش از پیکرش در انجلا
سر الرحمن علی العرش استوی
دید عبدالله جگرگوشه حسن
گه گرفته گرد یزدان اهرمن
خواست تا آید ورا یاری کند
روز تاری روشن از باری (؟) کند
شاه زینب را زلطف آواز کرد
که ببندش راه بردشت نبرد
بازدارش زآفت قید ستم
کاین گره رانی غم صید حرم
زینبش بگرفت ازعجز آستین
گفت ای مهر سپهر راستین
ترک میدان کن کزین قوم شریر
رحم ناید بر صغیر و بر کبیر
طفلی و نبود ترا تاب خدنگ
بیشتر آزاردت شمشیر و جنگ
سایه پروردا بترس از آفتاب
ای کبوتر بچه بهراس از عقاب
هجر خود را برق خرمنها مکن
آتشت را وقف دامنها مکن
گفت ای خاتون اتراب بهشت
وز تراب مقدمت خور را سرشت
طفلم اما پیر فرهنگ من است
لامکان جولانگه تنگ من است
کوچکم لیکن بزرگست اصل من
هجر من نبود حجاب وصل من
قطره ام منگر که دریا گوهرم
ذره ام مشمر که خورشید افسرم
خیمه ماندن از یتیمی همچو من
با حسین اولیست چون نبود حسن
پس کشید از چنگ زینب آستین
شد دوان تا نزد شاه راستین
دید کز سهم حوادث جسم شاه
چون دل زهره (؟) است صد چاک و تباه
ایزدی پیشانیش بشکسته یافت
تیرکین برناف او بنشسته یافت
سینه اش سوراخ سوراخ از سنان
رخته بر صندوق سرکن فکان
بود مات آن طفل در احوال عم
کز تنی شد تیغ برعمش علم
مضطرب حال از پی پاس عمو
ایستاده آن سنگدل را پیش رو
کرد قطع دست ذریه بتول
گفت هان برعم من خواهی گزند
تا تنم را دست و دستم راست تاب
میغ تیغت ننگرد این فتح باب
آن جفا جو شرم ننمود از رسول
کرد دست کوچک خود را بلند
با زبان حال پس گفتا بعم
که تو باش اردست من افتد چه غم
میل ما پائیدن دست خداست
این سرو جان باختنها دست و پاست
خم سلامت باد اگر پیمانه رفت
شمع روشن ماند ار پروانه رفت
گر زیان شد مشک آهو شادباد
ور برفت آهو ختا آباد باد
شاه را از آن یتیم ممتحن
شد فراموش ابتلای خویشتن
بازکرد آغوش و بردش در بغل
صبر وی میجست از آن قوم دغل
ناگهانش ناوکی از حرمله
خورد بر حلقوم و جانش شد یله
شه کشید آن تیر از حلقوم او
گفت باشد خواسته ایزد نکو
«این همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود»
فکرت جیحون که بسرود این مقال
شاید ار شاهش پسندد حسن حال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که منطق را کنی صرف مرام
بگذر از موضوع و محمول کلام
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌خواهی سخن را تنها بر اساس اصول و قوانین آن بسنجی، از جزئیات و مباحث فرعی این گفت‌وگو عبور کن و به اصل موضوع بپرداز.
ذکر چبود پای تا سر ذکر شو
در توجه از حوادث بکر شو
هوش مصنوعی: ذکر و یاد خدا را از ابتدا تا انتها در زندگی خود جاری کن و با تمرکز و توجه به آن، از اتفاقات نو و تازه بهره‌مند شو.
خود همین اعراض محض است از خدا
گرگنی برلفظ یا هو اکتفا
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که اگر کسی تنها به کلمات و الفاظ عادی بسنده کند و به عمق معنای خداوند توجه نکند، در واقع از شناخت و درک واقعی او دور شده است. به عبارت دیگر، تمرکز بر ظواهر و اکتفا به نام‌ها و اصطلاحات، ما را از حقیقت و ارتباط عمیق با خدا فاصله می‌اندازد.
ورد یا هو شیوه کم کرده هاست
وز قشور الباب را بس پرده هاست
هوش مصنوعی: نماز یا مداومت بر ذکر، نشانه‌ای از ریزش‌ها و کاهشی است که در حال وقوع است و پرده‌هایی که از درب برمی‌دارند، نشان‌دهنده عمیق‌تر شدن در معنای واقعی است.
کس بیا هو گفتن ار دانا شدی
پس کبوتر بو علی سینا شدی
هوش مصنوعی: اگر کسی به حقیقت‌های عمیق پی ببرد و درک کند، به مانند کبوتری که در آسمان آسمانی می‌پروازد، به مقام و جایگاه بلندی دست یافته است.
با حضور قلب گفت احمد نماز
یعنی از خود جوی غیبت گاه راز
هوش مصنوعی: احمد با توجه و تمرکز در نماز گفت که باید خود را از غیبت و دنیای مادی بیرون بکشی و به رازهای درونت پی ببری.
آن شنیدم کآیت حق مرتضی
آنکه مستقبل نماید ما مضی
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که من شنیدم از آیاتی که به حق، به مرتضی (علیه‌السلام) اشاره دارد و او کسی است که آینده را به خوبی می‌بیند و می‌تواند از گذشته‌ها آگاه شود.
رفت روزی جنگ یک تن زاشقیا
تیر زد بر پای آن دست خدا
هوش مصنوعی: روزی یکی از اشقیا، تیر به پای شخصی زد که به دست خدا معروف بود.
چونکه خون ازساق ثار الله چکید
لغزش اندر ساق عرش آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که خون از پای حضرت حسین (ع) به زمین ریخت، لغزشی در پایه عرش به وجود آمد.
گشت مرا اصحاب را خونین درون
کز الم نگذاشت آرندش برون
هوش مصنوعی: دوستانم به شدت دچار درد و رنج شده‌اند و هیچ راهی برای نجات آنها از آن وضعیت ندارم.
گفت نور چشم حق یعنی حسن
آنکه زو ایجاد شد سرو علن
هوش مصنوعی: به معنای این بیت می‌توان گفت: حق، زیباترین و روشن‌ترین موجود است، و زیبایی او همانند سرو بلند و خوش‌قد و قامت است که از او آفریده شده است.
که یدالله شد چو مشغول نماز
میتوان تیرش ز پا کردن فراز
هوش مصنوعی: وقتی انسان در حال نماز است و به عبادت مشغول می‌شود، نمی‌توان او را از ادامه‌ی کارش بازداشت یا به حواس پرتی انداخت.
زانکه با ایزد دل لاهوتیش
بگذرد از هیکل ناسوتیش
هوش مصنوعی: چون دل او به خدا بپیوندد، از بدن مادی‌اش جدا می‌شود.
گر علی را امت خیر البشر
در نماز از پای تیر آرد بدر
هوش مصنوعی: اگر امت بهترین انسان‌ها در نماز علی را از پای تیر بکشند، باز هم او نمی‌افتد و در مقامش ثابت قدم است.
پس چرا فرزند با جان همبرش
در سجود امت ز تن برد سرش
هوش مصنوعی: پس چرا فرزند با جان خود در روز وفات، سر از بدن برمی‌دارد و در سجود می‌رود؟
چون حسین بن علی اندر نبرد
ماند همچون ذات حق یکتا وفرد
هوش مصنوعی: حسین بن علی در میدان نبرد مانند خداوند یکتا و بی‌نظیر است.
بد بفرش از پیکرش در انجلا
سر الرحمن علی العرش استوی
هوش مصنوعی: بد بفرش از پیکر او در انجلا، اویی که رحمتش در بالای عرش قرار گرفته است.
دید عبدالله جگرگوشه حسن
گه گرفته گرد یزدان اهرمن
هوش مصنوعی: عبدالله در حال مشاهده بود که فرزند عزیز حسن در دور یزدان، گرفتار و در چنگ اهریمن قرار گرفته است.
خواست تا آید ورا یاری کند
روز تاری روشن از باری (؟) کند
هوش مصنوعی: او می‌خواست به کمکش بیاید، اما شرایط و مشکلاتی پیش آمد که این کار را ناممکن کرد.
شاه زینب را زلطف آواز کرد
که ببندش راه بردشت نبرد
هوش مصنوعی: شاه زینب با لطف و محبت به او گفت که راه خود را در دشت نبرد ببندد.
بازدارش زآفت قید ستم
کاین گره رانی غم صید حرم
هوش مصنوعی: او را از آسیب‌های ظلم و ستم حفظ کن، زیرا این گره‌ای است که غم و اندوه را در زندگی‌اش به وجود می‌آورد.
زینبش بگرفت ازعجز آستین
گفت ای مهر سپهر راستین
هوش مصنوعی: زینب از کمبود و ناتوانی‌اش خواب را رها کرد و گفت: ای خورشید راستین، کمکم کن.
ترک میدان کن کزین قوم شریر
رحم ناید بر صغیر و بر کبیر
هوش مصنوعی: از میدان دور شو، زیرا از این قوم بد ذات، نه به کوچک رحم می‌شود و نه به بزرگ.
طفلی و نبود ترا تاب خدنگ
بیشتر آزاردت شمشیر و جنگ
هوش مصنوعی: تو هنوز کودک هستی و نمی‌توانی خطری را که بر اثر تیراندازی ایجاد می‌شود، تحمل کنی؛ پس باید از جنگ و ستیز دوری کنی که این‌ها بیشتر از آنچه که تحمل کنی، به تو آسیب می‌زنند.
سایه پروردا بترس از آفتاب
ای کبوتر بچه بهراس از عقاب
هوش مصنوعی: ای کبوتر کوچک، از نور آفتاب بپرهیز و از عقاب بترس که می‌تواند تو را شکار کند. مراقب خودت باش و به خطراتی که در اطرافت وجود دارد توجه کن.
هجر خود را برق خرمنها مکن
آتشت را وقف دامنها مکن
هوش مصنوعی: از جدایی خود، به دلهره نیفت و دل‌نگران نشو، آتش عشق خود را به دامن دیگران نسپار.
گفت ای خاتون اتراب بهشت
وز تراب مقدمت خور را سرشت
هوش مصنوعی: ای بانوی گرانقدر، زیبا رویان بهشت از خاک پای تو آفریده شده‌اند.
طفلم اما پیر فرهنگ من است
لامکان جولانگه تنگ من است
هوش مصنوعی: من هنوز کودک هستم، اما فرهنگ من به من شخصیت و تجربه‌ای بزرگ‌تر از سنم داده است. در واقع، فضایی که برای رشد و بروز فرهنگ من وجود دارد، محدود و تنگ است.
کوچکم لیکن بزرگست اصل من
هجر من نبود حجاب وصل من
هوش مصنوعی: من کوچک هستم، اما ریشه و اصل من بزرگ است. جدایی من هیچ حجاب و مانعی برای وصل و ارتباط من ایجاد نکرده است.
قطره ام منگر که دریا گوهرم
ذره ام مشمر که خورشید افسرم
هوش مصنوعی: به ظاهر من نگاه نکن، چرا که من قطره‌ام، بلکه به معنای درونم توجه کن، زیرا در واقع من از گوهر دریا هستم. همچنین، به من به عنوان ذره‌ای کوچک نگاه نکن، زیرا درونم همانند خورشید است که تاج دارد.
خیمه ماندن از یتیمی همچو من
با حسین اولیست چون نبود حسن
هوش مصنوعی: زندگی در این چادر از یتیمی مثل من برای حسین بهتر است، چرا که حسن وجود ندارد.
پس کشید از چنگ زینب آستین
شد دوان تا نزد شاه راستین
هوش مصنوعی: زینب آستین خود را پس کشید و به سرعت به سمت شاه حقیقی رفت.
دید کز سهم حوادث جسم شاه
چون دل زهره (؟) است صد چاک و تباه
هوش مصنوعی: می‌بیند که به دلیل بلایای زمانه، جسم پادشاه مانند دل زهره پر از چاک و نقص است و کاملاً ویران شده است.
ایزدی پیشانیش بشکسته یافت
تیرکین برناف او بنشسته یافت
هوش مصنوعی: خدای بزرگی به جایگاه شخصی نگاه کرد و متوجه شد که تیر عشق بر پیشانیش نشسته است.
سینه اش سوراخ سوراخ از سنان
رخته بر صندوق سرکن فکان
هوش مصنوعی: سینه او پر از زخم‌های ناشی از تیرهایی است که بر او رفته است. می توان آن را توصیف کرد به گونه‌ای که درون او داغ و دردهایی وجود دارد و این زخم‌ها بخشی از تجربه‌های او شده‌اند.
بود مات آن طفل در احوال عم
کز تنی شد تیغ برعمش علم
هوش مصنوعی: کودک در حالتی هراسان قرار داشت که عموی او به خاطر سرنوشت بدی که برایش رقم خورده بود، از روشنی به تاریکی رفت.
مضطرب حال از پی پاس عمو
ایستاده آن سنگدل را پیش رو
هوش مصنوعی: شخصی که در وضعیت نگران کننده‌ای قرار دارد، به دنبال عمو خود ایستاده است و در مقابل او، فردی بی‌احساس و سنگدل قرار دارد.
کرد قطع دست ذریه بتول
گفت هان برعم من خواهی گزند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که قدرت و نفوذی که از سوی نسل زهرا (سلام‌الله‌علیها) به وجود آمده، در مقابله با آسیب‌ها و مشکلاتی که ممکن است برای ایشان ایجاد شود، مقاوم است. به نوعی، فردی که به نسل او آسیب می‌زند، باید متوجه عواقب کار خود باشد، زیرا حمایت‌های الهی و الهاماتی که به نسل آنها داده شده است، آسیب رساندن به آنها را دشوار می‌سازد.
تا تنم را دست و دستم راست تاب
میغ تیغت ننگرد این فتح باب
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدنم سالم است و دستم نیرومند، تیغ تو بر من نمی‌تواند تأثیر بگذارد و به من آسیب برساند.
آن جفا جو شرم ننمود از رسول
کرد دست کوچک خود را بلند
هوش مصنوعی: زیانکاران از رسول خدا شرمنده نبودند و با بی‌احترامی، دست کوچک خود را به سوی او دراز کردند.
با زبان حال پس گفتا بعم
که تو باش اردست من افتد چه غم
هوش مصنوعی: با زبان حال گفته شد که تو باش، پس نگران نباش که اگر من به زمین بیفتم، چیزی غم‌انگیز نیست.
میل ما پائیدن دست خداست
این سرو جان باختنها دست و پاست
هوش مصنوعی: خواسته ما این است که در زیر سایه و حمایت خداوند قرار بگیریم. در حقیقت، این جوان که جان خود را فدای عشق کرده، تنها در تلاش است که به دستاوردهایی برسد.
خم سلامت باد اگر پیمانه رفت
شمع روشن ماند ار پروانه رفت
هوش مصنوعی: اگرچه پیمانه شراب تمام شد، ولی خم (مقصد شراب) هنوز باقی است. همچنین اگر پروانه (که به نور شمع علاقه دارد) برود، شمع همچنان روشن می‌ماند.
گر زیان شد مشک آهو شادباد
ور برفت آهو ختا آباد باد
هوش مصنوعی: اگر مشک آهو خراب شد، شادی کن؛ و اگر آهو به سرزمین ختا رفت، خوش باشید.
شاه را از آن یتیم ممتحن
شد فراموش ابتلای خویشتن
هوش مصنوعی: شاه از وضعیت آن یتیم آگاه شد و درد و رنج او را فراموش کرد که خود نیز امتحان‌هایی را تجربه کرده است.
بازکرد آغوش و بردش در بغل
صبر وی میجست از آن قوم دغل
هوش مصنوعی: او آغوشش را باز کرد و دختر را در آغوش گرفت، اما صبر او به دنبال آن افراد ناپاک می‌گشت.
ناگهانش ناوکی از حرمله
خورد بر حلقوم و جانش شد یله
هوش مصنوعی: ناگهان ضربه‌ای از حرمله به او وارد شد و جانش را گرفت.
شه کشید آن تیر از حلقوم او
گفت باشد خواسته ایزد نکو
هوش مصنوعی: شاه آن تیر را از حلقوم او بیرون کشید و گفت: این به خواست خداوند است که کار خوبی انجام شده است.
«این همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود»
هوش مصنوعی: این همه نغمه‌ها و آوازها از شخصی بزرگ و شایسته است، هر چند که از دهان عبدالله بیرون می‌آید.
فکرت جیحون که بسرود این مقال
شاید ار شاهش پسندد حسن حال
هوش مصنوعی: اندیشه‌ات مانند رود جیحون باشد که این سخن را بگوید؛ شاید اگر خدای بزرگ آن را بپسندد، وضعیت تو نیز زیبا شود.