گنجور

شمارهٔ ۵ - در تحقیق شکر ایزد ذوالمن و تعزیب قاسم ابن حسن (ع)

ای که ایزد را کنی شکر و سپاس
لفظ را بگذار و معنی را شناس
شکر هر چیزی زجنس خویش دان
وزچنین شکر اندکی را بیش دان
شکر زر وسیم اینست ای عمو
کز تو گردد مضطری با آبرو
شکر اسب خوب این است ای فگار
که شود وامانده بروی سوار
شکر این کت جامه الوان بود
پوشش بیچاره عریان بود
شکر این کت سفره پر رنگ و بوست
خوردن همسایه مسکین کوست
شکر خرمن این بود ای خوش صفات
که ببخشی خوشه چینان را زکات
شکر این کآمد زبان تو فصیح
بستن لب دان زگفتار قبیح
شکر این کت خانه خوش شد نصیب
باشی اندرخط ایتام و غریب
شکر اینکه هر دو پایت لنگ نیست
جز قدم در راه دستی تنگ نیست
شکر دستت که نشد شل ای دبیر
خود زپا افتاده را دست گیر
آری آری شکر لفظ و قول نیست
دفع دیو از ظاهر لاحول نیست
ورنه کوفی هم نمود ای پاک ذات
شکر حق در خوردن آب فرات
شکر کوفی این بود ای نور عین
که نبندد آب بر روی حسین
چون بشاه کربلا شد کار تنگ
قاسم آمد تا ستاند اذن جنگ
هی بگریه بوسه زد بر دست شاه
گشته جانش عاشق و پا بست شاه
گاه پای شاه بوسیدی زغم
دست خود پیچید در دامان عم
از صفا بس کرد گرد شه طواف
یافت آن صید حرم اذن مصاف
آمد اندر رزم بی خفتان و خود
جز ازار و پیرهن هیچش نبود
تاخت حیدر وار باطاق وطرم
هر طرف آن ماه لم یبلغ حلم
گفت راوی نیک می آرم بیاد
که چو قاسم روی بر میدان نهاد
بندی از نعلین او بگسسته بود
وزکمال کودکی نابسته بود
بلکه از چپ بود آن هم نی زراست
وزچپ واز راست اینسان رزم خواست
بانگ زد کای ابن سعد پر گنه
اسب خود را آب دادی یا که نه
گفت آری تشنه کی مانم کمیت
گفت پس چون تشنه خواهی اهل بیت
اسب تو سیراب و ما در العطش
این یکی مدهوش و آن یک کرده غش
اسب تو سیراب و طفل شیر خوار
در دلش از تنشه کامی خارخار
اسب تو سیراب و اولاد رسول
از عطش بریان وگریان و ملول
پس برون آورد تیغ آبدار
زد همی بر خرمن جانها شرار
او پیاده آن ستم کاران سوار
او تنی تنها و ایشان صد هزار
او بظاهر کوچک و آنها بزرگ
او بباطن یوسف و آن قوم گرگ
ناگهان باران تیرش درگرفت
جسمش از پیکان چو عنقا پرگرفت
از خدنگش سینه بس سوراخ شد
روزنش سوی الهی کاخ شد
پایش از رفتار و دست ازکار ماند
اوفتاد وعم امجد را بخواند
تاخت شاه و نزد وی آنگه رسید
که تنی میخواست او را سر برید
دست حق با تیغ بهرش شد علم
دست شیطانیش گشت از بن قلم
آن دغل نالید و بر رسم عرب
از قبیله خویش شد یاری طلب
گفت الغوث ای شجاعان دلیر
که فتاده رو به اندر چنگ شیر
برسر نعش یتیم مجتبی
جنگ در پیوست باشه از عدی
کوزه گیر و ده و دو گرم شد
وز تکاپو جسم قاسم نرم شد
استخوان پشت و پیش و پای و دست
زیر سم اسبها درهم شکست
شاه چو نکرد آن جماعت را پریش
دید قاسم خفته اندر خون خویش
بس بخاک از درد سوده پاشنه
خاک را داده شکاف و پاش نه
گفت عمت راست سخت این داوری
که تواش خوانی و ندهد یا روی
باز جیحونا تلاطم میکنی
چشم مردم را چو قلزم میکنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که ایزد را کنی شکر و سپاس
لفظ را بگذار و معنی را شناس
هوش مصنوعی: ای کسی که خدا را سپاس می‌گویی، به جای توجه به کلمات و عبارات، به درک و فهم عمیق آنها بپرداز.
شکر هر چیزی زجنس خویش دان
وزچنین شکر اندکی را بیش دان
هوش مصنوعی: شکر هر چیزی از نوع خود آن چیز است و بنابراین باید بدانیم که حتی شکر اندک هم ارزش بسزایی دارد.
شکر زر وسیم اینست ای عمو
کز تو گردد مضطری با آبرو
هوش مصنوعی: ای عموی عزیز، این زیبایی و ارزش تو باعث می‌شود که فردی با آبرو و در عین حال مضطرب به تو پناه ببرد.
شکر اسب خوب این است ای فگار
که شود وامانده بروی سوار
هوش مصنوعی: شکرگزاری نسبت به یک اسب خوب این است که وقتی سوار بر آن می‌شوی، احساس خستگی نکنید و به راحتی از آن استفاده کنید.
شکر این کت جامه الوان بود
پوشش بیچاره عریان بود
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که زیبایی و رنگارنگی لباس، شکر و سپاسی را به همراه دارد، در حالی که فردی که در زیر آن لباس است، در واقع از نظر داخلی و روحی احساس کمبودی و عریانی دارد.
شکر این کت سفره پر رنگ و بوست
خوردن همسایه مسکین کوست
هوش مصنوعی: شکر بابت این سفره رنگین و خوشبو، اما همسایه بیچاره‌ام چه چیزی برای خوردن دارد؟
شکر خرمن این بود ای خوش صفات
که ببخشی خوشه چینان را زکات
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که لطف و صفات نیکو تو باعث می‌شود که افرادی که در انباشت و برداشت نعمت‌ها (خوشه چینان) هستند، از تو پاداشی دریافت کنند و این کار نوعی قدردانی از زحمات آن‌ها به شمار می‌آید.
شکر این کآمد زبان تو فصیح
بستن لب دان زگفتار قبیح
هوش مصنوعی: زبان تو بسیار روان و فصیح است و به خوبی می‌تواند سخن بگوید، بنابراین بهتر است که از بیان سخنان ناپسند و زشت خودداری کنی.
شکر این کت خانه خوش شد نصیب
باشی اندرخط ایتام و غریب
هوش مصنوعی: خوشی و نعمت‌های زندگی برای تو به دست آمده، پس باید به کمک یتیمان و کسانی که در شرایط سخت هستند بپردازی.
شکر اینکه هر دو پایت لنگ نیست
جز قدم در راه دستی تنگ نیست
هوش مصنوعی: خوشحالم که هر دو پایت سالم هستند و در مسیر زندگی کسی مانع تو نیست.
شکر دستت که نشد شل ای دبیر
خود زپا افتاده را دست گیر
هوش مصنوعی: دستت را که شل نشده، شکر می‌کنم. ای معلم، کسی که از پا افتاده را کمک کن.
آری آری شکر لفظ و قول نیست
دفع دیو از ظاهر لاحول نیست
هوش مصنوعی: بله، واقعاً نمی‌توان به وسیلهٔ سخن و الفاظ، خطرات و مشکلاتی را که به‌ظاهر وجود دارند، برطرف کرد.
ورنه کوفی هم نمود ای پاک ذات
شکر حق در خوردن آب فرات
هوش مصنوعی: اگرچه این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که کوفیان، به دلیل طمع و خیانت، به حقیقت ایمان نیاوردند، اما تو ای پاک ذات و شکرگزار خدای بزرگ، در هر کم و کاستی که داشته باشند، به یاد آب زلال فرات می‌افتی.
شکر کوفی این بود ای نور عین
که نبندد آب بر روی حسین
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شکر درخت کوفی، به عنوان نماد وفا و محبت، نشان‌دهنده این است که برای حسین، سختی و مشکلاتی پیش نمی‌آید و او به راحتی می‌تواند از آن‌ها عبور کند. به عبارت دیگر، در شرایط سخت نیز نباید از عشق و محبت به حسین کاسته شود.
چون بشاه کربلا شد کار تنگ
قاسم آمد تا ستاند اذن جنگ
هوش مصنوعی: وقتی که اوضاع به شدت برای امام حسین (ع) در کربلا بحرانی شد، قاسم (فرزند حسن) آمد تا اجازهٔ نبرد را بگیرد.
هی بگریه بوسه زد بر دست شاه
گشته جانش عاشق و پا بست شاه
هوش مصنوعی: او با اشک به دست شاه بوسه زد و جانش از عشق و محبت به شاه به شدت وابسته شده بود.
گاه پای شاه بوسیدی زغم
دست خود پیچید در دامان عم
هوش مصنوعی: گاهی پیش پای شاه، به خاطر غم، دست خود را به دور دامان او پیچیدم.
از صفا بس کرد گرد شه طواف
یافت آن صید حرم اذن مصاف
هوش مصنوعی: از روی خلوص و پاکی، دور خانه شاه طواف کرد، و در نهایت آن شکارندگان حرم اجازه نبرد گرفتند.
آمد اندر رزم بی خفتان و خود
جز ازار و پیرهن هیچش نبود
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، او بی‌خیال و بی‌خوابیده آمده بود و جز لباس و پوشش خود چیزی همراه نداشت.
تاخت حیدر وار باطاق وطرم
هر طرف آن ماه لم یبلغ حلم
هوش مصنوعی: با شجاعت و قدرت، مانند حیدر، به سمت طرب و شادی حرکت می‌کنم و در هر گوشه‌ای از آن، زیبای ماه مانند نمی‌تواند به کمال خود برسد.
گفت راوی نیک می آرم بیاد
که چو قاسم روی بر میدان نهاد
هوش مصنوعی: راوی می‌گوید که به یاد می‌آورم زمانی را که قاسم با شجاعت و همت به میدان نبرد قدم گذاشت.
بندی از نعلین او بگسسته بود
وزکمال کودکی نابسته بود
هوش مصنوعی: جورابی از پای او پاره شده بود و این نشان از بی‌تجربگی و ناتوانی دوران کودکی‌اش داشت.
بلکه از چپ بود آن هم نی زراست
وزچپ واز راست اینسان رزم خواست
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که در موقعیت‌های مختلف، انسان‌ها از جهات مختلف به چالش کشیده می‌شوند و حتی در تلاش برای مقابله با رقیبان، ممکن است به سمت چپ و راست بروند. در واقع، این بیانگر زندگی پر از مبارزه و پیچیدگی‌هاست که از زوایای مختلف پیش روی انسان قرار دارد.
بانگ زد کای ابن سعد پر گنه
اسب خود را آب دادی یا که نه
هوش مصنوعی: ندا سر داد که ای پسر سعد، آیا اسبت را که خطاهای زیادی بر دوش دارد، آب داده‌ای یا نه؟
گفت آری تشنه کی مانم کمیت
گفت پس چون تشنه خواهی اهل بیت
هوش مصنوعی: گفت: بله، من هیچ وقت تشنه نمی‌مانم. اما کمیت پاسخ داد: پس اگر تشنه نشوی، دل خانواده پیامبر چه می‌شود؟
اسب تو سیراب و ما در العطش
این یکی مدهوش و آن یک کرده غش
هوش مصنوعی: اسب تو آب خورده و سیر شده است، اما ما تشنه‌ایم. یکی از ما مدهوش شده و دیگری بی‌هوش است.
اسب تو سیراب و طفل شیر خوار
در دلش از تنشه کامی خارخار
هوش مصنوعی: اسب تو سیراب است و بچه شیرخواره در دلش از نتایج خستگی و تلاش تو به شدت ناراحت است.
اسب تو سیراب و اولاد رسول
از عطش بریان وگریان و ملول
هوش مصنوعی: اسب تو آب نوشیده و فرزندان رسول در حال دست و پنجه نرم کردن با تشنگی، در حال گریان و بی‌حوصله‌اند.
پس برون آورد تیغ آبدار
زد همی بر خرمن جانها شرار
هوش مصنوعی: پس تیغی شفاف و تیز را بیرون کشید و بر روی انبوه جان‌ها شعله‌ور شد.
او پیاده آن ستم کاران سوار
او تنی تنها و ایشان صد هزار
هوش مصنوعی: او به صورت پیاده و بدون امکانات در برابر ستمکارانی قرار دارد که به سوارانی مجهز و انبوه هستند. او تنهاست، اما آن‌ها به تعداد بسیار زیادی هستند.
او بظاهر کوچک و آنها بزرگ
او بباطن یوسف و آن قوم گرگ
هوش مصنوعی: ظاهر او شاید کوچک و ناچیز به نظر برسد، اما در باطن او مانند یوسف است، در حالی که آن قوم به مانند گرگ‌هایی هستند که خطرناک و مکارند.
ناگهان باران تیرش درگرفت
جسمش از پیکان چو عنقا پرگرفت
هوش مصنوعی: ناگهان باران تیرش او را دربر گرفت، مانند پرنده‌ای افسانه‌ای که از تیرکمان پرواز می‌کند.
از خدنگش سینه بس سوراخ شد
روزنش سوی الهی کاخ شد
هوش مصنوعی: از تیر دلش قلب‌ها پر از زخم شد و روزی به سمت خدا منزلگاهش شکل گرفت.
پایش از رفتار و دست ازکار ماند
اوفتاد وعم امجد را بخواند
هوش مصنوعی: او به خاطر رفتار ناپسند و کارهای ناخوشایندش به زمین افتاد و از عموی خود خواست که او را بخواند.
تاخت شاه و نزد وی آنگه رسید
که تنی میخواست او را سر برید
هوش مصنوعی: شاه پیش راند و به او نزدیک شد، در حالی که فردی قصد داشت او را بکشد.
دست حق با تیغ بهرش شد علم
دست شیطانیش گشت از بن قلم
هوش مصنوعی: دست خداوند با شمشیرش حق را به پیش برد و دانش شیطانی او از بنیان ویران شد.
آن دغل نالید و بر رسم عرب
از قبیله خویش شد یاری طلب
هوش مصنوعی: آن شخص فریبکار از دل شکستگی خود شکایت کرد و به روش عرب‌ها، از قبیله‌اش کمک خواست.
گفت الغوث ای شجاعان دلیر
که فتاده رو به اندر چنگ شیر
هوش مصنوعی: خداوند، ای دلیران شجاع، فریاد می‌زند که شما به دام شیر افتاده‌اید.
برسر نعش یتیم مجتبی
جنگ در پیوست باشه از عدی
هوش مصنوعی: در کنار جسد یتیم مجتبی، جنگ ادامه دارد و این بیانگر نشانه‌هایی از اجبار و غم است. احساساتی چون از دست دادن و یتیمی در این وضع به چشم می‌خورد و نشان‌دهنده‌ی درگیری‌ها و مشکلاتی است که مردم با آن مواجه هستند.
کوزه گیر و ده و دو گرم شد
وز تکاپو جسم قاسم نرم شد
هوش مصنوعی: کوزه‌گر مشغول کار خود شد و در حین فعالیتش، بدن قاسم نیز از تلاش و جنب و جوش نرم و راحت شد.
استخوان پشت و پیش و پای و دست
زیر سم اسبها درهم شکست
هوش مصنوعی: استخوان‌های بدن، اعم از پشت، جلو، پاها و دست‌ها، زیر پاهای یال‌ها خرد و شکسته شدند.
شاه چو نکرد آن جماعت را پریش
دید قاسم خفته اندر خون خویش
هوش مصنوعی: وقتی شاه دید که آن جمعیت به هم ریخته و پریشان هستند، قاسم را در حالتی یافت که در خون خود خوابیده است.
بس بخاک از درد سوده پاشنه
خاک را داده شکاف و پاش نه
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنج زیادی که بر خاک وارد شده، زمین دچار ترک و شکاف شده و پاها نیز از این فشار آسیب دیده‌اند.
گفت عمت راست سخت این داوری
که تواش خوانی و ندهد یا روی
هوش مصنوعی: عمه‌ات گفت که این قضاوت بسیار دشوار است، زیرا تو را می‌خواند اما آن را نمی‌پذیرد یا حتی بر روی آن نمی‌گذارد.
باز جیحونا تلاطم میکنی
چشم مردم را چو قلزم میکنی
هوش مصنوعی: دوباره جیحون به تلاطم و موج‌آسا شده است، چشمان مردم را مانند دریا قلزم می‌کنی.