گنجور

شمارهٔ ۱۸ - در تشکیل مجلس عزا و رثای بر جناب شهادت مآب حضرت سیدالشهدا

یارب زکیست برپا این بزم دردناکی
کز قدسیان رود هوش زین خاکیان باکی
آلودگان برغم هر یک بعین پاکی
گوئی حلال دانند هم گریه هم تباکی
مانا حرام دانند هم بذله هم تبسم
هم از سیاه پوشی مرکعبه راست معشوق
هم از سپید کاری مرخلد راست موثوق
برآن شده است اکلیل دراین زده است منجوق
سینا و نور حقش از برق آه مخلوق
ظلمات و آب خضرش از اشک چشم مردم
یکجا بتی چو خورشید پر ازستاره اش رخ
یکسو بچین ز محنت روئی چو ماه خلخ
غم را نهاده ترجیح بر روزگار فرخ
لب خشک و دیدگان تر هر شوخ نغز پاسخ
دم سرد و اندرون گرم هر شیخ خوش تکلم
هرگز ندیده ام من بزمی چنین بعالم
کش انبساط عشرت در انعقاد ماتم
مدهوش پیر و برنا در جوش ترک و دیلم
گیسوی مهر چهران ازغم چو دم ارقم
مژگان مه جبینان زانده چو نیش کژدم
گوئی قتیل گشته است زین فرقه مهذب
شاهیکه بی سریرش جانها بود معذب
زینسان کزو جهانیست گریان ز صبح تا شب
تا برچه پایه افسرد زو کشت خاطراب
تا بر چه مایه پژمرد زو غنچه دل ام
تا از کدام خیلست این کشته مطهر
کاندر مصیب اوست هر فرقه ای بر آذر
این بی تجملش تن آن بی عمامه اش سر
هم مشرب قلندر آزادگان افسر
هم مسند خشن پوش پروردگان قاقم
نی نی یگانه بزمی است برتر زقبه ماه
کز اوج سدره بگذشت آن را حضیض درگاه
دروی بسبط احمد شش سو بناله و آه
آن تاج هفت اختر آن شبل سیمین شاه
محبوب عقل اول یعنی فروغ پنجم
شاهیکه چون جلالش زد نوبت انا الحق
ذرات ما سوا را شد رتبتش مصدق
عم عرش از او برفعت هم خلد از او برونق
بر انبیا مرسل بر او صیا مطلق
در ظاهرش تأخر در باطنش تقدم
لیکن بدین شرافت چون زد بکربلا تخت
جسم چو جان او گشت از تیر و نیزه صد لخت
هرکس به نصرتش خاست در باخت از جهان رخت
این یک دلیل هرسست آن یک دخیل هرسخت
این یک بوقعه پیدا آن یک به ناحیه گم
یعقوب وارگشته اندر حزن شکیبا
یوسف وش اوفتاده در چنگ گرگ اعدا
یحیی صفت نهاده سر را بطشت یغما
اندام روح بخشش درخون بزیر و بالا
مانندکشتی نوح کز موج درتلاطم
هم پیکر بدیعش پامال نعل ابرش
هم خیمه رفیعش محروق تف آتش
درغارتش اعادی با هم پی کشاکش
صبیان او پریشان نسوان او مشوش
این را بجان توحش آن را بتن تالم
برخی ز دخترانش چون مرغ نیم بسمل
دستی ز غصه برسر پائی ز اشک درگل
این خسته از معاند آن بسته از موکل
پیدا عذار ایشان از حلقه سلاسل
چون بر مجره تابان نور جمال انجم
قومی زخواهرانش بابخت خود ستیزان
درسایه کنیزان ازچشم بدگریزان
این از نتیجه افتان آن از شکنجه خیزان
در بارگاه دشمن از دیده اشک ریزان
چون در میان شعله جوشنده بحر قلزم
شاها مصایبت را دیدم چو غیر محدود
از دیده و دهانم انگیخت درمنضود
ارجو که برگزینی از شاعرانم از جود
آری چو هست جیحون خود چیست شعر مسعود
جائیکه آب باشد باطل بود تیمم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارب زکیست برپا این بزم دردناکی
کز قدسیان رود هوش زین خاکیان باکی
هوش مصنوعی: ای خدا، این مهمانی دردناک چقدر زیباست که از آن، فرشتگان هم از هوش می‌روند و دیگران بی‌خیال می‌شوند.
آلودگان برغم هر یک بعین پاکی
گوئی حلال دانند هم گریه هم تباکی
هوش مصنوعی: آلودگان، با وجود اینکه خود را ناپاک می‌دانند، به نوعی می‌گویند که هم اشک ریختن و هم نمایش غم و غصه، حلال و مجاز است.
مانا حرام دانند هم بذله هم تبسم
هوش مصنوعی: حتی اگر برای برخی، شوخی و لبخند نیز ناسزا باشد، باید همچنان پایدار و مقاوم بود.
هم از سیاه پوشی مرکعبه راست معشوق
هم از سپید کاری مرخلد راست موثوق
هوش مصنوعی: در این بیت به تضاد رنگ‌ها اشاره شده است. یکی از طرف معشوق با لباس سیاه و دیگری با لباس سفید به تصویر کشیده شده‌اند. این تضاد نشان‌دهنده عشق و زیبایی است که از دو جنبه مختلف نمایان می‌شود. به طور کلی، این تصویر به ما می‌گوید که عشق می‌تواند هم جنبه‌های تاریک و هم روشن داشته باشد.
برآن شده است اکلیل دراین زده است منجوق
سینا و نور حقش از برق آه مخلوق
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که تاجی از زیبایی بر سر گذاشته‌اند، و در این زیبایی دانه‌هایی می‌درخشند. نور حقیقتش از شوق و عشق موجودات شکل می‌گیرد و به جلوه می‌آید.
ظلمات و آب خضرش از اشک چشم مردم
هوش مصنوعی: تاریکی‌ها و آب حیاتش از اشک‌های مردم شکل می‌گیرد.
یکجا بتی چو خورشید پر ازستاره اش رخ
یکسو بچین ز محنت روئی چو ماه خلخ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و درخشش صورت معشوقش اشاره می‌کند که مانند خورشید مهمان و پر از ستاره است، و از طرفی به آرامش و زیبایی ماه نیز اشاره می‌کند. درواقع، شاعر به زیبایی معشوق می‌نگرد و از آن می‌خواهد که غم و اندوه را از چهره‌اش دور کند، همچنان که ماه نورش را پراکنده و آرامش‌‍بخش است.
غم را نهاده ترجیح بر روزگار فرخ
لب خشک و دیدگان تر هر شوخ نغز پاسخ
هوش مصنوعی: غم را بر خوشی و روزگار خوب ترجیح داده است، چرا که این روزگار لب‌های خشک و چشمان اشک‌بار دارد. هر لبخند و شوخی به پاسخ این وضعیت مبهم و تلخ اشاره دارد.
دم سرد و اندرون گرم هر شیخ خوش تکلم
هوش مصنوعی: شیخ با ظاهری سرد و بی‌احساس، اما در باطن شخصیتی گرم و دلپذیر دارد.
هرگز ندیده ام من بزمی چنین بعالم
کش انبساط عشرت در انعقاد ماتم
هوش مصنوعی: هرگز چنین محفل شاد و سرمست‌کننده‌ای را در دنیا ندیده‌ام که شادی و خوشی در کنار غم و سوگ با هم ترکیب شده باشند.
مدهوش پیر و برنا در جوش ترک و دیلم
گیسوی مهر چهران ازغم چو دم ارقم
هوش مصنوعی: مردان جوان و کهنه، در حال شور و هیجان هستند. موهای زیبا و براق، با چهره‌ای که به محبت و عشق معروف است، به خاطر غم و اندوه به مانند آتش شعله‌ور می‌سوزد.
مژگان مه جبینان زانده چو نیش کژدم
هوش مصنوعی: مژه‌های دختران زیبا مانند نیش یک عقرب باعث آسیب رساندن و دلبری می‌شود.
گوئی قتیل گشته است زین فرقه مهذب
شاهیکه بی سریرش جانها بود معذب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسی از این گروه به نابودی و مرگ رسیده است، گویی که آن شاه، که به دلیل سلطنتش جان‌ها را در رنج و عذاب قرار داده، بدون تخت و مقام خود دچار عذاب شده است.
زینسان کزو جهانیست گریان ز صبح تا شب
تا برچه پایه افسرد زو کشت خاطراب
هوش مصنوعی: این عالم به خاطر یک شخص از صبح تا شب در حال گریه است. حالا هرچقدر هم که این شخص قوی و محکم باشد، به خاطر غم و اندوهی که بر دل‌ها حاکم است، نتوانسته است از این حالت رهایی یابد.
تا بر چه مایه پژمرد زو غنچه دل ام
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم دل من تا چه حد تحت تأثیر او پژمرده شده است.
تا از کدام خیلست این کشته مطهر
کاندر مصیب اوست هر فرقه ای بر آذر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید بدانیم این شهید پاک از کدام لشکر و گروه است، چرا که در مصیبت او، هر یک از گروه‌ها و فرق مختلف، آتش حسرت و غم را در دل دارند.
این بی تجملش تن آن بی عمامه اش سر
هم مشرب قلندر آزادگان افسر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فردی می‌پردازد که در عین سادگی و بی‌تجمل بودن، از روحی آزاد و سرشار از کرامت برخوردار است. او همچون یک قلندر، که به زندگی آزاد و بی‌قید مشهور است، از قید و بندهای ظاهر دوری می‌کند و نشانه‌های اجتماعی را نادیده می‌گیرد. در واقع، این فرد که نشانی از مادیات در او نیست، از نظر روحی و معنوی به مقام و فضیلت‌های بالایی دست یافته است.
هم مسند خشن پوش پروردگان قاقم
هوش مصنوعی: پروردگان ما که با لباس‌های خشن و ناملایم مواجه‌اند، در کنار یکدیگر نشسته‌اند.
نی نی یگانه بزمی است برتر زقبه ماه
کز اوج سدره بگذشت آن را حضیض درگاه
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به جایگاه والایی دارد که فردی خاص به آن دست یافته است. او از همه چیز فراتر رفته و به مقام و موقعیتی دست پیدا کرده که حتی از نور ماه هم برتر است. براستی این شخص به اوج قله‌ای رسیده که دیگران نمی‌توانند به آنجا برسند و در نهایت در برابر درگاه عظمت قرار دارد.
دروی بسبط احمد شش سو بناله و آه
آن تاج هفت اختر آن شبل سیمین شاه
هوش مصنوعی: در دورانی که همه جا صدای ناله و آه به گوش می‌رسد، آن تاجی که نماد هفت ستاره است، به خاطر فرزند نقره‌ای‌اش، پسر شاه، غمگین است.
محبوب عقل اول یعنی فروغ پنجم
هوش مصنوعی: عشق نخستین، همانند نوری است که در بینایی و فهم انسان روشنایی می‌بخشد و به او علم و آگاهی می‌دهد.
شاهیکه چون جلالش زد نوبت انا الحق
ذرات ما سوا را شد رتبتش مصدق
هوش مصنوعی: شاهی که جلال و شکوه او به اوج رسیده است، آنچنان که در صفت «من تنها حقیقت هستم» جلوه‌گر شده، همه موجودات دیگر را تأیید و تصدیق می‌کند.
عم عرش از او برفعت هم خلد از او برونق
بر انبیا مرسل بر او صیا مطلق
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عظمت خداوند اشاره دارد و می‌گوید: عرش (بالا‌ترین مقام) به وسیله‌ی او با شکوه است و بهشت هم به خاطر او درخشان و پربار می‌باشد. همچنین، انبیا (فرستادگان خدا) هم تحت مراقبت و رحمت او قرار دارند. به عبارت دیگر، همه‌ی نعمت‌ها و مقام‌ها به وجود خدا وابسته‌اند و اوست که به آنها معنا و شکوه می‌بخشد.
در ظاهرش تأخر در باطنش تقدم
هوش مصنوعی: ظاهرش نشان می‌دهد که از دیگران جلوتر است، اما در عمق وجودش از آن‌ها عقب‌تر است.
لیکن بدین شرافت چون زد بکربلا تخت
جسم چو جان او گشت از تیر و نیزه صد لخت
هوش مصنوعی: اما به دلیل این عظمت، وقتی که بدنش بر زمین کربلا افتاد، همچون جانش از تیر و نیزه‌های بی‌شمار به زانو درآمد.
هرکس به نصرتش خاست در باخت از جهان رخت
این یک دلیل هرسست آن یک دخیل هرسخت
هوش مصنوعی: هر کس که در زمان سختی و ناتوانی به یاری دیگران برمی‌خیزد، در حقیقت از دنیا رخت بربسته و این نشان‌دهنده‌ی قدرت و تسلط اوست. این یک واقعیت است که نشان می‌دهد انسان‌ها وقتی در تنگنا هستند، به یاری یکدیگر می‌شتابند و این خود دلیل بر ایستادگی و همبستگی آنان است.
این یک بوقعه پیدا آن یک به ناحیه گم
هوش مصنوعی: این یک لحظه درخشانی است که در آن همه چیز مشخص و روشن است، اما در لحظه‌ای دیگر ممکن است به فراموشی یا در ابهام برود.
یعقوب وارگشته اندر حزن شکیبا
یوسف وش اوفتاده در چنگ گرگ اعدا
هوش مصنوعی: یعقوب، با صبر و حزن بسیار، به یاد یوسفش گرفتار شده و او، در دام دشمنانش، به تنگنا افتاده است.
یحیی صفت نهاده سر را بطشت یغما
اندام روح بخشش درخون بزیر و بالا
هوش مصنوعی: یحیی با سر و صدای خود، به قدری تأثیرگذار است که به مانند طوفانی همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد. او مانند روحی است که به زندگی جسم می‌بخشد، و چنین قدرتی در خون او جریان دارد.
مانندکشتی نوح کز موج درتلاطم
هوش مصنوعی: مانند کشتی نوح که در میان امواج turbulent در حال رفت و آمد است، ما نیز در زندگی با چالش‌ها و ناملایمات مواجه هستیم.
هم پیکر بدیعش پامال نعل ابرش
هم خیمه رفیعش محروق تف آتش
هوش مصنوعی: پیکر زیبای او زیر پاهای ابرش در هم کوبیده شده و خیمه بلندش در آتش سوخته است.
درغارتش اعادی با هم پی کشاکش
صبیان او پریشان نسوان او مشوش
هوش مصنوعی: در میان غارت کردن دشمنان، بچه‌ها با هم مشغول درگیری هستند و زنان او در حالتی نگران و آشفته به سر می‌برند.
این را بجان توحش آن را بتن تالم
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تضاد بین دو چیز اشاره دارد؛ یکی خصلت‌های وحشیانه و دیگری حالتی عمیق و تالمی از وجود. در اینجا به نوعی عشق یا وابستگی به جنبه‌های عمیق انسانی و نشانه‌های خشونت یا وحشی‌گری در زندگی پرداخته شده است. پدیده‌ها و احساسات مختلف، که هرکدام نمایانگر یک بعد از وجود بشرند، در کنار هم قرار گرفته‌اند.
برخی ز دخترانش چون مرغ نیم بسمل
دستی ز غصه برسر پائی ز اشک درگل
هوش مصنوعی: برخی از دخترانش مانند مرغی که نیم‌پخته مانده‌اند، دستان خود را از ناراحتی بر سر گذاشته و پایشان از اشک، در گل فرو رفته است.
این خسته از معاند آن بسته از موکل
پیدا عذار ایشان از حلقه سلاسل
هوش مصنوعی: این شعر به وضعیت دو نفر اشاره دارد که یکی از آنها از دشمنی خسته است و دیگری به دلیل تحت نظر بودن محدود و محصور است. هر دو در جستجوی آزادی و رهایی از قید و بندها هستند و حالشان نشان‌دهنده رنج و سختی ناشی از این شرایط است.
چون بر مجره تابان نور جمال انجم
هوش مصنوعی: وقتی که نور زیبای ستاره‌ها بر سطح آب می‌درخشد،
قومی زخواهرانش بابخت خود ستیزان
درسایه کنیزان ازچشم بدگریزان
هوش مصنوعی: گروهی از خواهرانش با سرنوشت خود درگیر هستند و در سایه کنیزان از دید بدی‌ها دوری می‌کنند.
این از نتیجه افتان آن از شکنجه خیزان
در بارگاه دشمن از دیده اشک ریزان
هوش مصنوعی: این شخص به خاطر شکنجه‌ها و دردهایی که تحمل کرده، در مقابل دشمن در حال افت است و اشک‌هایش به خاطر این رنج‌ها سرازیر شده‌اند.
چون در میان شعله جوشنده بحر قلزم
هوش مصنوعی: وقتی در میان شعله‌های خروشان یک دریا قرار می‌گیری،
شاها مصایبت را دیدم چو غیر محدود
از دیده و دهانم انگیخت درمنضود
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من بلاها را دیدم که به حد و حصر نمی‌رسند و از چشمان و دهانم به آن‌ها شکایت کردم.
ارجو که برگزینی از شاعرانم از جود
آری چو هست جیحون خود چیست شعر مسعود
هوش مصنوعی: امید دارم که وقتی شاعرانم را می‌گذاری در اختیار، از بخشش و سخاوت خود استفاده کنی. جیحون هم به خودی خود چه جلوگیری می‌تواند باشد از سروده‌های مسعود؟
جائیکه آب باشد باطل بود تیمم
هوش مصنوعی: در جایی که آب وجود دارد، استفاده از تیمم (پاکی با خاک) بی‌فایده است.