گنجور

شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

ای که فرو رفته به بحر تمنی
گاه به صورت چمی و گاه به معنی
بشکن و بفکن هرآنچه اسفل و اعلی
خواهی اگر رستگی به نشئهٔ اخری
جوی به جان بستگی به صادر اول
احمد و حیدر که یک وجود و دو اسمند
کشور ایجاد را قویم طلسمند
گرچه ز صلب و رحم عیان به دو قسمند
لیک یکی روح رفته در به دو جسمند
دو ننماید مگر به دیده احول
شیر خدا آفتاب برج میامن
باب حکم پرده‌دار واجب و ممکن
مخزن اسرار هرچه ساری و ساکن
عرصه لاهوت راست ماه مهیمن
ساحت ناسوت راست شاه مجلل
عقل برِ ذاتش از کبر به تصبّی
عرش برِ قدرش از عظم به تأبّی
نوح به نزد مقام او متنبّی
جان نبی را تنش به هینه مربی
چهر خدا را رخش مهینه سجنجل
فرّش در لامکان فراشته اورنگ
بَأسش قاروره قضا زده بر سنگ
ملک ورا جبرئیل مرغ شباهنگ
پای تصور به کوی شوکت او لنگ
دست تفکر به ذیل حشمت او شل
بود و نبود اسمی از تکوُن آدم
آدم تنها نه بلکه خلقت عالم
هستی او سکه زد به نقد پر و کم
چرخ بر کاخ او بنائی مبهم
مهر بر چهر او وجودی مهمل
ای که ز گردون چو شد مقام به خاکت
خلق نشاندند جنب ابن صهاکت
کیست که بیند رسل گریبان چاکت
ایزد ننموده جز به پیکر پاکت
مختصری تا بدین نهایه مطول
عقبی بی روی تو به ذلت دنیا
دنیا به آرای تو به عزت عقبی
حکم تو صورت جدا کند ز هیولی
با تو زمین نجف ز گردون اعلی
بی تو سپهر برین ز غبرا اسفل
هم ازل از مهر تو به اخذ مطالع
هم ابد از قهر تو به کسب مقاطع
از تو قلم زد به لوح نقش وقایع
امر شریعت بدون سعی تو ضایع
کار نبوت جدا ز تیغ تو مختل
کشور توحید شد ز قلب تو محدود
باره دین گشت ز اهتمام تو مشدود
بزم توصد پرده به ز جنت موعود
قوت ایزد ز بازوان تو مشهود
لطف الهی زعارض تو ممثل
ای حرم کعبه‌ات ز حلقه به گوشان
وی دل دانای تو زبان خموشان
با تو که گفت از حسین چشم بپوشان
خاصه در آندم که اهل بیت خروشان
نزدش با اصغر آمدند معجل
گفتند این طفل کو چو بحر بجوشد
نیست چو ما کز عطش به صبر بکوشد
اشک به پا شد چنان که خاک بپوشد
رخ بخراشد چنانکه جان بخروشد
جز به کفی آب عقده‌اش نشود حل
هی به فغان خود ز گاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
نه بودش شیر تا به لب برساند
نه بودش آب تا به رخ بفشاند
مانده به تسکین قلب اوست معطل
گاهی ناخن زند به سینه مادر
گاهی بیجان شود به دامن خواهر
باری از ما گذشته چاره اصغر
یا بنشانش شرار آه چو آذر
یا ببرش همرهت به جانب مقتل
شه ز حرم خانه‌اش ربود و روان شد
پیر خرد همعنان بخت جوان شد
زین پدر وزن پسر به لرزه جهان شد
آمد و آورد هر طرف نگران شد
تا به که سازد حقوق خویش مدلل
گفت که ای قوم روح پیکرم اینست
ثانی حیدر علی اصغرم اینست
آن همه اصغر بدند اکبرم اینست
حجه کبرای روز محشرم اینست
رحمی کش حال بر فناست محول
او که بدین کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
بلکه بس افسرده است آه ندارد
جای دهید آنکه را پناه ندارد
پیش کز ایزد برید کیفر اکمل
ناکه از آنقوم از سعادت محروم
حرمله‌اش تیر کینه راند به حلقوم
حلق ورا خست و جست بر شه مظلوم
وز شه مظلوم آن سه شعبه مسموم
رد شد و سر زد ز قلب احمد مرسل
طفلی کز تشنگی به غم شده مدغم
جست و برآورد دست و خست رخ از غم
گردن و سر گاه راست کرد و گهی خم
شه ز گلویش کشید تیر و همان دم
ملک جهان بر جنان نمود مبدل
شاها جیحون کهینه چامه نگارم
کز فر تو مهر گشته حاجب بارم
ده به امم اجر هرچه مدح تو آرم
من به جنان و جحیم کار ندارم
با توام از نور و نار رسته مخیل

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که فرو رفته به بحر تمنی
گاه به صورت چمی و گاه به معنی
هوش مصنوعی: تو که در دریای آرزو غرق شده‌ای، گاهی به صورت طراوتی و گاهی به معنایی عمیق جلوه‌گری.
بشکن و بفکن هرآنچه اسفل و اعلی
خواهی اگر رستگی به نشئهٔ اخری
هوش مصنوعی: هر چیزی را که می‌خواهی، چه پایین و چه بالا، بشکن و دور بینداز؛ اگر می‌خواهی به آرامش و رستگاری در زندگی بعد از این دنیا برسی.
جوی به جان بستگی به صادر اول
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جوی یا جریان زندگی ما به شدت به یک منبع اولیه وابسته است. مانند آبی که از یک منبع سرچشمه می‌گیرد و به آن بستگی دارد. زندگی ما نیز تحت تأثیر عواملی است که پایه‌گذار و نخستین هستند و این وابستگی بر روند و مسیر ما تأثیر می‌گذارد.
احمد و حیدر که یک وجود و دو اسمند
کشور ایجاد را قویم طلسمند
هوش مصنوعی: احمد و حیدر یک حقیقت واحد هستند که دو نام متفاوت دارند و با وجود آنها، کشور و سرزمین به صورت محکم و مستحکم پایه‌گذاری شده است.
گرچه ز صلب و رحم عیان به دو قسمند
لیک یکی روح رفته در به دو جسمند
هوش مصنوعی: هرچند که او از پدر و مادرش به وضوح مشخص است، اما در واقع یک روح است که در جسم او قرار دارد.
دو ننماید مگر به دیده احول
هوش مصنوعی: دو نفر هرگز نمی‌توانند جز به چشم یک فرد نابینا دیده شوند.
شیر خدا آفتاب برج میامن
باب حکم پرده‌دار واجب و ممکن
هوش مصنوعی: شیر خدا، نماد قدرت و شجاعت است که در اوج درخشش خود، همزمان نمایانگر برتری و اجبار در تحولات زندگی است. این شخصیت همچنین نشان‌دهنده تعادل میان آنچه ضروری و ممکن است، و بر اهمیت حکم و هدایت در میان این مفاهیم تأکید می‌کند.
مخزن اسرار هرچه ساری و ساکن
عرصه لاهوت راست ماه مهیمن
هوش مصنوعی: مخزن اسرار، هر چیزی که در عالم هستی وجود دارد، چه در حال حرکت باشد و چه در حالت سکون، به حقیقت آسمانی و والایی مرتبط است.
ساحت ناسوت راست شاه مجلل
هوش مصنوعی: جهان مادی و انسانی، مانند یک پادشاه بزرگ و با شکوه است.
عقل برِ ذاتش از کبر به تصبّی
عرش برِ قدرش از عظم به تأبّی
هوش مصنوعی: عقل به خاطر بزرگی‌اش مانند عرش که به خاطر عظمتش می‌تابد، از خود بزرگ‌نمایی و کبر نشان ندهد.
نوح به نزد مقام او متنبّی
جان نبی را تنش به هینه مربی
هوش مصنوعی: نوح به مقام او نزدیک شد و تن بلبل را در آغوش گرفت و جان نبی را بهترین معلم دانست.
چهر خدا را رخش مهینه سجنجل
هوش مصنوعی: چهره خداوند همچون ماه زیبا و درخشان است.
فرّش در لامکان فراشته اورنگ
بَأسش قاروره قضا زده بر سنگ
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ جایی وجود ندارد، فرشی پهن شده و آرامگاهی زیبا به عنوان تخت قرار گرفته و سرنوشت بر روی سنگی گذاشته شده است.
ملک ورا جبرئیل مرغ شباهنگ
پای تصور به کوی شوکت او لنگ
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که حتی فرشتگان و موجودات بزرگ نیز نمی‌توانند به طور کامل به ویژگی و شکوه او نزدیک شوند؛ در واقع، تلاش برای درک و وصف او درست مانند تلاش یک مرغ شباهنگ است که در این مسیر ناتوان و لنگ می‌ماند. به این معناست که عظمت و زیبایی او فراتر از تصور است.
دست تفکر به ذیل حشمت او شل
هوش مصنوعی: در برابر عظمت و شکوه او، قدرت تفکر و اندیشه انسان ناتوان و ضعیف است.
بود و نبود اسمی از تکوُن آدم
آدم تنها نه بلکه خلقت عالم
هوش مصنوعی: وجود و عدم تنها به انسان مربوط نمی‌شود، بلکه به خلقت کل جهان وابسته است. آدم تنها نیست؛ بلکه هستی به تمامی موجودات ربط دارد.
هستی او سکه زد به نقد پر و کم
چرخ بر کاخ او بنائی مبهم
هوش مصنوعی: وجود او مانند سکه‌ای است که به بازار عرضه شده و در عین حال، حوادث به‌طور نامشخص و پیچیده بر روی سلطنت او تأثیر می‌گذارد.
مهر بر چهر او وجودی مهمل
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او محدود و بی‌فایده است.
ای که ز گردون چو شد مقام به خاکت
خلق نشاندند جنب ابن صهاکت
هوش مصنوعی: ای کسی که وقتی از آسمان به زمین آمدی، مردم در برابر تو، در کنار پدرت ابن صهاک، جا گرفتند.
کیست که بیند رسل گریبان چاکت
ایزد ننموده جز به پیکر پاکت
هوش مصنوعی: کیست که بتواند زیبایی و جلوه‌های پرستش را در دامن چاک‌خورده‌ات ببیند؟ خداوند چیزی جز در وجود پاک تو نیافریده است.
مختصری تا بدین نهایه مطول
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که باید به اختصار و خلاصه به موضوع پایان دادن و یا جمع‌بندی کرد، بدون اینکه مساله را طولانی کنیم.
عقبی بی روی تو به ذلت دنیا
دنیا به آرای تو به عزت عقبی
هوش مصنوعی: عاقبت کار تو به رضایت و سعادت می‌رسد، چرا که دنیا زود گذر است و هر چیزی که در آن هست، با عزت و عظمت در آخرت محاسبه می‌شود.
حکم تو صورت جدا کند ز هیولی
با تو زمین نجف ز گردون اعلی
هوش مصنوعی: حکم تو باعث می‌شود که از هم جدا شوند، و با تو، زمین نجف از آسمان بلند جدا گردد.
بی تو سپهر برین ز غبرا اسفل
هوش مصنوعی: بدون تو، آسمان بر روی زمین به نظر تیره و غمگین می‌آید.
هم ازل از مهر تو به اخذ مطالع
هم ابد از قهر تو به کسب مقاطع
هوش مصنوعی: از آغاز، عشق تو مرا در بر گرفته و تا ابد، عذاب تو نصیب من خواهد بود.
از تو قلم زد به لوح نقش وقایع
امر شریعت بدون سعی تو ضایع
هوش مصنوعی: از تو، بدون تلاش و کوشش، وقایع و حقایق شریعت بر صفحه‌ای نقش بسته و ثبت شده است.
کار نبوت جدا ز تیغ تو مختل
هوش مصنوعی: وظیفه پیامبری به هیچ وجه با قدرت تو در تضاد نیست.
کشور توحید شد ز قلب تو محدود
باره دین گشت ز اهتمام تو مشدود
هوش مصنوعی: کشور توحید از دل تو به وجود آمده و به خاطر توجه و تلاش تو، دین و ایمان شکل گرفته و محدود شده است.
بزم توصد پرده به ز جنت موعود
قوت ایزد ز بازوان تو مشهود
هوش مصنوعی: محفل تو به مراتب زیباتر از بهشت وعده داده شده است و قدرت الهی در قدرت‌های تو به وضوح قابل مشاهده است.
لطف الهی زعارض تو ممثل
هوش مصنوعی: عنایت و رحمت الهی از عیب‌ها و نقص‌های تو به شکلی زیبا و دلنشین جلوه‌گر است.
ای حرم کعبه‌ات ز حلقه به گوشان
وی دل دانای تو زبان خموشان
هوش مصنوعی: ای معبد کعبه، تو از حلقه گوش‌دهندگان شکل گرفته‌ای و دل آگاه تو، سخن از خاموشی می‌گوید.
با تو که گفت از حسین چشم بپوشان
خاصه در آندم که اهل بیت خروشان
هوش مصنوعی: وقتی با تو در مورد حسین صحبت می‌کنم، باید چشمانم را ببندم، مخصوصاً در لحظاتی که اهل بیت در حال گریه و ناله هستند.
نزدش با اصغر آمدند معجل
هوش مصنوعی: مردم به سراغ او آمدند و او را با سرعت و شتاب می‌خواستند.
گفتند این طفل کو چو بحر بجوشد
نیست چو ما کز عطش به صبر بکوشد
هوش مصنوعی: گفتند این کودک مانند دریا پرشور نیست، اما او هم مانند ما می‌تواند با صبر، تشنگی خود را کنترل کند و تحمل نماید.
اشک به پا شد چنان که خاک بپوشد
رخ بخراشد چنانکه جان بخروشد
هوش مصنوعی: اشک آن‌چنان بر صورت می‌ریزد که به مانند غباری بر روی چهره نشسته است و درد آن‌چنان عمیق است که مانند آتش بر جان انسان می‌سوزد.
جز به کفی آب عقده‌اش نشود حل
هوش مصنوعی: تنها با صبر و آرامش می‌توان مشکلات و مسائلی که برای ما پیش آمده را حل و فصل کرد.
هی به فغان خود ز گاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که طفل نمی‌تواند درد و فریاد مادرش را درک کند و به همین دلیل، نمی‌تواند هم‌زبان او باشد. این نشان‌دهنده ناتوانی کودک در فهم احساسات و مشکلات بزرگ‌ترها است.
نه بودش شیر تا به لب برساند
نه بودش آب تا به رخ بفشاند
هوش مصنوعی: نه شیر وجود داشت تا ببلبل صدایش را برساند، و نه آبی بود تا بر زمین بریزد و حیات ببخشد.
مانده به تسکین قلب اوست معطل
هوش مصنوعی: دل او در انتظار آرامش و تسکین است و هنوز به آن نرسیده است.
گاهی ناخن زند به سینه مادر
گاهی بیجان شود به دامن خواهر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات فرزند با ناخن خود به سینه مادر آسیب می‌زند و گاهی هم برادر یا خواهر به دلیل مشکلات زندگی، به حالت بی‌جان در آغوش می‌آید.
باری از ما گذشته چاره اصغر
یا بنشانش شرار آه چو آذر
هوش مصنوعی: از ما چیزهایی گذشته است، اما برای کوچک‌ترین مشکلش، باید آتش حسرت و ناراحتی را خاموش کنیم.
یا ببرش همرهت به جانب مقتل
هوش مصنوعی: یا او را با خودت به محل قتل ببر.
شه ز حرم خانه‌اش ربود و روان شد
پیر خرد همعنان بخت جوان شد
هوش مصنوعی: پادشاه از حرم خود بیرون رفت و پیر دانا همراه با جوانی خوشبخت به راه افتاد.
زین پدر وزن پسر به لرزه جهان شد
آمد و آورد هر طرف نگران شد
هوش مصنوعی: پسر از ویژگی‌های پدرش به شدت تأثیر گرفته و این تأثیر موجب شده که همه جا را لرزه فرا بگیرد و مردم نگران شوند.
تا به که سازد حقوق خویش مدلل
هوش مصنوعی: تا بتواند حقوق خود را با دلیل و برهان ثابت کند.
گفت که ای قوم روح پیکرم اینست
ثانی حیدر علی اصغرم اینست
هوش مصنوعی: او می‌گوید که ای قوم! روح من همین‌طور که هست، نشانه‌ای از شخصیت حیدر علی اصغر من است.
آن همه اصغر بدند اکبرم اینست
حجه کبرای روز محشرم اینست
هوش مصنوعی: همه افراد کوچک و کم‌ارزش هستند، اما من بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دلیل برای اثبات حقایق در روز قیامت هستم.
رحمی کش حال بر فناست محول
هوش مصنوعی: دل رحمتی بر عالم فنا کشیده شده است و حالتی تغییر یافته به خود گرفته است.
او که بدین کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
هوش مصنوعی: این شخص که به این سن و سال هنوز گناهی ندارد، یا ممکن است در میدان جنگ و مبارزه نیز ناتوان باشد.
بلکه بس افسرده است آه ندارد
جای دهید آنکه را پناه ندارد
هوش مصنوعی: آن شخص بسیار ناراحت و غمگین است و نمی‌تواند حتی آهی بکشد. او به کسی پناه نمی‌تواند ببرد.
پیش کز ایزد برید کیفر اکمل
هوش مصنوعی: ای که از جانب خداوند به جزای کامل فاصله گرفته‌ای،
ناکه از آنقوم از سعادت محروم
حرمله‌اش تیر کینه راند به حلقوم
هوش مصنوعی: یکی از افراد بدبخت و بی‌خبر از خوشبختی، تیر کینه‌ای از طرف حرمله به گلویش خورده است.
حلق ورا خست و جست بر شه مظلوم
وز شه مظلوم آن سه شعبه مسموم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به شخصیت و تأثیرات یک فرد مظلوم اشاره می‌کند. او از حلقه‌ای که دور آن فرد است و همچنین از مشکلات و رنج‌هایی که به او وارد می‌شود، صحبت می‌کند. به عبارتی، این فرد در عین مظلومیت، شاهد حوادث تلخی است که بر او و اطرافش می‌گذرد.
رد شد و سر زد ز قلب احمد مرسل
هوش مصنوعی: احمد مرسل با روحیه‌ای سرزنده و شاداب، از دل خود احساسات و افکارش را به رخ کشید.
طفلی کز تشنگی به غم شده مدغم
جست و برآورد دست و خست رخ از غم
هوش مصنوعی: کودکی که به خاطر تشنگی در غم فرو رفته است، تلاش کرد و دست‌هایش را بلند کرد و از روی غم، چهره‌اش را خسته و گرفته نشان داد.
گردن و سر گاه راست کرد و گهی خم
شه ز گلویش کشید تیر و همان دم
هوش مصنوعی: او گردن و سرش را راست کرد و گاهی هم تیر را از گلو کشید و خم شد.
ملک جهان بر جنان نمود مبدل
هوش مصنوعی: مرز و بوم جهان به بهشت تبدیل شد.
شاها جیحون کهینه چامه نگارم
کز فر تو مهر گشته حاجب بارم
هوش مصنوعی: ای شاه! جیحون (رودخانه) کهن، گواهی بر زیبایی شعر من است، چون از نور تو، مهر و محبت در دلم چون پرده‌داری قرار گرفته است.
ده به امم اجر هرچه مدح تو آرم
من به جنان و جحیم کار ندارم
هوش مصنوعی: من بدون توجه به بهشت و جهنم، فقط به خاطر تو و برای تو هر چه در ستایش تو بگویم، به عنوان پاداشی از جانب تو خواهم داشت.
با توام از نور و نار رسته مخیل
هوش مصنوعی: تو از نور و آتش آزاد و رها شده‌ای.