شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام
در دهر دلا تا کی گه هالک وگه ناجی
از صولت آن مایوس بر دولت این راجی
جز قلزم وحدت نیست کافتاده بمواجی
هان از نظر کثرت ابلیس شد اخراجی
شو بنده شاه دین چند این همه محتاجی
تا عرش بجان گردد برفرش رهت محتاج
مصباح سبل حیدر مصداق کلام الله
آن واجب ممکن سیر آن وحدت کثرت کاه
هم در زمنش خرگه هم برفلکش خرگاه
ادراک حضورش را ارواح بواشوقاه
شاهی که چو قد افراخت از بهر بروز جاه
درخانه یزدان ساخت از دوش نبی معراج
شیریکه حدوثش راست صحرای قدم بیشه
چون ذات خدا افزون از حیز اندیشه
ایزد زغدیری خم پرکرده ورا شیشه
بر ریشه تاک شرک زد عصمت او تیشه
باقی بر امرا و ممدوح ترین پیشه
فانی بر نهی او مرجوح ترین منهاج
چون او بکمند و تیغ دربست وگشود آید
از جسم روان خصم نزدش بدرود آید
جیریل ورا ساجد بر شمسة خود آید
رخساره عزرائیل از بیم کبود آید
تیرش زهوا صدصد چون نیزه فرود آید
خواهد چو نخستین را بهر دومین آماج
ای سرکنوز غیب از ناصیه ات مشهود
وی حکم تو برمعدوم بخشد شرف موجود
برخالق و در مخلوق هم عابد و هم معبود
بر واجب و در امکان هم ساجد و هم مسجود
بی عاطفتت برتخت مقهور بود نمرود
با دوستیت بردار منصور بود حلاج
آنجا که ولای تست تشریف ده آمال
نشگفت که با عیسی هم چشم بود دجال
تو معنی وجه الله ازچهر بدایع فال
هالک همه غیر از تو کت هست فری لازال
با عزم تو همچون سیل پوینده شود اجبال
باحزم تو همچون کوه پاینده شود امواج
از چون تو پسر در فخر ازصبح ازل اجداد
وز چون تو پدر در ناز تا شام ابد اولاد
جز حق نتواند کس اوصاف ترا تعداد
در بزم تو مات اقطاب بر رزم تو محو اوتاد
از نیزه تو ازواج اندر شمر افراد
وز صارم تو افراد در مرتبه ازواج
شاها تو بدین قدرت برصبر که گفتت پاس
چون نزد برادر رفت بر رخصت کین عباس
گفت ای زکفت سیراب صد چون خضر و الیاس
از تشنگی اطفال اندر جگرم الماس
وقتست که خواهم آب زین فرقه حق نشناس
من زنده و تو عطشان وین شط ز دو سو مواج
ده گوش براین فریاد کاندر حرم افتاده است
گوئی شرر نیران اندر ارم افتاده است
یک طفل زسوز دل برخاک نم افتاده است
یکزن ز غم فرزند اشکش بیم افتاده است
نه دست من از پیکر نزکف علم افتاده است
پس ازچه نرانم اسب اندر پی استعلاج
سنگ محنم امروز پیمانه صبر اشکست
آب ارنه بدست آرم با راست بدوشم دست
خود پای شکیبم نیست تا دست بجسمم هست
این گفت و سپند آسا از مجمر طاقت جست
راه شط و دست خصم با نیزه گشود و بست
وز هیبت او بگریخت افواج پس افواج
زده نعره که ایمردم ما نیز مسلمانیم
گر منکر اسلامید ما بنده یزدانیم
ور دشمن یزدانید ما وارد و مهمانیم
گر رنجه ز مهمانید ما از چه گروگانیم
ور زانکه گروگانیم آخر ز چه عطشانیم
ای میر شما بی تخت وی شاه شما بی تاج
ما را که بخاک درکوثر پی آب روست
افتاد عطش در دل چون شعله که در مینوست
نه روشنی اندر چشم نه قوت در زا نوست
تفتیده بسرها مغز خشکیده به تن ها پوست
آن خیمه که بیت الله در طوف حریم اوست
دارید چرا محصور خواهید چرا تاراج
آنگه بفرات افکند چون توسن قهاری
میخواست که نوشد آب تا بیش کند یاری
گفتا بخودای عباس کو رسم وفاداری
تو آب خوری و اطفال در العطش و زاری
پس مشک گران بردن دید اصل سبکباری
انگیخت سوی شه اسب ازخصم گرفته باج
ناگاه کج آئینیش زد تیغ بدست راست
بگرفت سوی چپ مشک و آئین جدال آراست
جانش زخدا افزود جسمش زخودی گرکاست
دست چپش از تن نیز افتاد ولی میخواست
برخیمه رساند آب تا سر به تنش برجاست
بگرفت بدندان مشک وز خون بدنش امواج (؟)
بردوخت خدنگش تن او باز فرس میراند
آشفت عمودش مغز او نیز رجز میخواند
با نوک رکاب از زین گردان بهوا پراند
ناگاه کمانداری آبش بزمین افشاند
پس خواند برادر را وز یاس همانجا ماند
نی نی که به وی آنجا بود از جهتی معراج
شه شیفته دل برخواست بر مرکب کین بنشست
صد صف ز سپه بگسست تا جانب او پیوست
دیدش که سهی بالا افتاده بجائی پست
نه سینه نه رو نه پشت نه پای نه سر نه دست
گفتا که کنون ای چرخ پشتم ز الم بشکست
هان برکه گذارم دل یا با که کنم کنکاج
ایشاه نجف بر ما دور از تو شکست افتاد
بس زهر به شهد آمیخت بس نیست به هست افتاد
بدرالشهدا عباس تا آنکه زدست افتاد
تاج الشعرا جیحون از اوج به پست افتاد
این مهر توام در دل ازعهد الست افتاد
پاید چو سواد از مشک ماند چو بیاض ازعاج
شمارهٔ ۱۵ - در خطاب به حلقه زن باب ماتم هلال محرم: باز ای مه محرم پر شور سر زدیشمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر: ای که فرو رفته به بحر تمنی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دهر دلا تا کی گه هالک وگه ناجی
از صولت آن مایوس بر دولت این راجی
هوش مصنوعی: در زندگی، چه مدت باید منتظر روزهای سخت و در عین حال امید به نجات از مشکلات باشیم؟ باید بدانیم که در وجود این چالشها و بیثباتیها، امید به موفقیت و پیروزی همیشه وجود دارد.
جز قلزم وحدت نیست کافتاده بمواجی
هان از نظر کثرت ابلیس شد اخراجی
هوش مصنوعی: جز دریای یگانگی چیزی وجود ندارد که به امواج کثرت دچار شده و در نتیجه، ابلیس از آن رانده شده است.
شو بنده شاه دین چند این همه محتاجی
تا عرش بجان گردد برفرش رهت محتاج
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که برای رسیدن به مقامهای بالا و نزدیک شدن به والاترین ارزشها، نباید خود را به نیازمندیهای دنیوی محدود کنیم. حتی اگر در زندگی به شدت محتاج باشیم، باید در پی رشد روحانی و معنوی خود باشیم، زیرا این تلاش میتواند ما را به مرتبهای بالاتر برساند.
مصباح سبل حیدر مصداق کلام الله
آن واجب ممکن سیر آن وحدت کثرت کاه
هوش مصنوعی: چراغ راه حیدر، نشانه کلام خداست. آن واجب الوجودی که ممکن است، سیر آن به وحدت و کثرت پیوند دارد.
هم در زمنش خرگه هم برفلکش خرگاه
ادراک حضورش را ارواح بواشوقاه
هوش مصنوعی: در دنیای زمینی و آسمانی، درک حضور او در قلب ارواح همچون شوق و محبت وجود دارد.
شاهی که چو قد افراخت از بهر بروز جاه
درخانه یزدان ساخت از دوش نبی معراج
هوش مصنوعی: سلطانی که به خاطر نشان دادن مقامش به آسمان میرود، در خانه خدا به وسیله نبی، معراج را تجربه میکند.
شیریکه حدوثش راست صحرای قدم بیشه
چون ذات خدا افزون از حیز اندیشه
هوش مصنوعی: شیری که به وجود آمدنش در صحرا به قدم هایش وابسته است، مانند ذات خداوند است که فراتر از فکر و اندیشه است.
ایزد زغدیری خم پرکرده ورا شیشه
بر ریشه تاک شرک زد عصمت او تیشه
هوش مصنوعی: خداوند، بهدلیل سرپیچی از فرمانها و نافرمانیهایش، عذابش را برای او آماده کرده و به زودی نتیجهی کارهای ناپسندش را خواهد دید. او با افعالی که انجام میدهد، به شأن و مقامش آسیب میزند.
باقی بر امرا و ممدوح ترین پیشه
فانی بر نهی او مرجوح ترین منهاج
هوش مصنوعی: باقی ماندن بر صفات بزرگواران و الگوهای استثنایی، هنوز برتر از آن است که به اصول ناپایدار و گذرا وابسته باشیم.
چون او بکمند و تیغ دربست وگشود آید
از جسم روان خصم نزدش بدرود آید
هوش مصنوعی: زمانی که او به کمند و تیغ خود آماده شد، روح دشمن از جسمش جدا میشود و به سوی او میآید تا وداع کند.
جیریل ورا ساجد بر شمسة خود آید
رخساره عزرائیل از بیم کبود آید
هوش مصنوعی: فرشته جبرئیل در حالی که به سجده افتاده به سمت خورشید میآید و چهره عزرائیل به خاطر ترس، رنگ پریده و کبود به نظر میرسد.
تیرش زهوا صدصد چون نیزه فرود آید
خواهد چو نخستین را بهر دومین آماج
هوش مصنوعی: تیر او مانند نیزه به هدف خواهد رسید و همانطور که نخستین هدف را نشانه رفته، به سوی دومین هدف نیز حرکت خواهد کرد.
ای سرکنوز غیب از ناصیه ات مشهود
وی حکم تو برمعدوم بخشد شرف موجود
هوش مصنوعی: ای رازهای پنهان که از پیشانی تو نمایان است، و تو با فرمانت به چیزهای غیرموجود، مقام و منزلت موجودات میبخشی.
برخالق و در مخلوق هم عابد و هم معبود
بر واجب و در امکان هم ساجد و هم مسجود
هوش مصنوعی: در این عالم، هم خداوند وجود دارد که مورد عبادت قرار میگیرد و هم مخلوقاتی که به او عبادت میکنند. همچنین، در جهان ممکنات، هم وجود واجب به سجده درمیآید و هم موجوداتی که بر او سجده میکنند.
بی عاطفتت برتخت مقهور بود نمرود
با دوستیت بردار منصور بود حلاج
هوش مصنوعی: بدون محبت و عاطفه، نمرود، شاه ظالم، بر تخت قدرتش تسلط داشت، اما با دوستی و محبت، منصور، حلاج را به اوج خود رساند.
آنجا که ولای تست تشریف ده آمال
نشگفت که با عیسی هم چشم بود دجال
هوش مصنوعی: در جایی که حکومت و سرپرستی تو هست، آرزوها و امیدها به حقیقت میپیوندند، حتی چشم دجال هم به عیسی خواهد افتاد.
تو معنی وجه الله ازچهر بدایع فال
هالک همه غیر از تو کت هست فری لازال
هوش مصنوعی: تو معنای زیبایی و اسرار الهی هستی و همه چیزهایی که در جهان وجود دارد، جز تو، در واقع پردهای از ناپایداری و فانی بودن اند.
با عزم تو همچون سیل پوینده شود اجبال
باحزم تو همچون کوه پاینده شود امواج
هوش مصنوعی: با اراده و عزم تو، مانند سیلی خروشان، حوادث و شرایط به وقوع میپیوندد و با استقامت تو، مانند کوهی پایدار، موانع و چالشها غیرقابل حرکت میشوند.
از چون تو پسر در فخر ازصبح ازل اجداد
وز چون تو پدر در ناز تا شام ابد اولاد
هوش مصنوعی: از آن زمان که آفرینش آغاز شده، هیچ فرزندی به مانند تو در فخر و شرف وجود نداشته و تا همیشه، هیچ پدری به زیبایی و ناز تو در نسلها نخواهد بود.
جز حق نتواند کس اوصاف ترا تعداد
در بزم تو مات اقطاب بر رزم تو محو اوتاد
هوش مصنوعی: جز حق هیچکس نمیتواند ویژگیها و صفات تو را بشمارد. در مهمانی تو، اقطاب عالم هم تحت تأثیر قرار گرفته و در جنگ تو، اوتاد زمین محو شدند.
از نیزه تو ازواج اندر شمر افراد
وز صارم تو افراد در مرتبه ازواج
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به قدرت و تاثیرگذاری فرد اشاره دارد. او به مانند نیزهای است که در دستش، افراد و جمعیتها را تحت تاثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، او قدرتی دارد که میتواند افراد را به سمت خود جذب کند و در مرتبهای بالاتر، به گروهها و نوع دوستیها سامان دهد.
شاها تو بدین قدرت برصبر که گفتت پاس
چون نزد برادر رفت بر رخصت کین عباس
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو به این قدرت بر صبر و تحمل آگاهی که وقتی برادرت به تو مراجعه کرد، اجازهی قهر و دشمنی نده.
گفت ای زکفت سیراب صد چون خضر و الیاس
از تشنگی اطفال اندر جگرم الماس
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که از سینهات چشمههای شیرین معرفت جاری است، مانند خضر و الیاس که از تشنگی بچهها سیراب میکنند، در دل من جواهرات درخشانی نهفته است.
وقتست که خواهم آب زین فرقه حق نشناس
من زنده و تو عطشان وین شط ز دو سو مواج
هوش مصنوعی: زمانی است که من میخواهم از این گروه که حق را نمیشناسند آب بنوشم. من زندهام و تو تشنهای و این رود از هر دو طرف خروشان است.
ده گوش براین فریاد کاندر حرم افتاده است
گوئی شرر نیران اندر ارم افتاده است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که صدای دلخراش و نالهای در فضای حرم به گوش میرسد، گویی آتش و درد در مکان مقدس و آرامی شعلهور شده است.
یک طفل زسوز دل برخاک نم افتاده است
یکزن ز غم فرزند اشکش بیم افتاده است
هوش مصنوعی: یک کودک به خاطر درد و رنجی که دارد، بر زمین افتاده است و مادری که نگران و غمگین از وضعیت فرزندش است، اشکهایش بریخته و غم بزرگش را به نمایش گذاشته است.
نه دست من از پیکر نزکف علم افتاده است
پس ازچه نرانم اسب اندر پی استعلاج
هوش مصنوعی: من هنوز از مرز دانش و علم دور نشدهام، پس چرا باید در پی درمان و تسکین زخمهای خود باشم؟
سنگ محنم امروز پیمانه صبر اشکست
آب ارنه بدست آرم با راست بدوشم دست
هوش مصنوعی: امروز تحمل من به پایان رسید و صبرم به شکست، اگر نبود این اوضاع، میتوانستم با دست خودم راست و صحیح کارها را پیش ببرم.
خود پای شکیبم نیست تا دست بجسمم هست
این گفت و سپند آسا از مجمر طاقت جست
هوش مصنوعی: من خودم تاب و تحمل کافی ندارم، اما هرگاه جسمم برپا است، این کلام را با شجاعت بیان میکنم و مانند شعلهای از آتش از مجمر صبر و تحمل بیرون میآید.
راه شط و دست خصم با نیزه گشود و بست
وز هیبت او بگریخت افواج پس افواج
هوش مصنوعی: راهی به سمت رودخانه باز شد و دشمن با نیزه به ما حمله کرد. به خاطر ترس از او، گروههای زیادی از ما فرار کردند.
زده نعره که ایمردم ما نیز مسلمانیم
گر منکر اسلامید ما بنده یزدانیم
هوش مصنوعی: شخصی با صدای بلند اعلام میکند که ما نیز مسلمان هستیم. اگر به اسلام ایمان ندارید، ما هم بندگان خداوند هستیم.
ور دشمن یزدانید ما وارد و مهمانیم
گر رنجه ز مهمانید ما از چه گروگانیم
هوش مصنوعی: اگر دشمنان خدا ما را به مهمانی پذیرفتهاند، دلیل آن این است که ما مهمان و وارد شدهایم. اگر آنها از مهمانی ما ناراحتاند، ما چرا باید به عنوان گروگان در دست آنها باشیم؟
ور زانکه گروگانیم آخر ز چه عطشانیم
ای میر شما بی تخت وی شاه شما بی تاج
هوش مصنوعی: اگر ما گروگان شما هستیم، پس چرا همچنان تشنهایم؟ ای سرور، شما بدون تخت و ای شاه، شما بدون تاج هستید.
ما را که بخاک درکوثر پی آب روست
افتاد عطش در دل چون شعله که در مینوست
هوش مصنوعی: ما در جستجوی آب زلالی از چشمه کوثر به خاک افتادهایم و در دلمان عطشی وجود دارد که مانند شعلهای در بهشت میسوزد.
نه روشنی اندر چشم نه قوت در زا نوست
تفتیده بسرها مغز خشکیده به تن ها پوست
هوش مصنوعی: در این بیت به حالتی اشاره شده که در آن نه هیچ روشنایی یا درخششی در چشمها وجود دارد و نه نیرویی در اعضای بدن. همچنین، بیانگر این است که سرها در حال سوختن و خراب شدن هستند و تنها پوستی نازک بر روی بدن باقی مانده است. این توصیف به نوعی از بیحالی و زبونی اشاره دارد.
آن خیمه که بیت الله در طوف حریم اوست
دارید چرا محصور خواهید چرا تاراج
هوش مصنوعی: چرا باید خیمهای که خانهی خدا در حریمش است، به محاصره درآید و مورد غارت قرار گیرد؟
آنگه بفرات افکند چون توسن قهاری
میخواست که نوشد آب تا بیش کند یاری
هوش مصنوعی: سپس، مانند اسب قهاری که تشنه آب است، به سوی فرات روانه شد تا از آن بنوشد و قدرتش را بیشتر کند.
گفتا بخودای عباس کو رسم وفاداری
تو آب خوری و اطفال در العطش و زاری
هوش مصنوعی: عباس گفت: "کجاست وفاداری من؟ در حالی که تو، در تشنگی و گرسنگی کودکان یاری میطلبی و من اینجا در کنار تو هستم."
پس مشک گران بردن دید اصل سبکباری
انگیخت سوی شه اسب ازخصم گرفته باج
هوش مصنوعی: پس از مشاهدهٔ سنگینی مشک، اهمیت سبکی و راحتی به ذهنش خطور کرد. بنابراین، به سمت شاه رفت و اسب را از دشمن که مالیات را گرفته بود، آزاد کرد.
ناگاه کج آئینیش زد تیغ بدست راست
بگرفت سوی چپ مشک و آئین جدال آراست
هوش مصنوعی: ناگهان فردی با ظاهری غیرمتعارف و ناگهانی، شمشیری در دست گرفت و به سمت چپ حرکت کرد و مشک خود را برداشت و برای جنگیدن آماده شد.
جانش زخدا افزود جسمش زخودی گرکاست
دست چپش از تن نیز افتاد ولی میخواست
هوش مصنوعی: او جانش از خدا گرفته و جسمش از خود آن است. اگر چه دستان چپش از بدنش جدا شده، اما او هنوز میخواست.
برخیمه رساند آب تا سر به تنش برجاست
بگرفت بدندان مشک وز خون بدنش امواج (؟)
هوش مصنوعی: در این تصویر، آب به سر خیمه رسیده و نشان میدهد که باران یا سیلابی به شدت آمده است. فردی با دندانهای خود مشک را محکم گرفته و از شدت خون و آسیبها، با موجهای خونی که از بدنش جاری میشود، درگیر است. این توصیف حالتی از ناتوانی و درد را به نمایش میگذارد.
بردوخت خدنگش تن او باز فرس میراند
آشفت عمودش مغز او نیز رجز میخواند
هوش مصنوعی: او با تیرش بدنش را نشانه میگیرد و در حالی که فرس را به حرکت در میآورد، نفسهایش تحت فشار است و اندیشههایش سرشار از شجاعت و رجزخوانی است.
با نوک رکاب از زین گردان بهوا پراند
ناگاه کمانداری آبش بزمین افشاند
هوش مصنوعی: ناگهان کمانداری با تیر خود، آب را به زمین ریخت، در حالی که سوارکاری با نوک رکابش زین را گردانده و به هوا پرتاب کرد.
پس خواند برادر را وز یاس همانجا ماند
نی نی که به وی آنجا بود از جهتی معراج
هوش مصنوعی: برادر را صدا زد و او در آنجا ماند، چرا که به او از یک طرف شگفتی بزرگ و روحانی نشان داده شده بود.
شه شیفته دل برخواست بر مرکب کین بنشست
صد صف ز سپه بگسست تا جانب او پیوست
هوش مصنوعی: پادشاه که عاشق دل شده بود، بر اسب جنگیاش سوار شد. سپاه او به صد صف تقسیم شده بود که همگی به طرف او روانه شدند.
دیدش که سهی بالا افتاده بجائی پست
نه سینه نه رو نه پشت نه پای نه سر نه دست
هوش مصنوعی: او را دیدم که به طرز عجیبی در جایی پایین قرار گرفته، به گونهای که هیچ نشانهای از اندامهایش - نه سینه، نه رو، نه پشت، نه پا، نه سر و نه دست - مشخص نیست.
گفتا که کنون ای چرخ پشتم ز الم بشکست
هان برکه گذارم دل یا با که کنم کنکاج
هوش مصنوعی: گفت اکنون ای دور، از درد و رنجی که پشت مرا شکسته است، میخواهم عبور کنم. آیا باید دل را با چه چیزی مشغول کنم یا با چه کسی صحبت کنم؟
ایشاه نجف بر ما دور از تو شکست افتاد
بس زهر به شهد آمیخت بس نیست به هست افتاد
هوش مصنوعی: ایشان به مسافرتی به نجف رفتند و در این سفر احساس کردند که فاصله با تو باعث درد و ناراحتی شده است. انسانها با زهر و تلخیها مواجه میشوند، اما در عین حال شیرینیها و خوبیها هم وجود دارد و زندگی به همین شکل ادامه پیدا میکند.
بدرالشهدا عباس تا آنکه زدست افتاد
تاج الشعرا جیحون از اوج به پست افتاد
هوش مصنوعی: عباس، که به عنوان بهترین شهید شناخته میشود، وقتی که از اسب افتاد، مقام و اعتبار شاعران در جیحون نیز به شدت کاهش یافت.
این مهر توام در دل ازعهد الست افتاد
پاید چو سواد از مشک ماند چو بیاض ازعاج
هوش مصنوعی: این عشق و محبت تو در دل من از زمانهای بسیار دور باقی مانده است، مانند سیاهی که از مشک بر جا میماند و مانند سفیدی که از عاج باقی میماند.