گنجور

شمارهٔ ۱۱ - درمنقبت شیر خدا و مرثیه خامس آل عبا

چو حق را درمشیت اقتضای جود سرمد شد
زایجاد یدالله خلقت فیض موبد شد
علی کز فطرت حق جو زده زآیات الاهو
شب معراج نور او سراج راه احمد شد
امیر خایف و آمن خدیو موجد و کاین
که اندر واجب و ممکن خرد دروی مردد شد
دلش مرآت روحانی رخش معبود جسمانی
ز رسمش اسم یزدانی کهن بود و مجدد شد
زفرش جان بجسم دین زرسمش نیک اسم دین
ز تیغ او طلسم دین جهانگیر و مشید شد
چو اندر صورت و معنی تقلد جست در تقوی
رقاب سفلی و علوی در احکامش مقلد شد
بود گرطنیت پاکش نصیب ازخاک و افلاکش
چرا پس راه ادراکش بعقل دور بین سد شد
عجب نی کز زبر دستی بهر هنگامه ای جستی
چه ترسد آنکه از هستی نخستین دم مجرد شد
الا ای بحر دل گوهر خدا را مظهر اکبر
که هرکس تافت از تو سر بحکم عقل مرتد شد
زتاکید تو جست امکان ز صمصام تو گشت آسان
نبی را هرکس از کیهان بمیثاق موکد شد
بهر ذاتیست حد او مبرهن گاه گفت وگو
ترا نشناخت کس زانرو که ذاتت برتر از حد شد
نهاد احمد بهرجا پا تو پیش از وی بدی آنجا
پس ازعمری که از غبر ابرین طاق ز برجد شد
زهر قیدی بچالاکی جهانده خنگ بی باکی
وجودت بسکه از پاکی بمهرحق مقید شد
ترا مسند ز والائی برد نه چرخ مینائی
سلیمان ار بدارائی ز بادش نقل مسند شد
بد این رمزی که هر ابتر نهد هم چشمیت از سر
اگر در غزوه خیبر نکو چشم تو مرمد شد
شها ای کز خداوندت نگشته خلق مانندت
کجا بودی که فرزندت قتیل ازخصم بیحد شد
شهی کز میل بر آبش طپان بد دل چو سیمابش
بخون آغشته اصحابش ز ابیض تا باسود شد
نخستین کوفی از حیلت نوشتند ای فلک رفعت
درآ درکوفه کز نزهت به ازخلد مخلد شد
چو شد بی یاور و واحد برآن دوزخ دلان وارد
زخونش گل بگل زاید زجنات مورد شد
نکرده شرم از حیدر زدند آتش ز بن تا سر
خیامی راکه از داور به بیت الله معبد شد
بریدش دیو خاتم جو سر انگشت قضا نیرو
سلیمانی کزو مشکو بر از صرح ممرد شد
تنی کز بس چو جان بیغش بنزدش بود گل در غش
مشبک چرخ انجم وش زتیر هر مجند شد
خدیوی را کز استعلا گذشت اکلیل از جوزا
فراز نیزه اعدا ز فرقش رشک فرقد شد
همان زینب که در منظر چو حیدر بود و پیغمبر
خضاب او را زخون سر دو گیسوی مجعد شد
بچوب خیزران هردم یزیدش کوفتی محکم
لب لعلی کزو عالم پر از در منضد شد
شها ای آنکه چون سازم مدیحت زو همی نازم
چه باک ار قافیه بازم درین کشور بمن بد شد
زمام یزد تا اکنون نشد یک پور چون جیحون
ولی جیحون هم از گردون جدا از نیل مقصد شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو حق را درمشیت اقتضای جود سرمد شد
زایجاد یدالله خلقت فیض موبد شد
هوش مصنوعی: وقتی اراده الهی بر سخاوت جاودانه تاکید کرد، آفرینش به دست خداوند شکل گرفت و نعمت‌هایی به وجود آمد که همچون فیضی بزرگ از منبعی مقدس به ما می‌رسد.
علی کز فطرت حق جو زده زآیات الاهو
شب معراج نور او سراج راه احمد شد
هوش مصنوعی: علی که از طبیعت خود به جستجوی حق پرداخته و بر پایه آیات الهی قرار دارد، در شب معراج، نور او چراغ راه پیامبر احمد شد.
امیر خایف و آمن خدیو موجد و کاین
که اندر واجب و ممکن خرد دروی مردد شد
هوش مصنوعی: امیر نگران و خداوند حمایتگر، در برابر فردی که به ضرورت و امکان ارزش‌ها فکر می‌کند، در تردید و دودلی قرار گرفته است.
دلش مرآت روحانی رخش معبود جسمانی
ز رسمش اسم یزدانی کهن بود و مجدد شد
هوش مصنوعی: دل او آیینه‌ای است از روح و جان معبود، و تصویری از زیبایی‌های جسمانی او دارد. الهامات این زیبایی و صفات، به نامی قدیم و جاودانه اشاره دارد که دوباره زنده شده است.
زفرش جان بجسم دین زرسمش نیک اسم دین
ز تیغ او طلسم دین جهانگیر و مشید شد
هوش مصنوعی: از فرش جان به جسم دینی می‌رسیم که نامش خوب است. این دین به وسیله شمشیر او جهانی را تسخیر کرده و درخشان شده است.
چو اندر صورت و معنی تقلد جست در تقوی
رقاب سفلی و علوی در احکامش مقلد شد
هوش مصنوعی: وقتی در ظاهر و باطن به دنبال تقلید از تقوا هستی، در احکام آن، هم افعال پایین‌تری و هم اعمال بلندتری را تقلید می‌کنی.
بود گرطنیت پاکش نصیب ازخاک و افلاکش
چرا پس راه ادراکش بعقل دور بین سد شد
هوش مصنوعی: اگر فروغ و پاکی او از خاک و آسمان نصیبش باشد، پس چرا فهم و درک او به دور از عقل و خرد محدود شده است؟
عجب نی کز زبر دستی بهر هنگامه ای جستی
چه ترسد آنکه از هستی نخستین دم مجرد شد
هوش مصنوعی: عجیب است که کسی که از جایگاه بالایی برخوردار است، در مواقع پرتنش و حساس به دنبال فرار و نجات باشد. چه کسی از آنچه که از آغاز وجودش بوده، می‌تواند بترسد؟
الا ای بحر دل گوهر خدا را مظهر اکبر
که هرکس تافت از تو سر بحکم عقل مرتد شد
هوش مصنوعی: ای دریای دل، تو مظهر بزرگ‌ترین حقیقت الهی هستی. هر کسی که از تو جدا شود و به عقل خود تکیه کند، از راه حق منحرف شده است.
زتاکید تو جست امکان ز صمصام تو گشت آسان
نبی را هرکس از کیهان بمیثاق موکد شد
هوش مصنوعی: بر اثر تأکید تو، انجام کارها ساده شد. کسی که از سوی کیهان نسبت به پیمان محکم و استوار آگاه شد، مثل پیامبر، به توانایی‌هایی دست یافت.
بهر ذاتیست حد او مبرهن گاه گفت وگو
ترا نشناخت کس زانرو که ذاتت برتر از حد شد
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند حقیقت وجود تو را درک کند، زیرا ذات تو فراتر از هر حد و مرزی است که بتوان درباره‌اش صحبت کرد.
نهاد احمد بهرجا پا تو پیش از وی بدی آنجا
پس ازعمری که از غبر ابرین طاق ز برجد شد
هوش مصنوعی: احمد به خوبی و درستی پای خود را در جایی گذاشته است که قبلاً جای پای او وجود داشت. پس از سال‌ها و به دنبال گذشت زمان، فضای بالای سر به خوبی از ابرها پاک شده و به روشنی درآمده است.
زهر قیدی بچالاکی جهانده خنگ بی باکی
وجودت بسکه از پاکی بمهرحق مقید شد
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که وجود تو به خاطر خلوص و پاکی‌ات چنان قوی و با اعتماد به نفس است که هیچ ترس یا مشکل نمی‌تواند تو را محدود کند. تو از زنجیرهای دنیویی آزاد هستی و با توانایی و شجاعت خود به پیش می‌روی.
ترا مسند ز والائی برد نه چرخ مینائی
سلیمان ار بدارائی ز بادش نقل مسند شد
هوش مصنوعی: شما را از مقام والایی‌تان به زمین آوردند، نه اینکه چرخ بینایی سلیمان شما را پایین آورده باشد. اگر به عظمت و قدرتش توجه کنی، این قدرت می‌تواند از وزش باد هم به جایگاه شما لطمه بزند.
بد این رمزی که هر ابتر نهد هم چشمیت از سر
اگر در غزوه خیبر نکو چشم تو مرمد شد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان نکته‌ای درباره اهمیت و زیبایی در وجود می‌پردازد. به این معنا که نباید به ظواهر و سطحی‌نگری پرداخت، بلکه باید به عمق شخصیت و ویژگی‌های درونی افراد توجه کرد. همچنین اشاره به این دارد که در برخی مواقع، حتی در شرایط دشوار و چالش‌برانگیز، زیبایی و ارزش وجودی افراد خود را نمایان می‌کند. در نهایت، درک و شناخت درست از دیگران می‌تواند موجب تجلی و درخشش واقعی آنها شود.
شها ای کز خداوندت نگشته خلق مانندت
کجا بودی که فرزندت قتیل ازخصم بیحد شد
هوش مصنوعی: ای زیبایی که هیچ موجودی شبیه تو از خداوند خلق نشده است، کجا بودی که فرزندت به دست دشمنان به قتل رسید؟
شهی کز میل بر آبش طپان بد دل چو سیمابش
بخون آغشته اصحابش ز ابیض تا باسود شد
هوش مصنوعی: بیت به توصیف یک پادشاه می‌پردازد که به خاطر جاذبه و جذابیتش، دل‌های بسیاری را به خود جلب کرده است. این پادشاه در جریانی تبدیل به یک منبع نفرت و کینه شده است، تا جایی که اطرافیان او به خون آغشته شده‌اند. در نهایت، او از حالت پاکی و آرامش به وضعیتی تلخ تبدیل شده است.
نخستین کوفی از حیلت نوشتند ای فلک رفعت
درآ درکوفه کز نزهت به ازخلد مخلد شد
هوش مصنوعی: در ابتدای سخن، اهل کوفه به دلیل ترفندها و دورویی‌هایشان، به آسمان خطاب کرده‌اند و از آن می‌خواهند که در کوفه، جایی که زیبا و دل‌انگیز است، ظهور کند. این مکان به مراتب بیشتر از بهشت جاودانه‌ای که تصور می‌شود، دلپذیر و خوشایند است.
چو شد بی یاور و واحد برآن دوزخ دلان وارد
زخونش گل بگل زاید زجنات مورد شد
هوش مصنوعی: زمانی که آدمی بی‌یار و همراه شود و به دوزخ دل‌ها وارد گردد، از خون او گل به‌گل می‌روید و از بهشت میوه‌دار می‌شود.
نکرده شرم از حیدر زدند آتش ز بن تا سر
خیامی راکه از داور به بیت الله معبد شد
هوش مصنوعی: این شعر به بیان افرادی اشاره دارد که بدون در نظر گرفتن بزرگ‌منشی و شجاعت حیدر (امیرالمؤمنین علی(ع))، آشوبی به‌پا کرده‌اند و به تصرف مکانی پرداخته‌اند که از سوی خداوند به عنوان معبد شناخته می‌شود. این عمل ناپسند نه تنها به معنای بی‌احترامی به مقدسات است، بلکه نشان‌دهنده‌ی غفلت و بی‌شرمی آنها در برابر ارزش‌های والای انسانی و مذهبی نیز می‌باشد.
بریدش دیو خاتم جو سر انگشت قضا نیرو
سلیمانی کزو مشکو بر از صرح ممرد شد
هوش مصنوعی: دیو به سرعت خاتم را از روی انگشت قضا برداشت و دستان سلیمانی را که از او بی‌خبر بود، از بنای مستحکم جدا کرد.
تنی کز بس چو جان بیغش بنزدش بود گل در غش
مشبک چرخ انجم وش زتیر هر مجند شد
هوش مصنوعی: بدنی که به سبب حضور روحی پاک و بی‌آلایش، مانند گلی زیبا در میان چرخ‌های آسمانی و ستاره‌ها جلوه‌گری می‌کند، از تیرگی‌ها و زشتی‌ها همچون مجندی (قوس) دور شده است.
خدیوی را کز استعلا گذشت اکلیل از جوزا
فراز نیزه اعدا ز فرقش رشک فرقد شد
هوش مصنوعی: یک فرمانروا را تصور کن که از شأن و مقام بالایی برخوردار است؛ تاجی بر سر دارد که درخشش آن مانند ستاره‌ای در خورشید در بالای نیزه‌های دشمنانش است. دشمنانش از او حسرت می‌خورند و به او غبطه می‌زنند.
همان زینب که در منظر چو حیدر بود و پیغمبر
خضاب او را زخون سر دو گیسوی مجعد شد
هوش مصنوعی: زینب، که در برابر حیدر (علی) و پیامبر (محمد) قرار داشت، در اثر زخم‌هایی که بر سرش وارد شده بود، موهای مجعد و آغشته به خون پیدا کرد.
بچوب خیزران هردم یزیدش کوفتی محکم
لب لعلی کزو عالم پر از در منضد شد
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیت درباره‌ی تأثیر و قدرت کلام و بیان است. شخصی با تکیه بر قدرت کلامی خود یا ویژگی‌های خاصی که دارد، به تحولات درونی و بیرونی می‌پردازد. اشاره به "خیزران" و "لب لعلی" نشان‌دهنده‌ی زیبایی یا جذابیت است که بر دیگران تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که احساسات و تفکرات جدیدی شکل بگیرد. به نوعی، این بیت به تأثیرگذاری فردی بر جامعه و پیرامون خود اشاره دارد.
شها ای آنکه چون سازم مدیحت زو همی نازم
چه باک ار قافیه بازم درین کشور بمن بد شد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، وقتی که بخواهم تو را ستایش کنم، تو آنقدر ارزشمند هستی که نیازی به تملق ندارم. حتی اگر شعر من از قافیه خارج شود، برایم مهم نیست، زیرا در این سرزمین، ارزش تو از هر چیزی بالاتر است.
زمام یزد تا اکنون نشد یک پور چون جیحون
ولی جیحون هم از گردون جدا از نیل مقصد شد
هوش مصنوعی: از زمان یزد، تا کنون هیچ فرزندی چون جیحون به دنیا نیامده است، اما جیحون هم از آسمان و نقطه نهایی نیل جدا شده است.