شمارهٔ ۳
ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری
در بزم برکف خدمت باد بیزن است
حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب
درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است
اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد
چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست
منهم پی مرافقت هریکی مدام
عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است
لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی
عزمم هنوز چون صله ات نامعین است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری
در بزم برکف خدمت باد بیزن است
هوش مصنوعی: امیدوارم که فرزند شاه، در میهمانیها و مجالس مورد توجه و احترام باشد و در کنار همگان به خوبی از او پذیرایی شود.
حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب
درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است
هوش مصنوعی: احوال مرا که دیدی و میدانی که روز و شب در آتش عشق و محبت میسوزم، زیرا خانهام با وجود تو است.
اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد
چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست
هوش مصنوعی: اینک کاروانها یکی پس از دیگری به سوی سرزمین یزد در حرکتاند، مانند اشکهای من که به هر کوچه و خیابانی سرازیر میشود.
منهم پی مرافقت هریکی مدام
عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است
هوش مصنوعی: من همواره به دنبال همراهی دیگران هستم و هر بار که اراده میکنم به راهی بروم، حس میکنم که مانند جانم به من وابستهاند.
لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی
عزمم هنوز چون صله ات نامعین است
هوش مصنوعی: اما وقتی که کیسهام از طلا و نقره خالی است، عزم من هنوز قوی است چون هدیهای که به تو میدهم مشخص نیست.