گنجور

شمارهٔ ۱۳

سپهر مجد و معالی رضاقلی که هلال
بساغر تو خط مهجتی فداک سپرد
بهر زمین که زجام تو قطره افتاد
چه طعنه ها که ازو سلسبیل وکوثر برد
سه چار روز بود کز سپهر مینائی
تهی است ساغر این بندهات زصاف وز درد
تهمتنی کن و امشب از آن سیاوش خون
بطی فرست که گردم بفر رستم گرد
اگر که حفظ بدن واجب است اندر شرع
به چاره کوش که من بی شراب خواهم مرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر مجد و معالی رضاقلی که هلال
بساغر تو خط مهجتی فداک سپرد
هوش مصنوعی: در آسمان بزرگی و افتخار، رضاقلی مانند هلالی است که در ظرفی نور خود را به گردن معشوقش می‌افکند. این نور به عنوان نمادی از عشق و ارادت اوست.
بهر زمین که زجام تو قطره افتاد
چه طعنه ها که ازو سلسبیل وکوثر برد
هوش مصنوعی: هر بار که حتی یک قطره از جام تو بر زمین بریزد، چه زیبایی‌ها و نعمت‌هایی از آن به وجود می‌آید که مانند آب‌های بهشتی و بهترین نعمت‌هاست.
سه چار روز بود کز سپهر مینائی
تهی است ساغر این بندهات زصاف وز درد
هوش مصنوعی: چند روزی است که آسمان آبی رنگی از شراب خالی شده و این فنجان بنده‌ات از خلوص و درد پر شده است.
تهمتنی کن و امشب از آن سیاوش خون
بطی فرست که گردم بفر رستم گرد
هوش مصنوعی: مرا به اتهام متهم کن و امشب از خون سیاوش که بر زمین ریخته شده، برای من بفرست تا مثل رستم قوی و دلیر شوم.
اگر که حفظ بدن واجب است اندر شرع
به چاره کوش که من بی شراب خواهم مرد
هوش مصنوعی: اگر بدن را در دین حفظ کردن لازم است، پس باید به دنبال راهی باشی، چون من بدون شراب نمی‌توانم زندگی کنم.