گنجور

شمارهٔ ۱۰

ای خداوند فتن ران فطن از تو چنان
کز تو دارد رستگاری خاطر مفتون من
وی ترا رتبت از آن افزون که جادو و فکرتم
گنج و صفت را تواندگنج در مضمون من
پیش اوج طبع دریا موج لؤلؤ فوج تو
استقامت نیست اندرگفته موزون من
روزگار میرود از عمرکزبی شفتی
خود نمیپرسی زکس آیا چه شد جیحون من
بنده نیز از دور چرخ و جور دهر و طور خلق
عزلتی بگزیدم وزو خوش دل محزون من
بختم اندر وهن و رختم رهن و تختم بی سرود
با چه رو در همگنان برجا بود قانون من
زین فسانه درگذر شلوارکی دارم بپای
کاندراسش برده ازسر هوش پر افسون من
هرکجا بنشینم از بس رخنه برخیزد ازو
سربر آرد از شکافی خرزه ملعون من
گوئی از سوراخ بیحد پوست تخت کاوه است
وان ذکر چوب علم وین خایه افریدون من
یا برات قطعه ماهوت نیلی لطف کن
تا رهد از تیره بختی ذوق روز افزون من
یا به شکر آنکه صد شلوار بیشت داده بخت
خود بکن شلوارت از پای و بکن در کون من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خداوند فتن ران فطن از تو چنان
کز تو دارد رستگاری خاطر مفتون من
هوش مصنوعی: ای خداوندی که فتنه‌ها را از بین می‌بری، به من چنان دانشی عطا کن که از تو به رستگاری برسم و دل عاشق من آرام گیرد.
وی ترا رتبت از آن افزون که جادو و فکرتم
گنج و صفت را تواندگنج در مضمون من
هوش مصنوعی: تو در مقام و رتبت بالاتر از آنی که جادو و اندیشه‌ات بتوانند به وصف تو بپردازند و گنجی را در درون مضمون من بیابند.
پیش اوج طبع دریا موج لؤلؤ فوج تو
استقامت نیست اندرگفته موزون من
هوش مصنوعی: در مقابل بلندای خلاقیت و طبع زیبا که مانند دریا پرموج است، زیبایی و وقار جملات و اشعار من در برابر آن تاب و توان سستی ندارد.
روزگار میرود از عمرکزبی شفتی
خود نمیپرسی زکس آیا چه شد جیحون من
هوش مصنوعی: زمان به سرعت می‌گذرد و تو از عمر خود غافلی و از کسی نمی‌پرسی که چه بر سر زندگی‌ام آمده است.
بنده نیز از دور چرخ و جور دهر و طور خلق
عزلتی بگزیدم وزو خوش دل محزون من
هوش مصنوعی: من نیز از تماشای چرخ دوران و روش زندگی مردم کناره‌گیری کرده‌ام و با دل خوش، اما غمگین، به تنهایی و عزلت پناه آورده‌ام.
بختم اندر وهن و رختم رهن و تختم بی سرود
با چه رو در همگنان برجا بود قانون من
هوش مصنوعی: بخت من در سختی و ضعف است و حالتی نامناسب دارم. انگار که به دلیل مشکلات، نتوانسته‌ام جایی در میان دیگران داشته باشم. با این شرایط، چگونه می‌توانم با قوانین زندگی و سرنوشت خودم کنار بیایم؟
زین فسانه درگذر شلوارکی دارم بپای
کاندراسش برده ازسر هوش پر افسون من
هوش مصنوعی: از این داستان و ماجرا بگذر که من شلوارکی دارم که در زیر آن، دلربایی دارد که تمام حواسم را از من گرفته است.
هرکجا بنشینم از بس رخنه برخیزد ازو
سربر آرد از شکافی خرزه ملعون من
هوش مصنوعی: هر جا که نشستم، سر و صدای زیادی از آن بلند می‌شود و اگر از جایی به بیرون نگاه کنم، چیزهای ناخواسته و بی‌ارزشی می‌بیینم که مرا آزار می‌دهد.
گوئی از سوراخ بیحد پوست تخت کاوه است
وان ذکر چوب علم وین خایه افریدون من
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که چیزی از گذشته‌های دور و مهمی در حال ظهور است. این اشاره به نمادهایی از قدرت و مبارزه دارد که در فرهنگ کهن ما ریشه دارد. در واقع، این جملات به تاریخ و اساطیر گذشته اشاره می‌کنند و نشان‌دهنده اهمیت آن داستان‌ها و شخصیت‌ها در شکل‌گیری هویت فرهنگی ما هستند.
یا برات قطعه ماهوت نیلی لطف کن
تا رهد از تیره بختی ذوق روز افزون من
هوش مصنوعی: لطفاً برایم پارچه‌ای نرم و آبی‌رنگ بیاور تا از بخت بد رهایی یابم و خوشحالی‌ام بیشتر شود.
یا به شکر آنکه صد شلوار بیشت داده بخت
خود بکن شلوارت از پای و بکن در کون من
هوش مصنوعی: ای کاش به خاطر خوشحالی‌ام که بخت خوبم به من هدیه‌ای داده، شلوار را از پا درآوری و در آغوشم بگذاری.