گنجور

شمارهٔ ۹۸ - در جشن عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

چون پرشراب راز شد خم غدیر حیدری
من کنت مولی ساز شد از بربط پیغمبری
پرشد زمین زاسرار حق برشد ز چرخ انوار حق
هر باطلی درکار حق پا برگرفت از همسری
ترک من ای فرخنده خو شیرین زبان چرب گو
کان زلف مشکینت برودیویست انباز پری
مشرق رخ نیکوی تو مغرب خم گیسوی تو
در قیروان موی تو صد آفتاب خاوری
چون تا سه روز از خلق حق پیچد خطیئت را ورق
شکرانه را بی طعن و دق ده رطل خمر خلری
بر بام نوشم باده را کوی بوسم ساده را
سوزم دوصد سجاده را بی اتهام کافری
چون من بدین طاق و طرم ریزد غدیرم می به خم
کو زهره کز چرخ سوم بر سازدم خنیاگری
جائیکه از مادادگر دارد معاصی مغتفر
مفتی نیرزد مفت اگر ناید زخشکی درتری
یا در خم می تا گلوزین جشن فرخ شو فرو
با این فضایل را ازوکن از رزایل منکری
ای خضر خط نوش لب ظلمت بر از زلف تو شب
وز رخ بمویت محتجب آئینه اسکندری
پرویز مسکینت بکو فرهاد مجنونت برو
شیرینت اندر آرزو زآن طرفه لعل شکری
اکنون بمردی ران طرب بریاد این جشن عجب
وزشیشه بنت العنب بردار مهر دختری
بخشا عصاره تاک را بفزا بجان ادراک را
وز جرعه ای ده خاک را از چرخ اعظم برتری
دل را نما بی کاهلی زآن آب اخگرگون جلی
کاندر تو با مهر علی ننماید اخگر اخگری
شاهیکه نتوان زد رقم یک مدحت از آن ذوالکرم
اشجار اگر گردد قلم یا چرخ سازد دفتری
گرچه خدای دادگر ناید در اجسام بشر
سرتا بپا تا بسر غیر از خدایش نشمری
جز او که فرخ پی بود مست از الهی می بود
آن کیست تا کزوی بود پر از ثریا تاثری
ای لجه نایاب بن حق را ید و عین و اذن
حکم تو کرد از بدو کن فلک فلک را لنگری
شط شریعت را پلی جام طریقت را ملی
بستان وحدت را گلی نخل مشیت را بری
پنهان بهر هنگامه در جلوه از هر جامه
دست خدا را خامه سرصمد را محضری
دامن زخویش افشانده ای خنگ از جهان بجها نده ای
هم خادم درمانده ای هم پادشاه کشوری
هم حاضر و هم غایبی هم طالع و هم غاربی
هم هر زمان را صاحبی هم هرعرض را جوهری
شاها مرا چون هست دل دایم بوصفت مشتغل
مپسندم از غم معتزل با این ادات اشعری
اکنون که برفرزانگی شنعت زند دیوانگی
تو خیز و از مردانگی بربکر من کن شوهری
آخر تو بی پایان یمی فلک نجات عالمی
در کار جیحون کن نمی زا برعنایت گستری
یا گو یکی را از خدم کز خواجگی باشد علم
تا مرمرا بر رفع غم سازد بهمت یاوری
آن در وآلائی صدف فخر سلف ذخر خلف
پیرانه مجد و شرف سرمایه نیک اختری
کلکش بر اورنگ مهی براتر از تیغ شهی
زو مملکت را فربهی با آنکه دارد لاغری
گردان زمین از عزم او ساکن فلک ازحزم او
خورشید اندر بزم او سازد بمنت مجمری
هم در تواضع با کسان هم در تکبر باخسان
بد نگذراند برلسان از فرط نیکو گوهری
وقف مساکین مال او عز فرق آمال او
بر درگه اجلال او به از امیری چاکری
ای کی سریرجم نگین رنج گمان گنج یقین
کاخ تو بر روی زمین خلدی زبهجت آوری
برد ظفر پوشیده درد هنر نوشیده
از بخردی کوشیده بر رونق دانشوری
گیرد فنون از تو بها در افتخار ازتو نها
گفتار تو سازد رها جذر اصم را ازکری
تا نیست شیعی مستوی با اهل سنت ازدوی
وز ذو الفقار مهدوی این کار گردد اسپری
یار تو الله معک بنیوشد ازخیل ملک
خصم تو از دور فلک اندر شکنج مدبری

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون پرشراب راز شد خم غدیر حیدری
من کنت مولی ساز شد از بربط پیغمبری
هوش مصنوعی: وقتی راز اهمیت و مقام خود را در حقیقت خم غدیر به نمایش گذاشت، و من کنت مولی به فرامین پیامبر گوش فرا داد.
پرشد زمین زاسرار حق برشد ز چرخ انوار حق
هر باطلی درکار حق پا برگرفت از همسری
هوش مصنوعی: زمین پر از رازهای الهی شد و از آسمان نور حق جاری گردید. هر چیز نادرستی در کار حق از همسری با حقیقت خود بیرون رفت و برچیده شد.
ترک من ای فرخنده خو شیرین زبان چرب گو
کان زلف مشکینت برودیویست انباز پری
هوش مصنوعی: ای خوش‌بخت و شیرین‌زبان، از من دور شو. تو با آن موی سیاهت مانند دیوی هستی که با پریان هم‌نشین است.
مشرق رخ نیکوی تو مغرب خم گیسوی تو
در قیروان موی تو صد آفتاب خاوری
هوش مصنوعی: طلوع چهره زیبات به شرق و غروب گیسوانت به غرب است. در میان تار و پود موی تو، هزاران آفتاب درخشان نهفته است.
چون تا سه روز از خلق حق پیچد خطیئت را ورق
شکرانه را بی طعن و دق ده رطل خمر خلری
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند سه روز از کارهای ناپسند دوری کند، می‌تواند با شکرگزاری و بدون خرده‌گیری، از نعمت‌های الهی بهره‌مند شود و به شادی و خوشی بپردازد.
بر بام نوشم باده را کوی بوسم ساده را
سوزم دوصد سجاده را بی اتهام کافری
هوش مصنوعی: بر بالای خانه نوشیدنی خوشم را می‌نوشم، در کوی معشوقم بی‌دردسر و بی‌ریا بوسه‌ای ساده می‌زنم. با این حال، در دل سوز و گداز و اشتیاقی عمیق دارم، در حالی که هیچ اتهامی به کافر بودن به من وارد نیست.
چون من بدین طاق و طرم ریزد غدیرم می به خم
کو زهره کز چرخ سوم بر سازدم خنیاگری
هوش مصنوعی: وقتی که من به این شکل و به این حالت می‌افتم، همچون باری که از نوشیدنی در کوزه‌ای به خواب می‌رود، آهنگ‌ساز و خواننده‌ای می‌شوم که از دوردست‌ها به سوی من می‌آید.
جائیکه از مادادگر دارد معاصی مغتفر
مفتی نیرزد مفت اگر ناید زخشکی درتری
هوش مصنوعی: جایی که گناهان آنقدر زیاد است که بخشش و عذرخواهی نمی‌کند، ارزش و قیمت بخشش هم کم می‌شود. اگر باران نیاید و زمین خشک بماند، ثمره‌ای از آن حاصل نمی‌شود.
یا در خم می تا گلوزین جشن فرخ شو فرو
با این فضایل را ازوکن از رزایل منکری
هوش مصنوعی: به شادی و خوش‌حالی بپرداز و با فضائل خود زینت‌بخش جشن باش، از صفات ناپسند و بدی دوری کن.
ای خضر خط نوش لب ظلمت بر از زلف تو شب
وز رخ بمویت محتجب آئینه اسکندری
هوش مصنوعی: ای خضر روشنایی که در تاریکی‌ها همچون خطی زینت‌بخش هستی، زلف‌های تو شب را می‌پوشاند و چهره‌ات با موی بلندت مانند آینه‌ای اسکندری، زیبایی و روشنی را در خود پنهان کرده است.
پرویز مسکینت بکو فرهاد مجنونت برو
شیرینت اندر آرزو زآن طرفه لعل شکری
هوش مصنوعی: پرویز، تو که در عشق خود دل‌شکسته‌ای، باید به سراغ فرهاد و مجنون بروی که هر کدام عشق‌های سخت و دشواری را تجربه کرده‌اند. شیرینِ تو در آرزوهایت باقی مانده است و آن لعل زیبا که مانند شکر است را هم باید فراموش کنی.
اکنون بمردی ران طرب بریاد این جشن عجب
وزشیشه بنت العنب بردار مهر دختری
هوش مصنوعی: اکنون بیدار شو و در یاد این جشن شگفت‌انگیز شاد باش. از شراب انگور بدمزه رها شو و عشق دختر را فراموش نکن.
بخشا عصاره تاک را بفزا بجان ادراک را
وز جرعه ای ده خاک را از چرخ اعظم برتری
هوش مصنوعی: برای اینکه به درک عمیق‌تری برسیم، باید به جان خود شوری از عشق و زندگی بیفزاییم و با هر جرعه‌ای از این شوق، بر خاک و دنیای خود برتری یابیم.
دل را نما بی کاهلی زآن آب اخگرگون جلی
کاندر تو با مهر علی ننماید اخگر اخگری
هوش مصنوعی: دل خود را از بی‌حوصلگی رهان و به شکوه آب جاری بنگر که این آب در حقیقت نشان‌دهنده‌ی عشق و محبت علی است. محبت علی همچون آتش نیست که در دلت خاموشی و سردی به وجود آورد.
شاهیکه نتوان زد رقم یک مدحت از آن ذوالکرم
اشجار اگر گردد قلم یا چرخ سازد دفتری
هوش مصنوعی: شاهی که نتواند حتی یک بیت مدح بگوید، در واقع شایسته‌ی مقام خود نیست. اگر درختان به جای کلمات سخن بگویند و قلم بگردد، آن زمان می‌توان دفتر افتخارات او را نوشت.
گرچه خدای دادگر ناید در اجسام بشر
سرتا بپا تا بسر غیر از خدایش نشمری
هوش مصنوعی: هرچند که خداوند عدالت‌گستر به صورت جسمانی در میان انسان‌ها نمی‌آید، اما هرگز نمی‌توان غیر از او را برتر از او دانست.
جز او که فرخ پی بود مست از الهی می بود
آن کیست تا کزوی بود پر از ثریا تاثری
هوش مصنوعی: جز او که ذات خوشبخت و سعادتمندی است، کسی که از عشق الهی مست شده، دیگر چه کسی می‌تواند باشد که به اندازهٔ او سرشار از ستاره‌ها و نقاط کمال باشد؟
ای لجه نایاب بن حق را ید و عین و اذن
حکم تو کرد از بدو کن فلک فلک را لنگری
هوش مصنوعی: ای پدیده‌ای نادر که حقیقت را به وضوح می‌نمایی، تو دارای صفاتی هستی که بر حکم تو از ابتدا تأثیرگذار بوده است. در این عالم، تو همچون لنگری برای وجود و هستی هستی.
شط شریعت را پلی جام طریقت را ملی
بستان وحدت را گلی نخل مشیت را بری
هوش مصنوعی: در اینجا مفهوم بیان شده این است که مسیر حق و قوانین دین مانند آبی پرشور هستند که برای عبور از آنها به پلی نیاز داریم. در این میان، طریقت، که نشان‌دهنده راه و روش سیر و سلوک است، به عنوان وسیله‌ای برای دستیابی به وحدت و نزدیکی به خدا شناخته می‌شود. در نهایت، مشیت الهی به شکلی از درختی می‌ماند که میوه‌هایش از وحدت و صفا بهره‌مند است.
پنهان بهر هنگامه در جلوه از هر جامه
دست خدا را خامه سرصمد را محضری
هوش مصنوعی: در زمان‌های خاص، خداوند به طور نامحسوس در زیبایی‌ها و جلوه‌های مختلف حاضر می‌شود، گویی که قلمش در دست اوست و در همه جا وجود دارد.
دامن زخویش افشانده ای خنگ از جهان بجها نده ای
هم خادم درمانده ای هم پادشاه کشوری
هوش مصنوعی: تو ای خنگ که دامن خود را از دنیا دور انداخته‌ای، نه می‌توانی به کسی یاری برسانی و نه مولای خود هستی، بلکه فقط در بین دو حالت مانده‌ای.
هم حاضر و هم غایبی هم طالع و هم غاربی
هم هر زمان را صاحبی هم هرعرض را جوهری
هوش مصنوعی: هم در دسترس هستی و هم دور از دسترس، هم مقدرت و هم بیگانه، هم در هر زمان کسی را داری و هم در هر باری جوهره‌ای وجود دارد.
شاها مرا چون هست دل دایم بوصفت مشتغل
مپسندم از غم معتزل با این ادات اشعری
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چون دل من همیشه مشغول توست، از غم و اندوه که به دورافتادگی دچارم، راضی نیستم. با این توضیحات شعری.
اکنون که برفرزانگی شنعت زند دیوانگی
تو خیز و از مردانگی بربکر من کن شوهری
هوش مصنوعی: حال که دیوانگی تو بر شعور و حکمت سایه انداخته است، برخیز و از مردانگی‌ات برای من همسری بساز.
آخر تو بی پایان یمی فلک نجات عالمی
در کار جیحون کن نمی زا برعنایت گستری
هوش مصنوعی: در نهایت تو، بی‌نهایت و دنیای عمیق هستی، نجات‌دهنده‌ای برای بشریت هستی. سرنوشت را به خوبی رقم بزن و بر نعمت‌هایت بیفزای.
یا گو یکی را از خدم کز خواجگی باشد علم
تا مرمرا بر رفع غم سازد بهمت یاوری
هوش مصنوعی: به من بگو آیا کسی هست که از خدمتکاران بوده و به دانش و کمال رسیده باشد تا بتواند به من در برطرف کردن غم و اندوه کمک کند؟
آن در وآلائی صدف فخر سلف ذخر خلف
پیرانه مجد و شرف سرمایه نیک اختری
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیت و ارزش‌هایی اشاره شده که از نسل‌های گذشته به ارث رسیده و به نوعی افتخار و شرف را به وجود می‌آورد. این مفاهیم به عنوان گنجینه‌ای از نیکی و فضایل در نظر گرفته شده که هم به گذشته ارتباط دارد و هم تأثیری بر آینده دارد. به عبارت دیگر، آنچه از نیاکان به یادگار مانده، نه تنها ارزشمند است بلکه نشان‌دهنده مسیر نیکویی برای نسل‌های بعدی نیز خواهد بود.
کلکش بر اورنگ مهی براتر از تیغ شهی
زو مملکت را فربهی با آنکه دارد لاغری
هوش مصنوعی: سخن از زیبایی و جذابیت کسی است که به اندازه مهری درخشان بر تخت نشسته است. این شخص، با وجود ظاهری نازک و لاغر، قدرت و نفوذی دارد که بر تیغ و قدرت پادشاهی نیز چیره می‌شود. در واقع، این تناقض میان لاغری ظاهری و قدرت واقعی نشان‌دهنده‌ی عظمت و تاثیر او در جامعه است.
گردان زمین از عزم او ساکن فلک ازحزم او
خورشید اندر بزم او سازد بمنت مجمری
هوش مصنوعی: زمین به خاطر اراده او به دور خود می‌چرخد، آسمان به دلیل استحکام او ثابت است، و خورشید در میهمانی او به خاطر توجه او درخشان است.
هم در تواضع با کسان هم در تکبر باخسان
بد نگذراند برلسان از فرط نیکو گوهری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد هم در برخورد با افراد فروتن و هم در مواجهه با افراد متکبر، هیچ‌گاه بدی نمی‌کند. او با داشتن ویژگی‌های نیکو و ارزشمند، همواره به خوبی و مهربانی رفتار می‌کند.
وقف مساکین مال او عز فرق آمال او
بر درگه اجلال او به از امیری چاکری
هوش مصنوعی: کمک کردن به نیازمندان از دارایی او با ارزش‌تر است و این که آرزوهای او در درگاه بزرگ‌منشی‌اش جلوه‌گری کند، از مقام امیری و سبک زندگی اشرافی بهتر است.
ای کی سریرجم نگین رنج گمان گنج یقین
کاخ تو بر روی زمین خلدی زبهجت آوری
هوش مصنوعی: ای کسی که بر تخت سلطنت نشسته‌ای، رنج و درد را در گمان خود نپندار. خوشبختی واقعی را در محیطی آرام و سرشار از لذت و زیبایی بیاب. کاخ تو بر روی زمین بهشتی از شادی‌هاست.
برد ظفر پوشیده درد هنر نوشیده
از بخردی کوشیده بر رونق دانشوری
هوش مصنوعی: پیروزی و موفقیت به خاطر هنر و دانش پنهان نشده است، بلکه به دلیل تلاش و خردورزی بوده که به شکوفایی علم و دانش انجامیده است.
گیرد فنون از تو بها در افتخار ازتو نها
گفتار تو سازد رها جذر اصم را ازکری
هوش مصنوعی: اگر به ویژگی‌ها و مهارت‌هایت توجه کنی، می‌توانی در عرصه‌ی افتخار و موفقیت به موفقیت‌های بزرگی دست یابی. سخن تو می‌تواند آزادانه و بدون هیچ‌گونه محدودیتی بیان شود و حتی می‌تواند دیگران را تحت تاثیر قرار دهد.
تا نیست شیعی مستوی با اهل سنت ازدوی
وز ذو الفقار مهدوی این کار گردد اسپری
هوش مصنوعی: تا زمانی که شیعه با اهل سنت برابر نیست، ازدواج میان آنها سخت خواهد بود و این کار مانند زدن اسپری بر روی ذوالفقار مهدوی خواهد بود.
یار تو الله معک بنیوشد ازخیل ملک
خصم تو از دور فلک اندر شکنج مدبری
هوش مصنوعی: دوست تو، خداوندی است که حامی تو خواهد بود. بگذار از گروه فرشتگان، دشمن تو را از دور فلک، در دام تدبیر گرفتار کنند.