گنجور

شمارهٔ ۹۰ - وله

جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه
افراخت از جنان به جهان چتر بارگاه
پر شد ز جوش و جیش طرب فرش تا به عرش
از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه
روئید از بهشت به گیتی یکی درخت
کش برگ از ظفر بود و بار از رفاه
خورشید شد که تا کشدش رخت در کنف
برجیس شد که تا نهدش تخت در پناه
آن نزد رای او ز مژه برگشاد چشم
این پیش روی او ز جگر برکشید آه
شاهی ظهور یافت که از رفعتش قضا
در اوج آسمان و زمین کرد اشتباه
شیری ز بیشه ازلی برفراخت یال
کز بیم او شود دل شیر فلک تباه
برزد علم گوی که به نزد شکوه وی
در کوه بوقبیس نمایند وزن کاه
کو بوالبشر که از شرف این یگانه پور
در پیش حق به شکر کند پشت خود دو تاه
رخشنده گشت کوکبی از برج سلطنت
کش خیره شد به رخ نظر آفتاب و ماه
این روی اگر به دوره یعقوب جلوه داشت
یوسف نیافتی اثر از تیرگی به چاه
ایران دل جهان و ملک اهل دل بلی
اینگونه ملک را سزد اینگونه پادشاه
ای خسروی که بس ز تو آباد گشته ملک
چرخ از اسف همی به زمین افکند نگاه
از جان رهین منت اکلیل تست قدر
وز دل دخیل رفعت او رنگ تست جاه
شاها مرا و تیغ ترا در صفات چند
نکیو تشابهی‌ست همانا ز دیرگاه
تیغ تو بس نزار و مرا جسم بس نزار
تیغ تو خصم کاه و مرا نظم خصم کاه
لیک این بود ز تیغ تو فرقم که هر زمان
من خون خویش میخورم او خون رزمخواه
تا هیچگاه کار لسان ناید از بصر
شکر فشان به تهنیت جشن تو شفاه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه
افراخت از جنان به جهان چتر بارگاه
هوش مصنوعی: جشن تولد شهریاری بزرگ برگزار شد، در این جشن با شکوه از بهشت به دنیا سایه‌بان سلطنتی گسترش یافت.
پر شد ز جوش و جیش طرب فرش تا به عرش
از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه
هوش مصنوعی: فرش شادی و خوشحالی پر شده از جوش و خروش تا جایی که حتی آسمان نیز از جشن تولد پادشاه شاداب و خوشحال است.
روئید از بهشت به گیتی یکی درخت
کش برگ از ظفر بود و بار از رفاه
هوش مصنوعی: از بهشت، درختی در زمین رویید که برگ‌هایش نشانه پیروزی و میوه‌هایش نماد رفاه و آسایش بود.
خورشید شد که تا کشدش رخت در کنف
برجیس شد که تا نهدش تخت در پناه
هوش مصنوعی: خورشید نوید می‌دهد که خود را از آسمان به زمین خواهد کشید و در کوه‌ها، عرش و مقامش را در پناه آن قرار خواهد داد.
آن نزد رای او ز مژه برگشاد چشم
این پیش روی او ز جگر برکشید آه
هوش مصنوعی: او به نگاه خود رازها را فاش کرد و من در مقابل او از اعماق درونم ناله‌ای کشیدم.
شاهی ظهور یافت که از رفعتش قضا
در اوج آسمان و زمین کرد اشتباه
هوش مصنوعی: شاهی آمد که به خاطر بلندی جایگاهش، سرنوشت در آسمان و زمین دچار اشتباه شد.
شیری ز بیشه ازلی برفراخت یال
کز بیم او شود دل شیر فلک تباه
هوش مصنوعی: شیر بزرگی از جنگل ابدی سر خود را بالا برده است، طوری که از ترس او دل شیر آسمان و دنیا ویران می‌شود.
برزد علم گوی که به نزد شکوه وی
در کوه بوقبیس نمایند وزن کاه
هوش مصنوعی: برخیز و بگو که در نزد شکوه او، مانند کاهی در کوه بوقبیس، بی‌ارزش است.
کو بوالبشر که از شرف این یگانه پور
در پیش حق به شکر کند پشت خود دو تاه
هوش مصنوعی: کجاست آن انسان بزرگوار که در برابر بزرگی این یگانه فرزند، برای خداوند سر تعظیم فرود آورد و در برابر او افتخار کند؟
رخشنده گشت کوکبی از برج سلطنت
کش خیره شد به رخ نظر آفتاب و ماه
هوش مصنوعی: شکوهی درخشان از دنیای پادشاهی طلوع کرد که توجه آفتاب و ماه را به خود جلب کرد.
این روی اگر به دوره یعقوب جلوه داشت
یوسف نیافتی اثر از تیرگی به چاه
هوش مصنوعی: اگر روی زیبا و دلکش یعقوب، به دور از تاریکی‌ها و مشکلات، نشان می‌داد، دیگر یوسف نمی‌توانست به خاطر تیرگی‌ها و دشواری‌ها، به جایی برسد و اثر او را بیابد.
ایران دل جهان و ملک اهل دل بلی
اینگونه ملک را سزد اینگونه پادشاه
هوش مصنوعی: ایران قلب جهان و سرزمین کسانی است که احساسات عمیق دارند. بله، این گونه سرزمین‌ها شایسته‌اند که چنین پادشاهی داشته باشند.
ای خسروی که بس ز تو آباد گشته ملک
چرخ از اسف همی به زمین افکند نگاه
هوش مصنوعی: ای شاهزاده‌ای که به خاطر تو، سرزمین‌هایی بسیار رونق گرفته‌اند، نگاه تو از بلندی آسمان به زمین می‌نگرد و باعث نجات و آبادانی می‌شود.
از جان رهین منت اکلیل تست قدر
وز دل دخیل رفعت او رنگ تست جاه
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به ارزش و اهمیت کسی اشاره دارد که ویژگی‌ها و مقامش بر دیگران تاثیرگذار است. دلسپردگی و ارادت به او باعث افزایش مقام و رونق روزگار می‌شود. در واقع، حضور او در زندگی افراد باعث به دست آوردن امتیازات و شکوه بیشتر می‌شود.
شاها مرا و تیغ ترا در صفات چند
نکیو تشابهی‌ست همانا ز دیرگاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من و تیغ تو در صفات نیکو شباهت‌های بسیاری داریم که به روشنی در زمان‌های گذشته مشخص است.
تیغ تو بس نزار و مرا جسم بس نزار
تیغ تو خصم کاه و مرا نظم خصم کاه
هوش مصنوعی: شمشیر تو بسیار تیز و برنده است و من هم بدنی ضعیف و نازک دارم. شمشیر تو دشمنی کوچکی را در بر دارد و من هم به نوعی به همان دشمنی کوچک دچارم.
لیک این بود ز تیغ تو فرقم که هر زمان
من خون خویش میخورم او خون رزمخواه
هوش مصنوعی: اما این تفاوتی که از تیغ تو برجای مانده، این است که هر بار من خون خودم را می‌ریزم، او خون جنگجو را می‌خورد.
تا هیچگاه کار لسان ناید از بصر
شکر فشان به تهنیت جشن تو شفاه
هوش مصنوعی: تا همیشه کارسازان از نظر دور نباشند و شکرگزاری کنند به خاطر جشن تو.