گنجور

شمارهٔ ۸۶ - وله

گرچه عید آمده نیکوی و به نازم سر او
رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او
چند بینیم رود زاهد و هر زهدفروش
همچو دستار زده حلقه به گرد سر او
چند یابیم چمد شیخ و گروهی به ریا
همچو تحت‌الحنک افتاده به دور و بر او
منبرِ واعظکِ خام که بُد مَلجأ عام
شکرلله که او ماند و همان منبر او
تا که تسخیر کند یک دو مریدی سالوس
بود صد گونه مجاعیل به حفظ اندر او
گه ز پیغمبر می‌سُفت بسی دُرّ حدیث
که نه حق گفت و نه جبریل و نه پیغمبر او
گاه از شکل نکیرین شمرد آن اوصاف
که خداوند نکیرین بود منکر او
ترک مه‌پیکر من روزه بدان حالش کرد
کز کتان کاستن آمد به مَهِ پیکر او
بس به هر صومعه‌ای عشوهٔ زهّاد خرید
منزوی شد به نگه غمزهٔ غارتگر او
هی مکید او لب و هی تشنگی‌اش گشت فزون
آری افزود حرارت بوی از شکر او
این که می‌گفت که نگدازد از آتش یاقوت
شق شد از تَفّ صیام آن لب جان‌پرور او
دختر تاک بیار ای پسر پاک‌تبار
که بسی از پسران بِهْ بوَد آن دختر او
در پی بِنتِ عِنَب سر ببر از مادر خُم
تا بدانی چه بوَد زیر سر مادر او
ساغر از بادهٔ افروز که چون فکرت میر
طعنه بر مهر زند ماه نو ساغر او
بدر اوج عظمت راد ملک‌زاده رفیع
کآسمان راه‌نشینی‌ست به خاک در او
وگر انکار نماید به کس از خرق فلک
به دمی بر فلک از نام دم خنجر او
داور این منزلتش داد و نسنجیده نداد
خصم را گو چه کند کینِ تو با داور او
ای که جز آهن شمشیر تو نشنیده کسی
عرضی را که روان خوار بوَد جوهر او
خویش را تالی طبع تو همی داند ابر
بگشا کفّ همم تا نشود باور او
چند نالند یم و کان ز تو کم بخش ببخش
به لب خشک وی و حالت چشم تر او
تا به هر ماه مَهِ چارده اندر اَنجُم
راست گویی که چمد شاه و به پی لشکر او
چون هلال آنکه نشد خم به ستایش بر تو
باد خنجر ز هلال آخته بر حنجر او

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه عید آمده نیکوی و به نازم سر او
رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عید فرا رسیده و زیبایی‌های آن قابل ستایش است، روزه‌داری که خداوند در پی اوست، ارزش و زیبایی بیشتری دارد.
چند بینیم رود زاهد و هر زهدفروش
همچو دستار زده حلقه به گرد سر او
هوش مصنوعی: بگذار ببینیم که زاهدان و کسانی که به خود زهد می‌فروشند، چگونه همچون دستاری که به دور سر پیچیده شده است، دور یکدیگر می‌چرخند و به نمایش عقایدشان می‌پردازند.
چند یابیم چمد شیخ و گروهی به ریا
همچو تحت‌الحنک افتاده به دور و بر او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما چند نفر باید پیدا کنیم مانند آن شیخ و گروهی که به دور او گرد آمده‌اند، در حالی که در وضعیت دشواری قرار دارند و به نوعی به زمین افتاده‌اند. این تصویر نشان‌دهنده وضعیتی است که افراد به دنبال کسی هستند تا به او پناه ببرند و در عین حال خودشان در شرایط سختی به سر می‌برند.
منبرِ واعظکِ خام که بُد مَلجأ عام
شکرلله که او ماند و همان منبر او
هوش مصنوعی: منبر واعظ خاموش است و این مکان عمومی نمی‌تواند برای مردم مناسب باشد. شکر خدا که او هنوز در همان جایگاه خود باقی مانده است.
تا که تسخیر کند یک دو مریدی سالوس
بود صد گونه مجاعیل به حفظ اندر او
هوش مصنوعی: برای تسخیر کردن و جذب دو پیرو، باید به طرز مختلف و با ترفندهای گوناگون آنها را به خود جلب کرد و در این راه باید مراقب بود که اصول و معنای واقعی را حفظ کرد.
گه ز پیغمبر می‌سُفت بسی دُرّ حدیث
که نه حق گفت و نه جبریل و نه پیغمبر او
هوش مصنوعی: گاه در گفتار پیامبر، سخنان زیادی نقل شده که نه از حقیقت خبر می‌دهد و نه جبرئیل و نه خود پیامبر آن را بیان کرده‌اند.
گاه از شکل نکیرین شمرد آن اوصاف
که خداوند نکیرین بود منکر او
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، ویژگی‌هایی را که نکیرین دارند، به یاد می‌آورم؛ در حالی که خود خداوند نکیرین را انکار می‌کند.
ترک مه‌پیکر من روزه بدان حالش کرد
کز کتان کاستن آمد به مَهِ پیکر او
هوش مصنوعی: عشق و جذبهٔ محبوب باعث شده که از زیبایی و حال و هوای آن شخص لذت ببرم، به طوری که وقتی او از من دور می‌شود، احساس می‌کنم که زیبایی‌اش کم شده و من به یادش روزه‌دار می‌شوم.
بس به هر صومعه‌ای عشوهٔ زهّاد خرید
منزوی شد به نگه غمزهٔ غارتگر او
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلبری که در دل زاهدان ایجاد می‌کند، او به باغی دور از دنیای مادی رفت و دل به عشق زیبایی سپرد.
هی مکید او لب و هی تشنگی‌اش گشت فزون
آری افزود حرارت بوی از شکر او
هوش مصنوعی: او لب‌هایش را می‌مکد و تشنگی‌اش هر لحظه بیشتر می‌شود. درست است که حرارت دلش از بوی شکر او افزایش می‌یابد.
این که می‌گفت که نگدازد از آتش یاقوت
شق شد از تَفّ صیام آن لب جان‌پرور او
هوش مصنوعی: اینکه می‌گفتند یاقوت از آتش نخواهد سوخت، اکنون به دلیل حرارت و شدت عشق او دچار تغییر و تحول شده است.
دختر تاک بیار ای پسر پاک‌تبار
که بسی از پسران بِهْ بوَد آن دختر او
هوش مصنوعی: دختر انگور را زیبا کن و پسر پاک‌نژاد را بیاور، زیرا این دختر برای پسران زیادی از آنها بهتر است.
در پی بِنتِ عِنَب سر ببر از مادر خُم
تا بدانی چه بوَد زیر سر مادر او
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به راز و حقیقتی پی ببری، باید از ریشه و اصل موضوع شروع کنی. برای درک عمیق‌تر، گاهی باید به گذشته و شرایط اولیه آن بازگردی تا بفهمی چه مسائلی در زیر پوست واقعیت وجود دارد.
ساغر از بادهٔ افروز که چون فکرت میر
طعنه بر مهر زند ماه نو ساغر او
هوش مصنوعی: جامی را پر از شراب کن، زیرا در زمانه‌ای که اندیشه‌ام به فکر می‌افتد، ماه نو چنان به جلوه می‌آید که گویی بر گلبانگ عشق طعنه می‌زند. جام او درخشان است.
بدر اوج عظمت راد ملک‌زاده رفیع
کآسمان راه‌نشینی‌ست به خاک در او
هوش مصنوعی: در اوج شکوه و عظمت، وجود راد، پسر ملک‌زاده‌ای بلندمرتبه است که آسمان به او راهی برای نشستن بر زمین داده است.
وگر انکار نماید به کس از خرق فلک
به دمی بر فلک از نام دم خنجر او
هوش مصنوعی: اگر کسی وجود خالق را انکار کند، حتی اگر بر اوج آسمان برود، باز هم از قدرت و نفوذ جدی او نمی‌تواند فرار کند.
داور این منزلتش داد و نسنجیده نداد
خصم را گو چه کند کینِ تو با داور او
هوش مصنوعی: داور این مقام را به او عطا کرد و بدون سنجش، به دشمنش چیزی نداد. او می‌گوید که در واقع تو هم داور او هستی.
ای که جز آهن شمشیر تو نشنیده کسی
عرضی را که روان خوار بوَد جوهر او
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز آهن زنگ‌زده نمی‌تواند صدای شمشیر تو را بشنود، همان‌طور که جوهر انسانی که بی‌ارزش است، به هیچ‌کس عرض وجود نمی‌کند.
خویش را تالی طبع تو همی داند ابر
بگشا کفّ همم تا نشود باور او
هوش مصنوعی: شخصی برای خود تصوری از بزرگی و مقام دارد و فکر می‌کند که به اندازۀ ابری که به آسمان می‌رود مهم و با ارزش است. بنابراین، ابری به وجود می‌آید و از آن می‌خواهد که خود را به نمایش بگذارد تا این خیال و باور او رنگ واقعیت بگیرد.
چند نالند یم و کان ز تو کم بخش ببخش
به لب خشک وی و حالت چشم تر او
هوش مصنوعی: برای مدت زیادی ناله و شکایت کردیم و از تو امید بخشش داشتیم. دلی خشک و چشمی اشک‌آلود داریم.
تا به هر ماه مَهِ چارده اندر اَنجُم
راست گویی که چمد شاه و به پی لشکر او
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان، ماهی مانند ماه چهارده وجود دارد، راست بگو که پادشاه او کجاست و لشکرش چه می‌کند.
چون هلال آنکه نشد خم به ستایش بر تو
باد خنجر ز هلال آخته بر حنجر او
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند هلال زیبا نشود، شایسته است که با تیزترین سلاح‌های خود محافظت کند، زیرا آن که شایسته ستایش نیست، در معرض تهدید قرار دارد.