گنجور

شمارهٔ ۸۱ - وله

رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون
کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون
من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال
زآنچه من دیدم در بوی و به رنگ است فزون
سرو پنداری خورده است ز یک پستان شیر
بهر ضحاک خزان با علم افریدون
سمن انگاری برده است ز یک خامه نگار
بهر تزیین چمن با ورق انگلیون
ساده بسته است به خود طنطنهٔ اسکندر
باده باده است گرو از خرد افلاطون
ریزد این سیل ز کهسار همی یا که سحر
رگی از عمان بگشاده فلک بر هامون
خیزد این نسترن از باغ همی یا که به زرق
برخی از اختر دزدیده زمین از گردون
نقش جسته است زمین باز ز چهر لیلی
آب خورده است فلک باز ز چشم مجنون
قمری پاری و بلبل‌بچهٔ امسالی
ساز کردند نواها به دگرگون قانون
خلد گویی که به گیتی شد و عقبی بگذشت
کاین همه روح و طرب گشت به گیتی مقرون
لعبتان حور‌ سیر مغبچگان مانا از برف
چهره تصویر جنان گیسو زنجیر جنان
رخشان خونی کانگیخته غلمان بر
تنشان برفی کآمیخته گویا با خون
طفل‌ها بینی با طُرّهٔ چون پرّ غراب
لیک از جامهٔ الوان همه چون بوقلمون
پیرها یابی با شیبت چون کفّ کلیم
لیک در خرقهٔ زربفت همه چون قارون
ترک من نیز بر آراسته‌اندم چون سرو
از قبایی که برش رخت شقایق مرهون
تاج از مشک به سر، کفش ز گلبرگ به پای
جامه از زر به برون، کرته ز زیبق به درون
لیکن از بس که لطیف است تن و جامهٔ او
خود چه پنهان ز تو پیداست درونش ز برون
شانه پیمود بر آن سنبل پر حیلت و فن
سرمه اندوده بر آن نرگس پر مکر و فسون
هفت‌سین چیده و می خورده و زیور بسته
وز شعف گاه زند بربط و گاهی ارغون
تا محول شودش حال سوی احسن حال
خواندن مدحت سرتیپ به خود کرده شگون
داور مصطفوی نام که از برق حسام
خصم را بولهبی کلّه کند چون کانون
نامش ار بر پر پروانه فرو خواند کس
جا کند بر سر شمع و بود از شعله مصون
اوج گردون نبود همچو حضیض در او
زآن که این رتبهٔ والا نشود یافت ز دون
بس عجب نی که ز هشیاری و بیداردلی
مستی افتد ز می و خواب رود از افیون
رایش ار در بر خورشید شود روی به روی
روشنت گردد کاین مغتنم است آن مغبون
بخت او راست بدان پایه به بالایی میل
به بزمش نچکد دُرد می از جام نگون
این که می‌گفت که با آن همه رنج ایران را
چون به اندک ز من از گنج نمودی مشحون
حزم او بهتر از اول بتواند افراخت
نهم ایوان شود ار بر سر کیوان وارون
ای امیری که ز درک شرف خدمت تو
دهر از کوکب اقبال خود آمد ممنون
آسمان راست به معماری کوی تو هوس
اینک از مهر مه آورده دو خشتش به نمون
گشته بر بارگه و تخت و زمان تو به جان
چرخ شیدا و زمین عاشق و کیهان مفتون
از غبار قدم و نعل سم ابرش تو
نصرت و فتح بیاراسته آذان و عیون
کلک تقدیر کند مطلع دیوان وجود
آنچه تدبیر ترا نقش پذیرد به کمون
هرکه جز رای تو جست ار همه خورشید بود
زنده در گل شود اندر پی عبرت مدفون
ای سراج الامرا کِت ز فر سجدهٔ تخت
یافته منصبِ تاج‌الشعرایی جیحون
در عیان گر به ثنای تو تکاهل رخ داد
در نهان کام تغافل نزدم تا به کنون
بنده مدیون ز ثنا ذات تو مدیون ز عطا
لیکن الحمد کزین سوی ادا گشت دیون
تا به هر سال یکی کاخ برآرد گلبن
که ز یاقوت و زمرد بودش سقف و ستون
به عهود و به قرون جان و دل تو پیروز
کز تو پیروز دل و جان عهود است و قرون

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون
کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون
هوش مصنوعی: رسم نوروز امسال به شکل دیگری درآمده است، چراکه از زمین به جای گل و زیبایی، مهر و ماه بیرون می‌آید.
من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال
زآنچه من دیدم در بوی و به رنگ است فزون
هوش مصنوعی: من نوروزهای زیادی را دیده‌ام، اما امسال آنچه مشاهده کردم از نظر عطر و رنگ بسیار بیشتر و زیباتر بود.
سرو پنداری خورده است ز یک پستان شیر
بهر ضحاک خزان با علم افریدون
هوش مصنوعی: تو گویی سرو از پستان شیری که برای ضحاک در پاییز داده شده، شیرین شده است و علم افریدون را خورده است.
سمن انگاری برده است ز یک خامه نگار
بهر تزیین چمن با ورق انگلیون
هوش مصنوعی: سمن، به نظر می‌رسد که به زیبایی و ظرافت درختان و گیاهان اشاره دارد، که از قلم هنرمند برای تزئین باغ و چمن استفاده شده است. این تصویر به نوعی از شکوفایی و زیبایی طبیعی حکایت می‌کند که به واسطهٔ هنری خاص به وجود آمده است.
ساده بسته است به خود طنطنهٔ اسکندر
باده باده است گرو از خرد افلاطون
هوش مصنوعی: ساده‌لوحی اسکندر در مقابل خرد افلاطون به وضوح نمایان است. او خود را بزرگ و مهم می‌داند، در حالی که در واقع تحت تأثیر نیرومندی از شراب و لذات دنیوی است. خرد افلاطون نشان‌دهنده‌ی عمق و حقیقتی است که از آن غافل است.
ریزد این سیل ز کهسار همی یا که سحر
رگی از عمان بگشاده فلک بر هامون
هوش مصنوعی: این سیل از کوه‌ها سرازیر می‌شود، شبیه به اینکه صبح زود رگ‌هایی از عمان به آسمان باز شده‌اند و بر روی زمین نمایان می‌شود.
خیزد این نسترن از باغ همی یا که به زرق
برخی از اختر دزدیده زمین از گردون
هوش مصنوعی: این نسترن از باغ و گلستان سر برآورده است، یا اینکه بخشی از نور ستاره‌ای را که از آسمان دزدیده، به زمین آورده است.
نقش جسته است زمین باز ز چهر لیلی
آب خورده است فلک باز ز چشم مجنون
هوش مصنوعی: زمین دوباره زیبایی‌هایی به خود گرفته و آسمان نیز به خاطر عشق مجنون، رنگ و بویی تازه یافته است.
قمری پاری و بلبل‌بچهٔ امسالی
ساز کردند نواها به دگرگون قانون
هوش مصنوعی: قمری که در پاریس زندگی می‌کند و بلبل جوانی که از سال گذشته به دنیا آمده، باعث می‌شوند که آهنگ‌ها و نواها تغییر کنند و به شکل جدیدی درآیند.
خلد گویی که به گیتی شد و عقبی بگذشت
کاین همه روح و طرب گشت به گیتی مقرون
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بهشتی در زمین پدیدار شده و زندگی پس از مرگ نیز به نوعی گذشته است، زیرا این همه شادی و سرور در این جهان موج می‌زند.
لعبتان حور‌ سیر مغبچگان مانا از برف
چهره تصویر جنان گیسو زنجیر جنان
هوش مصنوعی: دو بازیگر زیبا همچون حوریان بهشت، که چهره‌شان مانند برف درخشان است. تصویر آن‌ها یادآور بهشت است و موهایشان همچون زنجیری از زیبایی به نظر می‌رسد.
رخشان خونی کانگیخته غلمان بر
تنشان برفی کآمیخته گویا با خون
هوش مصنوعی: شکل و شمایل زیبا و درخشان جوانان به گونه‌ای است که بر تنشان مانند برفی که با خون آغشته شده، جلوه‌ای خاص و حیرت‌انگیز دارد.
طفل‌ها بینی با طُرّهٔ چون پرّ غراب
لیک از جامهٔ الوان همه چون بوقلمون
هوش مصنوعی: کودکان را می‌بینی که با موهای خود مانند پرنده‌ها زیبا به نظر می‌رسند، اما از لحاظ لباس‌های رنگی، همه شبیه بوقلمون هستند.
پیرها یابی با شیبت چون کفّ کلیم
لیک در خرقهٔ زربفت همه چون قارون
هوش مصنوعی: پیران وقتی به جوانی می‌رسند، مانند کلیم موسی در محافل نورانی حضور پیدا می‌کنند، اما در پوشششان شبیه قارون که ثروت و زرق و برقش به چشم می‌آید، به نظر می‌رسد.
ترک من نیز بر آراسته‌اندم چون سرو
از قبایی که برش رخت شقایق مرهون
هوش مصنوعی: ترک من نیز به زیبایی آراسته شده است، مانند سرو که از لباس زیبای خود، که به رنگ شقایق است، بهره‌مند است.
تاج از مشک به سر، کفش ز گلبرگ به پای
جامه از زر به برون، کرته ز زیبق به درون
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی‌های ظاهری و تجملات می‌پردازد. فردی را توصیف می‌کند که بر سرش تاجی از ماده‌ای خوشبو به نام مشک است و کفش‌هایش از گلبرگ‌ها ساخته شده‌اند. همچنین، لباسش از طلا است و دامنش از مایعی درخشان و زیبا به نام زبیق پر شده است. این توصیف به سبک زندگی اشرافی و جذابیت ظاهری اشاره دارد.
لیکن از بس که لطیف است تن و جامهٔ او
خود چه پنهان ز تو پیداست درونش ز برون
هوش مصنوعی: اما به خاطر لطافت بدن و لباس او، آنچه که در درونش پنهان است، برای تو به وضوح مشهود است.
شانه پیمود بر آن سنبل پر حیلت و فن
سرمه اندوده بر آن نرگس پر مکر و فسون
هوش مصنوعی: شانه به آرامی بر روی سنبل زیبا و خوشبو حرکت کرد و چشم‌ها را با سرمه‌ای که به نرگس‌های فریبنده زده شده بود، آراسته کرد.
هفت‌سین چیده و می خورده و زیور بسته
وز شعف گاه زند بربط و گاهی ارغون
هوش مصنوعی: در جشن نوروز، سفره‌ای با هفت سین چیده شده و مردم به شادی و نشاط مشغول هستند. آنها زیورهایی به خود آویخته‌اند و گهگاهی در حال نواختن ساز و آواز و پیروزی هستند، و گاهی هم به نغمه‌ای می‌پردازند.
تا محول شودش حال سوی احسن حال
خواندن مدحت سرتیپ به خود کرده شگون
هوش مصنوعی: تا وقتی که حالش به سمت بهترین حالت تغییر کند، به خواندن مدح و تعریف سرتیپ پرداخته است و این کار را برای خود نیکو شمرده است.
داور مصطفوی نام که از برق حسام
خصم را بولهبی کلّه کند چون کانون
هوش مصنوعی: قاضی که به نام مصطفی شناخته می‌شود، با قدرت و قوت خود مثل برق، دشمنان را از پا درمی‌آورد و آن‌ها را به گونه‌ای تنبیه می‌کند که همچون آتش در کانون می‌سوزند.
نامش ار بر پر پروانه فرو خواند کس
جا کند بر سر شمع و بود از شعله مصون
هوش مصنوعی: نام او به مانند پر پروانه است و کسی بر سر شمع نمی‌رود و او از شعله و آتش در امان است.
اوج گردون نبود همچو حضیض در او
زآن که این رتبهٔ والا نشود یافت ز دون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اوج و بلندی جایگاه آسمان و دنیا، به هیچ وجه نمی‌تواند به پای پستی و فرود بیفتد. زیرا این مقام عالی و بلندمرتبه، نمی‌تواند از جایگاه پایین و نازک‌اندیش به دست آید.
بس عجب نی که ز هشیاری و بیداردلی
مستی افتد ز می و خواب رود از افیون
هوش مصنوعی: هیچ تعجبی نیست که از هشیاری و بیداری انسان، حالتی شبیه مستی به او دست بدهد و خوابش از تأثیر مواد مخدر برود.
رایش ار در بر خورشید شود روی به روی
روشنت گردد کاین مغتنم است آن مغبون
هوش مصنوعی: چنانچه چهره‌ات در برابر خورشید قرار گیرد، نورت چشم‌ها را خواهد گرفت؛ و این فرصتی گرانبهاست که نباید آن را از دست داد.
بخت او راست بدان پایه به بالایی میل
به بزمش نچکد دُرد می از جام نگون
هوش مصنوعی: شانس او به قدری خوب است که به اوج بلندی رسیده است و در مهمانی‌ها، درد و رنجی از نوشیدن آغاز نمی‌شود.
این که می‌گفت که با آن همه رنج ایران را
چون به اندک ز من از گنج نمودی مشحون
هوش مصنوعی: این فرد ادعا می‌کند که با وجود تمام زحماتی که کشیده، توانسته ایران را با اندکی از ثروت خود پر کند.
حزم او بهتر از اول بتواند افراخت
نهم ایوان شود ار بر سر کیوان وارون
هوش مصنوعی: حزم و احتیاط او به اندازه‌ای است که می‌تواند فضا و مقام خود را به خوبی حفظ کند، حتی اگر شرایط به گونه‌ای باشد که به نظر برسد در حال سقوط است.
ای امیری که ز درک شرف خدمت تو
دهر از کوکب اقبال خود آمد ممنون
هوش مصنوعی: ای امیر، تو که نیروی بزرگ و شایسته‌ای داری، خوشبختی و سعادت در زندگی به خاطر وجود تو به سوی ما آمده است و ما سپاسگزار تو هستیم.
آسمان راست به معماری کوی تو هوس
اینک از مهر مه آورده دو خشتش به نمون
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی و شکوه کوی تو گواهی می‌دهد، چرا که از عشق تو دو سنگ از مه آورده و بر روی هم نهاده است.
گشته بر بارگه و تخت و زمان تو به جان
چرخ شیدا و زمین عاشق و کیهان مفتون
هوش مصنوعی: شما در بالای زندگی و در اوج قدرت و زمان قرار دارید، جایی که آسمان و زمین به زیبایی و عاشقانه در خدمت شما هستند و تمام جهان تحت تأثیر شما قرار گرفته است.
از غبار قدم و نعل سم ابرش تو
نصرت و فتح بیاراسته آذان و عیون
هوش مصنوعی: از گرد و غبار پای او و نشانه‌های قدرتش، پیروزی و نصرت به هیچ جا نرسیده و به گوش‌ها و چشمان مردم نیز نمی‌رسد.
کلک تقدیر کند مطلع دیوان وجود
آنچه تدبیر ترا نقش پذیرد به کمون
هوش مصنوعی: سرنوشت، آغازگر نوشته‌های زندگی است و آنچه را که در اندیشه تو شکل می‌گیرد، به واقعیت تبدیل می‌کند.
هرکه جز رای تو جست ار همه خورشید بود
زنده در گل شود اندر پی عبرت مدفون
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از نظر و اندیشه تو را دنبال کند، حتی اگر مانند خورشید درخشان و زنده باشد، در نهایت به گل و خاک سپرده می‌شود و عبرت‌ها در او نهفته خواهد ماند.
ای سراج الامرا کِت ز فر سجدهٔ تخت
یافته منصبِ تاج‌الشعرایی جیحون
هوش مصنوعی: ای روشنی بخش فرمانروایان، تو سجده‌ای را یافته‌ای که به توجیه جایگاه و مقام شعر خود رسیده‌ای و مانند تاجی بر سر شاهانه جیحون قرار گرفته‌ای.
در عیان گر به ثنای تو تکاهل رخ داد
در نهان کام تغافل نزدم تا به کنون
هوش مصنوعی: اگر در میان عموم مردم به ستایش تو بی‌توجهی کردم، در دل، با نادیده گرفتن حقیقت، به آن مشغول بودم و همچنان ادامه می‌دهم.
بنده مدیون ز ثنا ذات تو مدیون ز عطا
لیکن الحمد کزین سوی ادا گشت دیون
هوش مصنوعی: من به خاطر ثنای تو و کرامت‌های بی‌پایانت مدیونم، اما شکرگزاری می‌کنم که توانستم این بدهی‌ها را ادا کنم.
تا به هر سال یکی کاخ برآرد گلبن
که ز یاقوت و زمرد بودش سقف و ستون
هوش مصنوعی: هر سال یک بار، وقتی که زمانش می‌رسد، خانه‌ای به زیبایی یاقوت و زمرد برپا می‌شود.
به عهود و به قرون جان و دل تو پیروز
کز تو پیروز دل و جان عهود است و قرون
هوش مصنوعی: به دلبستگی‌ها و عهدهایی که با جان و دل خود می‌سپارید پیروز هستید، زیرا پیروزی شما به خاطر دل و دنیای شماست که از آن عهدها و دلبستگی‌ها نشأت می‌گیرد.