شمارهٔ ۷۶ - وله
سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان
آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان
هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین
هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان
ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر
ای بسا زر کز برای سکه اش آورد کان
حور یا کوبان بکویش بار بگشود از قصور
عیش دست افشان بسویش بار بربست از جنان
کوه زنگان هم ترقص کرد نیز از قرن شاه
وآنچه زر بودش بشوق سکه آورد ارمغان
دشت را چون دست شاهنشه چو زرافشاند کوه
دید پیری دشتبان و شد بخت شه جوان
نزد خسرو آمد و همچون فلک بوسید خاک
گفت ای بربام ایوان تو کیوان پاسبان
باز ملت را مقرر شد نظامی سرمدی
باز دولت را میسر شد قوامی جاودان
گشته زاقبالت پدید از کوه کانی کش مثال
خود ندید و نشنود گوش فلک چشم جهان
گرچه شه را این معادن بر نیفزاید بجاه
بل معادن را زشه مکنت دهد دور زمان
وین همان شاهیست کز دریا دلی در چشم او
گنجهای شایگان هرگز نیرزد رایگان
لیک بهر حسرت بدخواه و وجد نیک خواه
کان بتشریف قبول شاه جستی اقتران
بس امین خویش ابرا هیم راز اقران گزید
تا کزو مخزن به آذرگون رز آمد گلستان
شمارهٔ ۷۵ - مطلع ثانی: کیستم من آنکه بوسد آسمان غبرای منشمارهٔ ۷۷ - لغز سماور و مدیحه: چه باشد آن جم بلقیس تخت سیم بدن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان
آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان
هوش مصنوعی: سکهای از دوران شاهنشاهی ضرب شد که نشانهاش، شاه را به یاد میآورد و وقتی این سکه به وجود آمد، هدیهای از او به درگاه تقدیم شد.
هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین
هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در مخزن خود داشت، به دیگران بخشید و زمین به خاطر طول و عظمتش مانند ایوانی، همه چیز را به رایگان در اختیار گذاشت. همچنین، آسمان هم که پر از ستارههاست، همه آنها را برای برپایی و زیبایی مجلس خود به نمایش گذاشت.
ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر
ای بسا زر کز برای سکه اش آورد کان
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که در آرزوی خدمت به او به عمق دریا رفتهاند و بسیاری دیگر که برای به دست آوردن سکهای از او، به استخراج طلا رفتهاند.
حور یا کوبان بکویش بار بگشود از قصور
عیش دست افشان بسویش بار بربست از جنان
هوش مصنوعی: حوری زیبا به کوی محبوبش آمد و درب شادی را گشود، با دستهایش شادی را به سوی خود جلب کرد و از بهشت بهرهمند شد.
کوه زنگان هم ترقص کرد نیز از قرن شاه
وآنچه زر بودش بشوق سکه آورد ارمغان
هوش مصنوعی: کوه زنگان نیز به شادی و خوشحالی جشن گرفت و از زمان شاه و آنچه که طلا بود، به شوق و ذوق سکهای به عنوان هدیه آورد.
دشت را چون دست شاهنشه چو زرافشاند کوه
دید پیری دشتبان و شد بخت شه جوان
هوش مصنوعی: دشت به زیبایی و راحتی دست یک پادشاه به نظر میرسد و از دور کوه را میبیند که پیرمردی در حال نگهبانی از دشت است، که این موضوع برای جوانی که در فکر سلطنت است، نیکو و مژدهآور به نظر میآید.
نزد خسرو آمد و همچون فلک بوسید خاک
گفت ای بربام ایوان تو کیوان پاسبان
هوش مصنوعی: شخصی به نزد خسرو میرود و همچون آسمان، خاک پای او را بوسه میزند. او میگوید: ای نگهبان آسمان، تو کیوانی که بر بام ایوان تو ایستادهای.
باز ملت را مقرر شد نظامی سرمدی
باز دولت را میسر شد قوامی جاودان
هوش مصنوعی: ملت دوباره به نظمی پایدار دست یافته و دولت نیز شرایطی پیدا کرده که میتواند به طور دائمی و پایدار به فعالیت خود ادامه دهد.
گشته زاقبالت پدید از کوه کانی کش مثال
خود ندید و نشنود گوش فلک چشم جهان
هوش مصنوعی: از کوه بلند، نشانهای از تو نمایان شده که نه چیزی شبیه تو را دیده و نه گوش آسمان چیزی دربارهات شنیده است.
گرچه شه را این معادن بر نیفزاید بجاه
بل معادن را زشه مکنت دهد دور زمان
هوش مصنوعی: اگرچه معادن ثروت بر مقام پادشاه نمیافزاید، اما این معادن از پادشاه ثروت و دارایی به دست میآورند و این در گذر زمان دچار تغییر خواهد شد.
وین همان شاهیست کز دریا دلی در چشم او
گنجهای شایگان هرگز نیرزد رایگان
هوش مصنوعی: این فرد همان پادشاهی است که قلبش از دریا پر از احساس و عمق است و در چشمانش گنجینههای ارزشمندی وجود دارد که هیچ چیزی نمیتواند به راحتی به آنها دست پیدا کند.
لیک بهر حسرت بدخواه و وجد نیک خواه
کان بتشریف قبول شاه جستی اقتران
هوش مصنوعی: اما برای حسرت بدخواهان و شادی نیکوخواهان، آن بت که با احترام و پذیرش شاه همراه است، به دنبال پیوند و ارتباطی است.
بس امین خویش ابرا هیم راز اقران گزید
تا کزو مخزن به آذرگون رز آمد گلستان
هوش مصنوعی: من به دوستان نزدیک خود بسیار اعتماد دارم و رازهای آنان را فاش میکنم، زیرا از آنجا که به او اعتماد دارم، زیبایی و شادابی زندگیام بیشتر میشود.