شمارهٔ ۷۴ - وله
تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من
دور از ابرویش کمان شد قدّ تیرآسای من
چشم من دریا و زلفش عنبر سارا و لیک
غایب از دریای من شد عنبر سارای من
تا چه کردم من به این گردوی مینایی که باز
سنگ زد در کاخ مینوفام بر مینای من
کبک شاهینگیر من زد سوی دیگر بوم پر
بیسبب در قاف غم نی عزلت عنقای من
دادم از دیوانگی زنجیر زلف او ز دست
عاقلی کو تا که بر زنجیر بندد پای من
چون به چشم اندر فتد مو اشک از او ریزد ولیک
دور از آن مو اشک ریزد چشم خونپالای من
زیر این چرخ مشعبد روی این اقلیم خاک
با چه پهلو بار شد این قدر بر بالای من
کرد چون زیبق فرار آن سیمتن اف کز سپهر
شد بدل بر احتیاج صرف استغنای من
نیست سودایم به جز زآن تار عالمگیر زلف
بخت بد بنگر که عالمگیر شد سودای من
بی دو پستانش که در بستان خوبی جانفزاست
بعد از این صد باغ لیمو نشکند صفرای من
ای خوش آن شبها که موسیوَش چو ارنیگو شدم
بزم گشت از نور چهرش سینهٔ سینای من
آفتاب از خاوران گر رخ نیفروزد چه باک
از نظر چون گشت غارب زهرهٔ زهرای من
آسیای آسمان گر پیکرم ساید چه غم
چون به خاک افتاد تاج فرق فرقدسای من
با که خواهد خورد آیا جام صهبا زین سپس
کاشکی زین چرخ مینا خون شدی صهبای من
یا کجا رندی چشد حلوای وصلش را به کام
کاشکی زین دور گردون سم شدی حلوای من
گر به قدر سوزش دل نعرهام گشتی بلند
پردهٔ گوش ملایک را درید آوای من
نه فلک با هفت اختر شش جهت با چار رکن
کینه ورزند از چه رو با یک تن تنهای من
هم مگر زاین واژگون افلاکم آید دستگیر
همت نواب راد اشرف والای من
پور احمد میرزا سلطان محمد میرزا
کآسمان از یمن مدح او بود مولای من
آنکه اندر وصفش این زیبا چکامه دلپذیر
از زبان اوست زیب دفتر شیوای من
شمارهٔ ۷۳ - وله: آن پسر بچه حور است مگر یا غلمانشمارهٔ ۷۵ - مطلع ثانی: کیستم من آنکه بوسد آسمان غبرای من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من
دور از ابرویش کمان شد قدّ تیرآسای من
هوش مصنوعی: زمانی که آن معشوق زیبا مانند تیر از کمان جدا شد، ابروهایش به گونهای شد که به جای کمان، قد و قواره او مانند تیر دلنشین من به نظر میرسید.
چشم من دریا و زلفش عنبر سارا و لیک
غایب از دریای من شد عنبر سارای من
هوش مصنوعی: چشم من مانند دریا است و زلفش بوی خوشی مانند عطر ساراست، اما او از دریای چشمان من دور شده است.
تا چه کردم من به این گردوی مینایی که باز
سنگ زد در کاخ مینوفام بر مینای من
هوش مصنوعی: من چه کاری با این گردوی زرد رنگ انجام دادم که بار دیگر به کاخ زیبای مینو سنگ پرتاب کرد و رنگ مینا را بر من زد؟
کبک شاهینگیر من زد سوی دیگر بوم پر
بیسبب در قاف غم نی عزلت عنقای من
هوش مصنوعی: پرندهای که شبیه شاهین است، به سمت سمت دیگری پرواز کرد و بدون دلیل در دنیای غم و تنهایی من نشسته است.
دادم از دیوانگی زنجیر زلف او ز دست
عاقلی کو تا که بر زنجیر بندد پای من
هوش مصنوعی: من به خاطر دیوانگیام زنجیر زلف او را به دست گرفتم، اما شخصی عاقل وجود ندارد که پای مرا به این زنجیر ببندد.
چون به چشم اندر فتد مو اشک از او ریزد ولیک
دور از آن مو اشک ریزد چشم خونپالای من
هوش مصنوعی: وقتی مویی به چشمم بیفتد، اشک میریزد، اما دور از آن مو، چشمم خون میریزد.
زیر این چرخ مشعبد روی این اقلیم خاک
با چه پهلو بار شد این قدر بر بالای من
هوش مصنوعی: در زیر این آسمان که به شکل دایرهای است و بر روی این زمین، چهقدر بار سنگینی بر دوش من گذاشته شده است.
کرد چون زیبق فرار آن سیمتن اف کز سپهر
شد بدل بر احتیاج صرف استغنای من
هوش مصنوعی: زمانی که زیبای من فرار کرد، آن شخص خوشتن که از آسمان آمده بود، به جای نیاز به او، به خودکفایی و بینیازی من تبدیل شد.
نیست سودایم به جز زآن تار عالمگیر زلف
بخت بد بنگر که عالمگیر شد سودای من
هوش مصنوعی: من هیچ آرزویی جز آن زلف سیاه و جذاب ندارم؛ بدبختی من را ببین که چطور تمام جهانیان را درگیر خود کرده است.
بی دو پستانش که در بستان خوبی جانفزاست
بعد از این صد باغ لیمو نشکند صفرای من
هوش مصنوعی: پس از آنکه عشقم را از دست دادم، دیگر هیچ چیزی نمیتواند تلخی وجودم را کم کند و حتی باغهای پربار و خوشمزه لیمو نیز نخواهند توانست این درد را درمان کنند.
ای خوش آن شبها که موسیوَش چو ارنیگو شدم
بزم گشت از نور چهرش سینهٔ سینای من
هوش مصنوعی: ش night هایی را خوش میدارم که مانند موسی برک سیما، در مجالس نورانیاش حضوریافته و دل و جانم روشن شده است؛ مانند کوه سینا که در تابش نور او پر شده است.
آفتاب از خاوران گر رخ نیفروزد چه باک
از نظر چون گشت غارب زهرهٔ زهرای من
هوش مصنوعی: اگر خورشید از شرق بر نیفتد، چه اهمیتی دارد وقتی که نگاه به زهرهی محبوب من نمیافتد و او غروب کرده است؟
آسیای آسمان گر پیکرم ساید چه غم
چون به خاک افتاد تاج فرق فرقدسای من
هوش مصنوعی: اگر آسیای آسمان بر پیکرم بیفتد، چه غم دارد؟ زیرا وقتی تاج سرم به زمین بیفتد، سایهام بر این خاک خواهد ماند.
با که خواهد خورد آیا جام صهبا زین سپس
کاشکی زین چرخ مینا خون شدی صهبای من
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که بخواهد از جام خوشگوار بنوشد؟ ای کاش به جای این چرخ درهم، خون من تبدیل به شراب میشد.
یا کجا رندی چشد حلوای وصلش را به کام
کاشکی زین دور گردون سم شدی حلوای من
هوش مصنوعی: کجاست کسی که طعم شیرین وصالش را تجربه کند؟ ای کاش میتوانستم به جای این گردش بیپایان زمان، شیرینی وصالش را بچشم.
گر به قدر سوزش دل نعرهام گشتی بلند
پردهٔ گوش ملایک را درید آوای من
هوش مصنوعی: اگر به اندازه درد دل من فریاد میزدم، صدای من آنقدر بلند بود که پرده گوش فرشتگان را پاره میکرد.
نه فلک با هفت اختر شش جهت با چار رکن
کینه ورزند از چه رو با یک تن تنهای من
هوش مصنوعی: نه آسمان با ستارههای هفتگانهاش و نه چهار عنصر اصلی عالم، با من که تنها و بیکس هستم، دشمنی نمیکنند. نمیدانم دلیل این خصومت چیست.
هم مگر زاین واژگون افلاکم آید دستگیر
همت نواب راد اشرف والای من
هوش مصنوعی: شاید به خاطر سقوط این آسمان، دستم به کار بزرگ و ارجمند نواب راد اشرف برسد.
پور احمد میرزا سلطان محمد میرزا
کآسمان از یمن مدح او بود مولای من
هوش مصنوعی: سلطان محمد میرزا، پسر احمد میرزا، به اندازهای با فضیلت و بزرگ است که آسمان به خاطر ستایش او، بر او افتخار میکند و او برای من مولا و بزرگوار است.
آنکه اندر وصفش این زیبا چکامه دلپذیر
از زبان اوست زیب دفتر شیوای من
هوش مصنوعی: شخصی که در مورد او این شعر زیبا و دلنشین از زبانش جاری شده است، زیباییهای دفتر دلپذیر من را به تصویر میکشد.