شمارهٔ ۷۳ - وله
آن پسر بچه حور است مگر یا غلمان
کز جنان مست برون تاخته یکسر به جهان
مست گشته زمی کوثر و جنگیده بحور
وزجنان سوی جهان رانده نهان از غلمان
از می کوثر و مستی عجب اندر عجب است
خاصه جنگیدن و رنجیدن و رفتن زجنان
اثر سیلی حور است هنوزش در چهر
بلکه بوی می خلد است هنوزش بدهان
خون چکد گوئی از دورخ او جای عرق
می بود گوئی در دو لب او جای بیان
نی همانا بچه حوریست که شد دزد بخلد
وآنگهش کرد برون گشت چوآگه رضوان
زانکه اکنون چوباندام ولبش درنگری
دهدت صاف زاستبرق وتسنیم نشان
تاری از طره حور است بهمراهش لیک
در کمرکرده نهان کاین بودم موی میان
شاخی از نخله طوبی است بنزدش اما
جامه پوشیده بر آن کاین بودم سرو روان
سخن ما نکند فهم و نگوید پاسخ
مگر ابنا بهشتند دگرگونه زبان
من همی گویم زلف و ذقنت خونم خورد
او همی بهر طرب گوی زند با چوگان
من همی گویم زابروی ومژه بردی دل
اوهمی سوی هدف تیر گشاید زکمان
عنقریب است که بر پای شود فتنه عام
زین برون گشته زفردوس و درون گشته بجان
فرقه را که بفردا نوزد بوی بهشت
بگذرند امروز از این بچه حور چه سان
خانه ساده پرستان شد از آنشوخ خراب
ما چه کردیم هلاخانه خود آبادان
دل برد عشوه دهد باده خورد پرده درد
نه امیدش بود از سود و نه بیمش ز زیان
یار هر قوم شود عیش بهر بزم کند
کش بتن باشد آزادگی و عیش روان
همه کس صحبت غلمان کند و غیبت حور
بس بهر جیش مکین است و بهر جاش مکان
این یکش هدیه همی آرد ازکوی رنود
و آن یکش وعده همی خواهد در دیر مغان
هر چه گویم بچه حورا مکن این قدر قصور
پا بهر قصر منه مرتبه خویش بدان
دف مزن چنگ مجو جام مکش نردمباز
کین مبر مهر مبر باغ مرو کام مران
جوقه دور تو دارند که رسوا گردد
جبرئیل ارشود اندر بر ایشان مهمان
این جهانست جنان نیست که آزاد چمی
بگذر از الفت رندان و بترس از زندان
گویدم به زجنانست جهان ایمن باش
بس منظم بود از تیغ خدیو کرمان
ناصرالدوله ملکزاده آزاده حمید
آنکه مهری بعیانست و سپهری بنهان
عرشرا خدمت اوکردن کاریست سبک
فرش را مسند او بردن باریست گران
یکسر موی وی ار برز بر کوه نهند
بس وقوراست بگردون رود از کوه فغان
چهر و دستش بخور و ابر نماید هر چند
که نه این است و نه آنست هم اینست و همان
هر چه انجام ورا چرخ شمارد دشوار
نزد دانا دلش آغاز نمودن آسان
گل بیاد رخ او گر شکفد فصل بهار
بود آسوده گریبان وی از چنگ خزان
توسن انگیزد و که را کند از ریشه بنی
و آنگهش سوی نهم چرخ پراند زسنان
در غضب تابد و فرسنگ فراز سر او
مرغ اگر پر زند از نایره گردد بریان
گر بخرطوم دو صد پیل رسد پنجه او
پیچد آنگونه بهم کش گسلد از بنیان
چون در ایوان شودش جای توان یافت به جد
هر چه مرد است بگیتی همه در یک ایوان
چون بمیدان بودش رای توان دید بعین
هر چه شیر است بکیهان همه در یک میدان
مشت پولادوش ار بردهن ببرزند
در دهانش همه چون میخ نشیند دندان
ایکه تا نجم شجاعت اثرت تافته است
پنجه در پنجه مریخ زند مرد جبان
هر ضعیفی است بدور توزبس نیرومند
نه عجب شیشه اگر سرشکند از سندان
گام واپس نگذاری زدلیری که تراست
گر بناگه زکمینگه جهدت شیر ژیان
پی ناورد چو پای تو درآید برکاب
سرکشانرا زفزغ دست بخشکد بعنان
چون بر وبرز ترا شاه بهیجانگرد
خون بتن آیدش از جوش طرب در هیجان
خامه و نامه تو لشکر وکشور را بس
که ازین نظم قرونست و از آن دفع قران
بس سخنهای ترا پایه بلند است و متین
ملکش فرق نیارست نمود از فرقان
تا که در برزی و پستی بود اطراف زمین
تا که درسختی و سستی بود اطوار زمان
سر تو سبز و دلت خرم و بختت پیروز
وز رخ سمیبران بارگهت لاله ستان
شمارهٔ ۷۲ - وله: از صدر جهان امروز آفاق طربزا بینشمارهٔ ۷۴ - وله: تا که چون تیر از کمان رفت آن بت رعنای من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن پسر بچه حور است مگر یا غلمان
کز جنان مست برون تاخته یکسر به جهان
هوش مصنوعی: آن پسر بچه چون حوری است، یا شاید مانند جوانان بهشتی که از بهشت بیرون آمده و تمام دنیای ما را تسخیر کردهاند.
مست گشته زمی کوثر و جنگیده بحور
وزجنان سوی جهان رانده نهان از غلمان
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدن طعام و فرار از مشکلات، به دیاری دور و ناشناخته هجوم آوردهام و از جوانان زیبا و خوشلباس عبور کردهام.
از می کوثر و مستی عجب اندر عجب است
خاصه جنگیدن و رنجیدن و رفتن زجنان
هوش مصنوعی: در اثر نوشیدن می کوثر و حالت مستی، شگفتی زیادی وجود دارد، به ویژه در مورد جنگیدن، رنج کشیدن و ترک کردن زنان.
اثر سیلی حور است هنوزش در چهر
بلکه بوی می خلد است هنوزش بدهان
هوش مصنوعی: آثار ضربهی حور در چهرهاش هنوز قابل مشاهده است و بوی خوش مینوشی از دهانش به مشام میرسد.
خون چکد گوئی از دورخ او جای عرق
می بود گوئی در دو لب او جای بیان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که صورت او به قدری زیبا و دلربا است که گویی خون از چهرهاش جاری است و در عرق آن جلوهای خاص وجود دارد. همچنین به نظر میرسد که لبهای او به قدری جذاب هستند که گویی مناسبترین مکان برای بیان احساسات و افکار هستند.
نی همانا بچه حوریست که شد دزد بخلد
وآنگهش کرد برون گشت چوآگه رضوان
هوش مصنوعی: نی به نوعی فرشته یا موجودی لطیف شبیه به حوری است که به خاطر دزدی از دنیای خود بیرون رانده شده و به مخلوقات دیگر ملحق شده است. او در این مسیر تجربیات و آگاهیهای جدیدی پیدا کرده و به حالت و جایگاه قدیمی خود بر میگردد.
زانکه اکنون چوباندام ولبش درنگری
دهدت صاف زاستبرق وتسنیم نشان
هوش مصنوعی: چرا که حالا به برهنگی و زیبایی او نگاه کن که چقدر صاف و روشن است، گویی که نور آفتاب و آب زلال بر او تابیده است.
تاری از طره حور است بهمراهش لیک
در کمرکرده نهان کاین بودم موی میان
هوش مصنوعی: تار مویی که به زیبایی و نازکی، شبیه به موهای حوریان است، در کمر پنهان شده است. این اشاره به این دارد که من نیز مویی دارم که در میان قرار دارد.
شاخی از نخله طوبی است بنزدش اما
جامه پوشیده بر آن کاین بودم سرو روان
هوش مصنوعی: شاخهای از درخت طوبی وجود دارد که با پوششی بر روی خود، زیبا به نظر میرسد. در حقیقت، من همانند درخت سرو زنده و خوشزا هستم، اما در حال حاضر پنهان و تحت پوشش قرار گرفتم.
سخن ما نکند فهم و نگوید پاسخ
مگر ابنا بهشتند دگرگونه زبان
هوش مصنوعی: سخن ما را نمیفهمند و نمیتوانند جواب بدهند، مگر آن که اهل بهشت باشند و زبانشان متفاوت باشد.
من همی گویم زلف و ذقنت خونم خورد
او همی بهر طرب گوی زند با چوگان
هوش مصنوعی: من میگویم که زلف و ریشش جانم را میگیرد، اما او به خاطر خوشی و لذت، همچنان میخندد و بازی میکند.
من همی گویم زابروی ومژه بردی دل
اوهمی سوی هدف تیر گشاید زکمان
هوش مصنوعی: من همواره از زیباییهای چهرهات حرف میزنم و میدانم که دل او هم به سمت تو جذب میشود، همانطور که تیر از کمان به هدف میرسد.
عنقریب است که بر پای شود فتنه عام
زین برون گشته زفردوس و درون گشته بجان
هوش مصنوعی: به زودی فتنهای بزرگ در جامعه به وجود خواهد آمد، به گونهای که از بهشت بیرون آمده و به دلها نفوذ خواهد کرد.
فرقه را که بفردا نوزد بوی بهشت
بگذرند امروز از این بچه حور چه سان
هوش مصنوعی: فرقهای که در آینده، عطر بهشت را حس نکند، امروز چگونه میتواند از این دختر حور بگذرد؟
خانه ساده پرستان شد از آنشوخ خراب
ما چه کردیم هلاخانه خود آبادان
هوش مصنوعی: خانهی سادهپرستان به خاطر شوخی و بازیگوشی ما خراب شد. حالا چه کردهایم که خودمان خانهامان ویران شده است؟
دل برد عشوه دهد باده خورد پرده درد
نه امیدش بود از سود و نه بیمش ز زیان
هوش مصنوعی: دل را با خوشحالی و ناز خود مفتون کرد و در عین حال، بادهای نوشید. پردهای از درد و غم به جانش افتاده، اما او نه به سودی امید داشت و نه از زیانی میترسید.
یار هر قوم شود عیش بهر بزم کند
کش بتن باشد آزادگی و عیش روان
هوش مصنوعی: دوستان هر قوم و گروهی باعث شادابی و خوشی در مهمانیها میشوند. خوشبختی و شادی به خاطر شخصیت آزاد و روحی رها در وجود انسان است.
همه کس صحبت غلمان کند و غیبت حور
بس بهر جیش مکین است و بهر جاش مکان
هوش مصنوعی: هر کسی در مورد زیبایی ها و لذات دنیا سخن میگوید و از دنیای بهشت هم صحبت میکند، اما در واقع این گفتگوها بیشتر برای پر کردن وقت و پیدا کردن جایی برای استراحت است.
این یکش هدیه همی آرد ازکوی رنود
و آن یکش وعده همی خواهد در دیر مغان
هوش مصنوعی: یکی از آنها هدیهای از مسیر زیبایی میآورد و دیگری وعدهای از میخانههای مغان میخواهد.
هر چه گویم بچه حورا مکن این قدر قصور
پا بهر قصر منه مرتبه خویش بدان
هوش مصنوعی: هر چه بگویم، ای کودک حورا، اینقدر نکن کوتاهی و پا نمیگذار بر جایی که مناسبت ندارد. مرتبت خودت را بشناس.
دف مزن چنگ مجو جام مکش نردمباز
کین مبر مهر مبر باغ مرو کام مران
هوش مصنوعی: به صدای ساز نزن، به خوی تنگ نظرانه نچنگ، جام را از دست نران، در بازی نوردی به آزادی نرس. عشق را از دل برندار و به باغ مرو، به آنچه میخواهی نرس.
جوقه دور تو دارند که رسوا گردد
جبرئیل ارشود اندر بر ایشان مهمان
هوش مصنوعی: گرداگرد تو گروهی هستند که اگر جبرئیل نزد آنها بیاید، رسوا خواهد شد.
این جهانست جنان نیست که آزاد چمی
بگذر از الفت رندان و بترس از زندان
هوش مصنوعی: این جهان، بهشتی نیست؛ بنابراین به راحتی از دوستی کسانی که اهل خوشگذرانی هستند بگذر و از زندانی بودن بترس.
گویدم به زجنانست جهان ایمن باش
بس منظم بود از تیغ خدیو کرمان
هوش مصنوعی: به او گفتم که دنیا بهتر است و از هر نوع خطر محفوظ است، چرا که همه چیز در آن به خوبی و با نظم از تیغ پادشاه کرمان محافظت شده است.
ناصرالدوله ملکزاده آزاده حمید
آنکه مهری بعیانست و سپهری بنهان
هوش مصنوعی: ناصرالدوله ملکزاده، شخص آزاده و بزرگوار و از ویژگیهای او این است که همواره ستارهای درخشان و حقیقتی روشن در دلها دارد. او همچنین شخصیتی است که عمق و رازهایی پنهان در وجودش وجود دارد.
عرشرا خدمت اوکردن کاریست سبک
فرش را مسند او بردن باریست گران
هوش مصنوعی: خدمت به او کار سادهای است، اما بردن فرش به جایگاه او کار دشواری است.
یکسر موی وی ار برز بر کوه نهند
بس وقوراست بگردون رود از کوه فغان
هوش مصنوعی: اگر تمام موی او را بر قله کوه بگذارند، باز هم به آسمان نخواهد رسید و از کوه فریاد میزند.
چهر و دستش بخور و ابر نماید هر چند
که نه این است و نه آنست هم اینست و همان
هوش مصنوعی: دست و چهرهاش را ببین و با آنها بازی کن، حتی اگر نه اینگونه است و نه آنگونه، ولی در حقیقت همین است و همان.
هر چه انجام ورا چرخ شمارد دشوار
نزد دانا دلش آغاز نمودن آسان
هوش مصنوعی: هر چه که انجام آن به نظر دشوار میرسد، در نظر فرد بافرهنگ و دانا، شروع کردن آن کار ساده به نظر میرسد.
گل بیاد رخ او گر شکفد فصل بهار
بود آسوده گریبان وی از چنگ خزان
هوش مصنوعی: اگر گل، به یاد چهره او، شکوفه دهد، بهار است و در این بهار، دلش از سرما و خشکی پاییز راحت است.
توسن انگیزد و که را کند از ریشه بنی
و آنگهش سوی نهم چرخ پراند زسنان
هوش مصنوعی: اسب نر را به حرکت درمیآورم و از ریشهاش جدا میکند و سپس او را به سوی آسمان پرتاب میکنم.
در غضب تابد و فرسنگ فراز سر او
مرغ اگر پر زند از نایره گردد بریان
هوش مصنوعی: زمانی که خشم بر او مسلط شود، او چنان قدرتی پیدا میکند که هر چیزی بر فراز سرش پرواز کند، حتی اگر پرندهای بخواهد پرواز کند، به نوعی به آتش خواهد افتاد.
گر بخرطوم دو صد پیل رسد پنجه او
پیچد آنگونه بهم کش گسلد از بنیان
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که قدرت و توانایی یک موجود بزرگ و قوی باشد، اگر به روش درست و متناسب با شرایط استفاده نشود، میتواند به راحتی دچار مشکل و خرابی شود.
چون در ایوان شودش جای توان یافت به جد
هر چه مرد است بگیتی همه در یک ایوان
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در جایگاهی مهم قرار میگیرد، میتواند به راحتی همه مردان بزرگ را در یک مکان گرد هم آورد.
چون بمیدان بودش رای توان دید بعین
هر چه شیر است بکیهان همه در یک میدان
هوش مصنوعی: زمانی که او به میدان میآید، میتوان قدرتش را به وضوح مشاهده کرد. در این میدان، همه شیرها و قویها در یک جا گرد هم آمدهاند.
مشت پولادوش ار بردهن ببرزند
در دهانش همه چون میخ نشیند دندان
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند پولاد مشت سختی را به کسی بزند، دندانهای او مانند میخی در دهانش فرو خواهد نشست.
ایکه تا نجم شجاعت اثرت تافته است
پنجه در پنجه مریخ زند مرد جبان
هوش مصنوعی: شجاعت تو مانند ستارهای درخشان است که بر دل ابرهای ترس غلبه کرده است. اما مردی که دلیر نیست، حتی در برابر چالشی مانند مریخ هم نمیتواند مقابله کند.
هر ضعیفی است بدور توزبس نیرومند
نه عجب شیشه اگر سرشکند از سندان
هوش مصنوعی: هر ضعیفی که دور توست، بسیار نیرومند مینماید. پس تعجبی ندارد که اگر شیشهای از روی سندان سقوط کند و بشکند.
گام واپس نگذاری زدلیری که تراست
گر بناگه زکمینگه جهدت شیر ژیان
هوش مصنوعی: اگر دلیری به تو اعتماد داشته باشد، هرگز عقبنشینی نکن. حتی اگر در موقعیت دشواری قرار بگیری، باید تلاش کنی و با تمام قدرت پیش بری.
پی ناورد چو پای تو درآید برکاب
سرکشانرا زفزغ دست بخشکد بعنان
هوش مصنوعی: وقتی که پای تو بر زین سوار شود، قدرت و توان کسانی که سرکش هستند، به دلیل قوت تو کاهش مییابد.
چون بر وبرز ترا شاه بهیجانگرد
خون بتن آیدش از جوش طرب در هیجان
هوش مصنوعی: وقتی که شاه بر فراز و در حال شادی و نشاط قرار میگیرد، خونش از خوشحالی و انسجام به جوش میآید و او را به هیجان میآورد.
خامه و نامه تو لشکر وکشور را بس
که ازین نظم قرونست و از آن دفع قران
هوش مصنوعی: قلم و نوشته تو به اندازهای قوی و تاثیرگذار است که میتواند تمام لشکرها و کشورها را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا این شعرها و نظمهایی که میگوید، از زمانهای قدیم تا امروز، طلسم و جادو را شکست میدهد.
بس سخنهای ترا پایه بلند است و متین
ملکش فرق نیارست نمود از فرقان
هوش مصنوعی: سخنان تو بسیار باارزش و معتبر هستند و مانند مکانی با ویژگیهای برجسته و ممتاز میباشند که از دیگران متمایز هستند.
تا که در برزی و پستی بود اطراف زمین
تا که درسختی و سستی بود اطوار زمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آغوش تو هستم، زمین زیر پایم نرم و آسان است و وقتی که از تو دور میشوم، سختی و مشکلات زمان را حس میکنم.
سر تو سبز و دلت خرم و بختت پیروز
وز رخ سمیبران بارگهت لاله ستان
هوش مصنوعی: سرت پر از شادابی است و دلت خوشحال، و بخت تو در حال پیروزی است. از چهرهی زیبایت، به بهشتی شبیه هستی که پر از لاله و گل است.