گنجور

شمارهٔ ۶۶ - وله

سلطنت تا بکمان یافت زسر تیپ سهام
چرخ میدان سپه آمد و مریخ غلام
پس ازین لشکر شه تاج برد از خورشید
بعد از این جیش ملک باج ستد از بهرام
تیر بهرام خورد خاک ازین پس در کیش
تیغ خورشید زند زنگ ازین پس به نیام
باش کز فتح برد بردرشه جیش نبرد
باش کز تخت کشد در برشه صف سلام
بصف خیل وی از صور سرافیل دهل
بکف فوج وی از شهپر جبریل حسام
زور هر یک بتن شیر گذارد تشویر
خشم هر یک بسر سام سپارد سرسام
خود از الوند بیاسوده بجای تارک
درع از البرز بیاکنده بجای اندام
اگر اینست هماورد جنودش ثعبان
اگر اینست سپهدار سپاهش ضرغام
بهر ابطال بدست آرد از ماه علم
بهر افواج بپاسازد از چرخ خیام
بسته یابی همی از راجل او چار ارکان
خسته بینی همی از راکب او هفت اجرام
شهرها سازد هر یک بدل انگیزی مصر
ملکها گیرد هر یک بطرب خیزی شام
بینی پیل بجای شترآرد به مهار
کله شیر بجای فرس آرد به لگام
ای سپاهی بت جوشن خط خفتان گیسو
کت از آن صف زده مژگان سپهی خون آشام
چشم و ابروی تو برماه کشد تیر وکمان
خال وگیسوی تو بر مهر نهد دانه و دام
مشک با بوی خطت خون جگری بس غماز
ماه با حسن رخت در بدری بس نمام
اینکه میگفت که دستان زدن از نافه و قند
نکند مشکین مغز و نکند شیرین کام
وصف لعل تو مرا شهد چکاند بدهن
یاد زلف تو مرا مشک فشاند بمشام
خوی بچهر تو چو از فلک جلوه خاص
خط بروی تو چو بر دور قمر فتنه عام
لیک با این خط مشکین و عذار سیمین
به که با من به پذیرائی میر آئی رام
کآید اکنون زسفر داور افلاک مسیر
کآید امروز زره ضیغم فردوس کنام
پس از این به که نپایند پلنگان بجبال
بعد از این به که نپویند ضیاغم زآجام
مهر با تیغ وی ازکوه بدرنارد دست
ماه با رمح وی از چرخ برون ننهد گام
جوید اقبال از او نطفه همی در اصلاب
خواهد امداد از او بچه همی در ارحام
گفت او را زشرافت هنر سحر حلال
کاخ او را زشرافت خطر بیت حرام
خامی کار قضا بامدد او پخته
پخته فکر قدر در برتدبیرش خام
نه همین اکنون زیر فلک و روی زمین
هم لیالیست بنظم اندر ازو هم ایام
حکمش آنگاه جنیبت به بسایط میراند
که نبد ابلق ایام ولیالی را نام
روبه پشت سم خنگش نتواند مالید
خرد ار پای نهد بر سر دوش اوهام
ای امیری که بخلق ارنه صیام آمد فرض
بود از جود تو صد رخنه فزونتر زصیام
فطرتت را همه برحل مشاکل اصرار
همتت را همه بر بذل موائد ابرام
ابر با صولت بطش تو بگرید بر برق
برق با دولت بخش تو بخندد بغمام
جز که سر بر در ایوان نهدت از آغاز
جز که در ره میدان دهدت در انجام
نبرد دایه پی پرورش طفل پدر
ننهد پستان اندر دهن کودک مام
دلربا نظم تو سرمایه فرستد بر وحی
جان فزا نثر تو پیرایه دهد بر الهام
اندر آن وقعه کز آشوب قوی پنجه یلان
ملک را برگسلد از کف تقدیر زمام
گرز گوئی بروان باشدش از مرگ خبر
تیغ گوئی بزبان باشدش از برق پیام
بس فتد قاتل و مقتول خرد ننهد فرق
که یل وکشته کدامست و تل و پشته کدام
ناگهان بر سپه خصم چورانی تو سمند
جای خوی خون زندش موج ز بیمت بمسام
خواهد از سطوت تو چرخ مناص از آجال
جوید از هیبت تو دهر ملاذ از اعدام
ببری کشور حاسد نگشاده بازو
بشکنی لشکر دشمن نکشیده صمصام
داورا این منم آن نغز سخنگو جیحون
که بود نام مرا تا ابد انوار دوام
نه چو من باشد هر کس بودش سبلت و ریش
نه چو موسی است هر آنکه بفسون بنهد دام
حدت ذهن من و کیک بشلوار عقول
جودت ذوق من و ریگ به کفش افهام
تا عرض راست بهر حال قوام از جوهر
فتح را باد زنوخنده حسام تو قوام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سلطنت تا بکمان یافت زسر تیپ سهام
چرخ میدان سپه آمد و مریخ غلام
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که وقتی سلطنت به دست کسی رسید، به نوعی از خدمتکاران را همینطور مانند سیاره‌های آسمانی در میدان جنگ دید. به عبارت دیگر، به وضوح نشان می‌دهد که قدرت و فرمانروایی بخشی از یک نظام پیچیده و مترابط است که در آن افراد مختلف به نوعی در نقش‌های خود بازی می‌کنند.
پس ازین لشکر شه تاج برد از خورشید
بعد از این جیش ملک باج ستد از بهرام
هوش مصنوعی: پس از این، سپاه شاه، تاج را از خورشید خواهد گرفت و بعد از این، جیش (کودک) ملک، باج را از بهرام خواهد گرفت.
تیر بهرام خورد خاک ازین پس در کیش
تیغ خورشید زند زنگ ازین پس به نیام
هوش مصنوعی: تیر بهرام به زمین برخورد کرد و از این پس در مسیر دین، تیغ خورشید به زنگ‌ها آسیب خواهد زد.
باش کز فتح برد بردرشه جیش نبرد
باش کز تخت کشد در برشه صف سلام
هوش مصنوعی: بیا که از پیروزی های بزرگ لذت ببریم و نگذاریم کسی به ما آسیب برساند. بیا که از مقام و قدرت خود بهره ببریم و با افتخار به استقبال سلام و احترام دیگران برویم.
بصف خیل وی از صور سرافیل دهل
بکف فوج وی از شهپر جبریل حسام
هوش مصنوعی: در حضور جمعیت او، به فرم زیبای خود مانند نوایی از طنین شیپور الهی، به همراه گروهی از فرشتگان، با قدرت و صلابت، می‌درخشد.
زور هر یک بتن شیر گذارد تشویر
خشم هر یک بسر سام سپارد سرسام
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها با قدرت خود بر دیگری غلبه می‌کنند و خشم خود را به شکل خطرناکی بر سر او میریزند.
خود از الوند بیاسوده بجای تارک
درع از البرز بیاکنده بجای اندام
هوش مصنوعی: شخصی از کوه الوند آرام نمی‌گیرد و به جای تاج سربندش، از کوه البرز کمان درست کرده و به جای بدنش، سازه‌ای شگفت‌انگیز ساخته است.
اگر اینست هماورد جنودش ثعبان
اگر اینست سپهدار سپاهش ضرغام
هوش مصنوعی: اگر این فرد، فرمانده نیروهایش مار باشد، پس اگر این فرمانده است، شیر درنده‌ای است.
بهر ابطال بدست آرد از ماه علم
بهر افواج بپاسازد از چرخ خیام
هوش مصنوعی: برای از بین بردن بدی‌ها از دانایی و علم بهره می‌گیرد و برای نجات از مشکلات، از چرخ گردش زمان استفاده می‌کند.
بسته یابی همی از راجل او چار ارکان
خسته بینی همی از راکب او هفت اجرام
هوش مصنوعی: اگر از مسافر پیمان ببندی، او را در حال خرابی می‌بینی که به هفت صورت می‌تواند خود را نشان دهد.
شهرها سازد هر یک بدل انگیزی مصر
ملکها گیرد هر یک بطرب خیزی شام
هوش مصنوعی: هر شهری به نوعی خود را به نمایش می‌گذارد و در این میان، شهرهایی مثل مصر برای خود سلطنت‌هایی به وجود می‌آورند. همچنین، برخی مناطق مثل شام نیز به خاطر جذابیت‌های خاص خود، توجه بسیاری را معطوف می‌کنند.
بینی پیل بجای شترآرد به مهار
کله شیر بجای فرس آرد به لگام
هوش مصنوعی: اگر فیل را به جای شتر ببینی، و سر شیر را به جای اسب، هر دو را با مهارت و فرماندهی خود به حرکت درآوری.
ای سپاهی بت جوشن خط خفتان گیسو
کت از آن صف زده مژگان سپهی خون آشام
هوش مصنوعی: ای سرباز زیبا با زره و لباس جنگی، خط خفتان و گیسوی تو مانند صفی است که با چشمان تیرآسا و زیبای خود، دل‌ها را می‌رباید و مانند یک سپاه خونی، جان‌ها را می‌گیرد.
چشم و ابروی تو برماه کشد تیر وکمان
خال وگیسوی تو بر مهر نهد دانه و دام
هوش مصنوعی: چشم و ابروی تو مانند تیر و کمان به زیبایی و جذابیت می‌کشند و خال و موی تو همچون دانه و دام در دل ماه قرار می‌گیرد.
مشک با بوی خطت خون جگری بس غماز
ماه با حسن رخت در بدری بس نمام
هوش مصنوعی: عطر مشک مانند بوی دست خط توست که دل را می‌سوزاند و به خوبی ماه، زیبایی چهره‌ات را نشان می‌دهد.
اینکه میگفت که دستان زدن از نافه و قند
نکند مشکین مغز و نکند شیرین کام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که دستان خود را از نافه و قند دور نگه دارد، نمی‌تواند از مزایای خوشمزه و شیرین آنها بهره‌مند شود. در واقع، اشاره به این دارد که اگر از لذت‌ها و زیبایی‌های زندگی دوری کنیم، نمی‌توانیم از طعم شیرین آنها لذت ببریم.
وصف لعل تو مرا شهد چکاند بدهن
یاد زلف تو مرا مشک فشاند بمشام
هوش مصنوعی: زیبایی لعل تو مانند عسل بر زبانم طعمی شیرین می‌نهد و یاد زلف‌های تو بوی خوشی مانند مشک به مشامم می‌آورد.
خوی بچهر تو چو از فلک جلوه خاص
خط بروی تو چو بر دور قمر فتنه عام
هوش مصنوعی: چهره‌ات زیبا و خاص است، همان‌طور که وقتی ماه در آسمان می‌درخشد، توجه همه را جلب می‌کند. ویژگی‌های تو هم مانند درخشیدن یک ستاره در آسمان، ویژه و منحصر به فرد است.
لیک با این خط مشکین و عذار سیمین
به که با من به پذیرائی میر آئی رام
هوش مصنوعی: اما با این حال، با این خط سیاه و چهره‌ی نقره‌ای، بهتر است که با من به مهمانی بیایی و آرامش را تجربه کنی.
کآید اکنون زسفر داور افلاک مسیر
کآید امروز زره ضیغم فردوس کنام
هوش مصنوعی: الان از سفر داور آسمان‌ها آمده و امروز زره شیر را به سمت بهشت می‌آورد.
پس از این به که نپایند پلنگان بجبال
بعد از این به که نپویند ضیاغم زآجام
هوش مصنوعی: پس از این، دیگر پلنگان به کوه‌ها نروند و دیگر یوزها از دشت‌ها عبور نکنند.
مهر با تیغ وی ازکوه بدرنارد دست
ماه با رمح وی از چرخ برون ننهد گام
هوش مصنوعی: عشق و محبت او مانند تیغی است که از کوه پایین نمی‌آید و نور ماه مانند نیزه‌اش در آسمان قدم نمی‌گذارد.
جوید اقبال از او نطفه همی در اصلاب
خواهد امداد از او بچه همی در ارحام
هوش مصنوعی: خوشبختی و سرنوشت نیک از او سرچشمه می‌گیرد، و در شکم‌ها، نطفه‌ها به فرمان او شکل می‌گیرند.
گفت او را زشرافت هنر سحر حلال
کاخ او را زشرافت خطر بیت حرام
هوش مصنوعی: او گفت که شرافت هنر مانند سحر حلال است و کاخ او به شرافت خطر بیت حرام وابسته است.
خامی کار قضا بامدد او پخته
پخته فکر قدر در برتدبیرش خام
هوش مصنوعی: کار قضا به صورت ناپخته و بدون آمادگی انجام می‌شود، در حالی که اگر در اندیشه و تدبیر خود پخته عمل کنیم، می‌توانیم به نحو بهتری به نتایج مطلوب برسیم.
نه همین اکنون زیر فلک و روی زمین
هم لیالیست بنظم اندر ازو هم ایام
هوش مصنوعی: در حال حاضر، بر روی زمین و زیر آسمان، شب‌هایی وجود دارد که می‌توان آن‌ها را در نظم و ترتیب زمانی تشبیه کرد. در واقع این شب‌ها در دل زمان تکرار می‌شوند.
حکمش آنگاه جنیبت به بسایط میراند
که نبد ابلق ایام ولیالی را نام
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار و شب‌ها نامی از خود نگذاشت، آن زمان است که تصمیمات و احکام لازم را اجرا می‌کند.
روبه پشت سم خنگش نتواند مالید
خرد ار پای نهد بر سر دوش اوهام
هوش مصنوعی: اگر کسی که به افکار و خیالات بیهوده‌ای مشغول است، در تلاش باشد که خود را از مشکلات نجات دهد، نمی‌تواند با نیرو یا قدرتش بر این خیالات غلبه کند.
ای امیری که بخلق ارنه صیام آمد فرض
بود از جود تو صد رخنه فزونتر زصیام
هوش مصنوعی: ای امیری که اگر بر مردم خود رحم نکنی، روزه بر تو واجب است، زیرا generosity و دست generosity تو از صد روزه بیشتر است و نتایج نیکوتر دارد.
فطرتت را همه برحل مشاکل اصرار
همتت را همه بر بذل موائد ابرام
هوش مصنوعی: ذاتی که داری، بر حل مشکلات اصرار دارد و تلاش و همت تو به صرف غذا و نیازمندی‌ها معطوف است.
ابر با صولت بطش تو بگرید بر برق
برق با دولت بخش تو بخندد بغمام
هوش مصنوعی: ابر با قدرت و زور تو به گریه می‌افتد، در حالی که برق به لطف و توانایی تو می‌خندد و در شادی است.
جز که سر بر در ایوان نهدت از آغاز
جز که در ره میدان دهدت در انجام
هوش مصنوعی: فقط از ابتدا سر بر در ایوان می‌گذاری و در انتها هم در میدان به تو راه می‌دهند.
نبرد دایه پی پرورش طفل پدر
ننهد پستان اندر دهن کودک مام
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان می‌شود که کسی که به پرورش کودک می‌پردازد، نباید با احساسات شخصی و تحت تأثیر قرار گرفتن از والدین، کارش را انجام دهد. بلکه باید به نفع کودک و به صورت عینی عمل کند تا به خوبی رشد و پرورش یابد. در واقع، هدف اصلی باید رفاه و شکوفایی کودک باشد، نه فقط برآورده کردن نیازهای والدین.
دلربا نظم تو سرمایه فرستد بر وحی
جان فزا نثر تو پیرایه دهد بر الهام
هوش مصنوعی: زیبایی شعر تو باعث می‌شود که دل‌ها به عشق و شوق بیفتند و آثار تو مانند نثری زیبا جان انسان را سرشار از زندگی کند.
اندر آن وقعه کز آشوب قوی پنجه یلان
ملک را برگسلد از کف تقدیر زمام
هوش مصنوعی: در آن حادثه‌ای که قدرتمندان شجاع، سلطنت را از دست تقدیر بیرون می‌کشند، سرنوشت دیگری رقم می‌خورد.
گرز گوئی بروان باشدش از مرگ خبر
تیغ گوئی بزبان باشدش از برق پیام
هوش مصنوعی: اگر راستش را بخواهی، او مانند گورخر وحشی است که از مرگ خبر دارد. مانند شمشیری است که با زبانش سریع و تند می‌زند، مانند برقی که پیام‌آور است.
بس فتد قاتل و مقتول خرد ننهد فرق
که یل وکشته کدامست و تل و پشته کدام
هوش مصنوعی: در این جهان، چه حاصل از درگیری‌ها و نزاع‌ها که قاتل و مقتول هر دو در نهایت یکی می‌شوند و هیچ‌کدام برتری پیدا نمی‌کنند. در نهایت، دیگر کسی به این موضوع نمی‌پردازد که کدام یک قوی‌تر بوده یا کدام در میدان جنگ پیروز شده است؛ همه به یک سرنوشت دچار می‌شوند.
ناگهان بر سپه خصم چورانی تو سمند
جای خوی خون زندش موج ز بیمت بمسام
هوش مصنوعی: ناگهان بر سپاه دشمن، تو به مانند اسبی تندرو حمله می‌کنی و خون آنها را به زمین می‌ریزی. این کار تو ناشی از ترس و نگرانی است.
خواهد از سطوت تو چرخ مناص از آجال
جوید از هیبت تو دهر ملاذ از اعدام
هوش مصنوعی: از قدرت و تسلط تو، زمان به دنبال راه فراری است و به خاطر بزرگی و وقاری که داری، زندگی هم در جستجوی پناهگاهی در برابر سرنوشت است.
ببری کشور حاسد نگشاده بازو
بشکنی لشکر دشمن نکشیده صمصام
هوش مصنوعی: اگر شیر کشور حسود دست خود را نگشوده باشد، لشکر دشمن را نمی‌تواند شکستن.
داورا این منم آن نغز سخنگو جیحون
که بود نام مرا تا ابد انوار دوام
هوش مصنوعی: داور، من همان سخنران زیبا و خوش‌بیانم که نامم به اندازه‌ی ابدیت درخشان خواهد بود.
نه چو من باشد هر کس بودش سبلت و ریش
نه چو موسی است هر آنکه بفسون بنهد دام
هوش مصنوعی: هر کس نمی‌تواند مانند من باشد که سبیل و ریش دارد، و هر کسی هم نمی‌تواند مانند موسی باشد که جادوگران را مجذوب کند.
حدت ذهن من و کیک بشلوار عقول
جودت ذوق من و ریگ به کفش افهام
هوش مصنوعی: ذهن من به حدی از وضوح و تیزبینی رسیده که می‌توان آن را با تمام پیچیدگی‌ها و زوایای خاص مقایسه کرد. در عین حال، استعداد و خلاقیت من با شگفتی‌ها و زیبایی‌های جودت قابل مقایسه است. این هماهنگی بین عقل و احساسات به گونه‌ای است که هر کدام بر دیگری تاثیر می‌گذارد و هر لحظه در حال شکل‌گیری و رشد است.
تا عرض راست بهر حال قوام از جوهر
فتح را باد زنوخنده حسام تو قوام
هوش مصنوعی: این جمله به معنای استحکام و پیوستگی در موقعیت‌ها و تجربه‌ها اشاره دارد. همچنین نشان‌دهنده‌ی اهمیت ابزار و شرایط مناسب برای دستیابی به موفقیت است. به نوعی، موفقیت و قوام از ویژگی‌های درونی فرد و نیز از بهترین امکانات به دست می‌آید.