شمارهٔ ۶۴ - وله
نامه نوشتم به دلربای خود از قم
کای بت شیرینسخن سلام علیکم
در قم از ری به طمطراق زدم تخت
لیک به یزد این دو روزه میرسم از قم
مردمِ چشمم ز یُمنِ خدمتِ خسرو
ننگرد از کبر بر معارف مردم
پای سریر شه از سخن به ادیبان
فرق من آمد سزای تاج تسلم
شاد زی ای مه که چون زره رسم آید
طیش و تألّم بدل به عیش و تنعّم
لیک نیاوردمت تحف ز لطایف
کآنچه بیارم تو را بر اوست تقدم
قاقم بهر تو آورم به چه زهره
کاطلس اندام تو است غیرت قاقم
مرسله در دهم تو را به چه یارا
کآرد لعلت گهر به گاه تکلم
منت خمار هم نمیکشم امسال
ریزم انگور خود ز بهر تو در خُم
وز خم آرم میی که در مه ساغر
گویی شمس است یا عصارهٔ اَنجُم
نقصی اگر فی المثل به کارم باقیست
میبرم اینجا به نزد خواجه تظلّم
سبطپیمبر حسیننام حسنخلق
اول مملوک اخت قبلهٔ هفتم
پیش کف راد او گدایی معدن
با دلِ زخّار او فقیریِ قلزم
هم گهرش طیّب است از اب برِ اب
هم صدفش طاهر است از ام برِ ام
در فر و اجلال گوید ار لِمَنُ الْمُلک
چرخ سراید که قَد یَکونُ لَأنتُم
جدش رخ تافته ز خرمن هستی
نگذشت آدم اگر ز خوشهٔ گندم
در یکی از تنگتر عوالم فضلش
نُه فلکِ پهنهور چو حلقه شود گم
تخت مهی تا زده است بختش در ملک
نیست به تخت شهان مکانت هیزم
یک میل از ارض جاه او نکند طی
خنگ فلک گر به ساحتش فکند سم
میرا بر من نگر که بلبل طبعم
آمده بر شاخ مدح تو به ترنّم
گفته جیحون گزین نه غیر که در شرع
باشد تا آب باطل است تیمّم
تا که بهر مه در این دوازده منظر
یک بار آید قمر به جانبِ کژدم
دشمن از زمردین عمامهٔ تو کور
گر همه تن افعی است از دم تا دم
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نامه نوشتم به دلربای خود از قم
کای بت شیرینسخن سلام علیکم
هوش مصنوعی: نامهای به معشوقهام از قم نوشتم، ای زیبای شیرینزبان، سلام بر تو!
در قم از ری به طمطراق زدم تخت
لیک به یزد این دو روزه میرسم از قم
هوش مصنوعی: من از شهر ری با شکوه و عظمت، به قم سفر کردم و حالا پس از گذر از قم، در دو روز آینده به یزد میرسم.
مردمِ چشمم ز یُمنِ خدمتِ خسرو
ننگرد از کبر بر معارف مردم
هوش مصنوعی: مردم، به خاطر خدمتی که خسرو انجام داده، به دیگران نگاه نمیکنند و به خاطر تکبر، در مورد دانش و آگاهی مردم قضاوت نمیکنند.
پای سریر شه از سخن به ادیبان
فرق من آمد سزای تاج تسلم
هوش مصنوعی: وقتی که پای تخت شاه است، از سخن گفتن با ادیبان تفاوت من مشخص شد و این را به عنوان پاداش تاج تسلیم میدانم.
شاد زی ای مه که چون زره رسم آید
طیش و تألّم بدل به عیش و تنعّم
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، خوشحال باش که وقتی همچون زره در آید، اندوه و درد به شادی و لذت تبدیل میشود.
لیک نیاوردمت تحف ز لطایف
کآنچه بیارم تو را بر اوست تقدم
هوش مصنوعی: اما من هدایای زیبا و لطیف را برای تو نیاوردم، زیرا آنچه که میتوانم برایت بیاورم، نسبت به آن برتری دارد.
قاقم بهر تو آورم به چه زهره
کاطلس اندام تو است غیرت قاقم
هوش مصنوعی: برای تو قاقم میآورم، اما چه فایده که اندام تو مانند پردهای زیباست و غیرت قاقم باعث میشود که نتواند با تو رقابت کند.
مرسله در دهم تو را به چه یارا
کآرد لعلت گهر به گاه تکلم
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان میکند که در موقعیت گفتگو و سخن گفتن، زیبایی و ارزش صحبتهای تو به قدر و اهمیت لعل و گوهر است. به عبارت دیگر، زیبایی کلام تو به شدت تحت تاثیر شخصیت و کیفیت بیان تو قرار دارد.
منت خمار هم نمیکشم امسال
ریزم انگور خود ز بهر تو در خُم
هوش مصنوعی: امسال دیگر از درد خماری شکایت نمیکنم، بلکه خودم انگور را برای تو در خمره میریزم.
وز خم آرم میی که در مه ساغر
گویی شمس است یا عصارهٔ اَنجُم
هوش مصنوعی: از لبی مینوشم که گویی در این جام، نور خورشید یا عصارهٔ ستارههاست.
نقصی اگر فی المثل به کارم باقیست
میبرم اینجا به نزد خواجه تظلّم
هوش مصنوعی: اگر در کار من کاستی یا عیبی وجود دارد، آن را اینجا نزد خواجه مطرح میکنم و از او کمک میخواهم.
سبطپیمبر حسیننام حسنخلق
اول مملوک اخت قبلهٔ هفتم
هوش مصنوعی: این بیت دربارهٔ شخصیتی مهم و بزرگوار صحبت میکند که فرزند حسین و دارای خلق و خوی نیکو است. او به عنوان مملوک و خدمتگزار در پیشگاه خداوند، به قبهٔ هفتم که نماد علو مقام و نزدیکی به خداست، اشاره دارد. این فرد به نوعی نمایندهٔ ویژگیهای برجستهٔ خانوادهٔ پیامبر اسلام است.
پیش کف راد او گدایی معدن
با دلِ زخّار او فقیریِ قلزم
هوش مصنوعی: در برابر دست و دل بزرگ او، حتی بهترین معادن نیز بیاهمیتند و فقر و ناچیزی در برابر دریای رنج و درد او به شمار میآید.
هم گهرش طیّب است از اب برِ اب
هم صدفش طاهر است از ام برِ ام
هوش مصنوعی: همانطور که مروارید در صدف، از آب پاک و خوب به وجود میآید، همچنین خود آب نیز خالص و خوشطعم است.
در فر و اجلال گوید ار لِمَنُ الْمُلک
چرخ سراید که قَد یَکونُ لَأنتُم
هوش مصنوعی: اگر درخشندگی و بزرگی بگوید، بگوید که مالِ چه کسی است، با اینکه ممکن است این مال برای شما باشد.
جدش رخ تافته ز خرمن هستی
نگذشت آدم اگر ز خوشهٔ گندم
هوش مصنوعی: جدش از خیل هستی ظاهر شده، آدم هیچگاه از خوشهٔ گندم دور نمیشود.
در یکی از تنگتر عوالم فضلش
نُه فلکِ پهنهور چو حلقه شود گم
هوش مصنوعی: در دنیای تنگ و محدود، فضیلت او به اندازهای است که نُه آسمان وسیع، مثل یک حلقه در برابر آن گم میشود.
تخت مهی تا زده است بختش در ملک
نیست به تخت شهان مکانت هیزم
هوش مصنوعی: تختی که بختش آن را به وجود آورده، در زمین پادشاهان جایی ندارد و در واقع همانند چوبی برای گرم کردن آتش است.
یک میل از ارض جاه او نکند طی
خنگ فلک گر به ساحتش فکند سم
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و عظمت او، زمین هم حاضر نیست حتی یک قدم به سوی او پیش برود و اگر هم بخواهد چیزی به او تحمیل کند، تنها آسیب میزند.
میرا بر من نگر که بلبل طبعم
آمده بر شاخ مدح تو به ترنّم
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، زیرا حالا بلبل روح من بر شاخهی ستایشت نشسته و به شادی میخواند.
گفته جیحون گزین نه غیر که در شرع
باشد تا آب باطل است تیمّم
هوش مصنوعی: به این معناست که در دین، انتخاب آب از جیحون باید درست و صحیح باشد، و اگر آب غیر از آن باشد، وضو باطل است و لازم است که تیمّم انجام شود.
تا که بهر مه در این دوازده منظر
یک بار آید قمر به جانبِ کژدم
هوش مصنوعی: هر سال در این دوازده زاویه، یک بار ماه به سمت صورت کژدم میآید.
دشمن از زمردین عمامهٔ تو کور
گر همه تن افعی است از دم تا دم
هوش مصنوعی: دشمنان تو به خاطر زیبایی و ارزشمندی عمامهات نابینا شدهاند، هرچند خودشان مانند افعی از سر تا دم مملو از زهر و خطر هستند.