شمارهٔ ۶۳ - وله
زمشکین طره آن چشم چو بادام
بصید خلق آهوئیست بادام
ازان مشکین رسن عشاق مسکین
وزان بادام مردم مست مادام
زسیمین سینه اش چون وصف رانم
خرد را لرزد از صافیش اندام
همی خواهد چکد اندامش از لطف
بود از بسکه در وی لطف اندام
بیاد ساق او هر شب گروهی
گرفتارند در اضغاث و احلام
نسیمی کاورد بوئی زکویش
تو گوئی کز بهشت آورده پیغام
مذاق روح راهست از خدنگش
همان لذت که طفلانرااز ابهام
جهانی بر لبانش گشته مفتون
از او خوش گرم شد بازار اعدام
زر و سیم جهانرا بر من و او
تو گوئی کرده قسمت دور ایام
مرا روئیست همچون زر پخته
ورا ساقیست همچون نقره خام
دلم میمی است ز آن ابروی چون نون
قدم دالیست زآن گیسوی چون لام
مهی چون او نزاده هیچ مادر
گمان من که خورشیدش بود مام
بتی چون او کسی ناورده فرزند
یقین دارد پدر از جنس اصنام
غزال چشم او هر دم نماید
زیمن عهد آصف کار ضرغام
جهان مجد سعدالملک کافلاک
فتد درسجده چون از وی بری نام
شود کیوان قهر او چو طالع
بسان شخص چوبین است بهرام
نسنجد ارتقاع شوکتش وهم
که قدر اوست آنسوتر ز اوهام
سخنهای وی از کشی و نغزی
زده سر از لباس وحی و الهام
دو سعدالملک دارد یاد گیتی
کتب را دیدی ار ز آغاز و انجام
یکی صافی دل و مسعود و ستار
یکی بد اعتقاد و شوم و نمام
نخستین آصف سلطان محمد
کزو سلجوقیان را بخت بدرام
دویم دستور سلطان ناصرالدین
کزو قاجاریانرا تخت برکام
یکی درکین شه بر زهر آلود
زبان نشتر فصاد و حجام
یکی از مهر شه پر شهد فرمود
دهان دولت فرخنده فرجام
دو مادح این دو سعدالمک را خواست
که در فرقند چون ارواح و اجسام
گر اوبد سوزنی استاد هزال
منم جیحون ادیب راد فهام
الا ای بدر ایوان وزارت
که بوسد آسمانت خاک اقدام
مرا بس دلکش آمد سبک شوکت
که باد از جام شوکت باده آشام
بد این شعرش بدل از سوز نی یاد
بماند از بهر سعدالملک بدنام
توگوئی خواست تا از سعد اکبر
من این پیغامت آرم نزد خدام
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
کنون هم سعداکبر را من از تو
بدین پیغام خواهم کرد اعلام
که تا من سعد ملک پادشاهم
تو خواهی بود سعدالملک اجرام
الا تا شعر را زیبد صنایع
بویژه صنعت تجنیس و ایهام
بود هنگامه مداحیت گرم
به رغم خصم در هر صبح و هر شام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمشکین طره آن چشم چو بادام
بصید خلق آهوئیست بادام
هوش مصنوعی: آن موهای مشکی و پیچیده مثل چشم بادام به شکار دلها آمده است، گویی که زیبایی او مانند آهویی است که در دلها تعجب و شگفتی ایجاد میکند.
ازان مشکین رسن عشاق مسکین
وزان بادام مردم مست مادام
هوش مصنوعی: عاشقان بیچاره به خاطر دلباختگی خود، از عطر خوش مشک و طعم شیرین بادام مست و شاداب هستند.
زسیمین سینه اش چون وصف رانم
خرد را لرزد از صافیش اندام
هوش مصنوعی: سینهاش مانند ابریشم است و وقتی دربارهاش صحبت میکنم، خرد من به خاطر صفای او میلرزد و مضطرب میشود.
همی خواهد چکد اندامش از لطف
بود از بسکه در وی لطف اندام
هوش مصنوعی: او میخواهد که زیباییهایش به قدری به چشم بیاید که از لطافت وجودش، اندامش نرم و لخت به نظر برسد، زیرا آنقدر در وجودش زیبایی و نازکی هست.
بیاد ساق او هر شب گروهی
گرفتارند در اضغاث و احلام
هوش مصنوعی: هر شب گروهی به یاد ساق او در خوابهای پریشان و خیالات غریب گرفتار میشوند.
نسیمی کاورد بوئی زکویش
تو گوئی کز بهشت آورده پیغام
هوش مصنوعی: نسیمی به مشام میرسد که بوی آشنایی دارد، گویی از سوی تو آمده و پیامی از بهشت دارد.
مذاق روح راهست از خدنگش
همان لذت که طفلانرااز ابهام
هوش مصنوعی: لذت روحانی مانند لذتی است که کودکان از ناشناختهها و چیزهای مرموز میبرند.
جهانی بر لبانش گشته مفتون
از او خوش گرم شد بازار اعدام
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر او مجذوب لبانش شده و بازار اعدام به طرز عجیبی گرم و پرچنین و چرکند.
زر و سیم جهانرا بر من و او
تو گوئی کرده قسمت دور ایام
هوش مصنوعی: دنیا پر از ثروت و دارایی است، اما میگویی که این نعمتها میان من و او تقسیم شده و زمان آن را مشخص کرده است.
مرا روئیست همچون زر پخته
ورا ساقیست همچون نقره خام
هوش مصنوعی: من چهرهای دارم که مانند طلاست پس از ذوب شدن، و او ساقیای است که مانند نقرهای خام و تازه است.
دلم میمی است ز آن ابروی چون نون
قدم دالیست زآن گیسوی چون لام
هوش مصنوعی: دل من چنان مغموم و غمناک است که ابروی تو همچون نون، جذاب و دلفریب به نظر میرسد و گیسوی تو که مانند حرف "لام" است، زیبایی خاصی دارد.
مهی چون او نزاده هیچ مادر
گمان من که خورشیدش بود مام
هوش مصنوعی: هیچ مادری نمیتواند فرزندی مانند او به دنیا آورد. من گمان میکنم که او فرزند خورشید است.
بتی چون او کسی ناورده فرزند
یقین دارد پدر از جنس اصنام
هوش مصنوعی: هیچ کسی نظیر او وجود ندارد، او به راستی فرزندی از یقین و علم دارد و پدرش از جنس بتها و خرافات نیست.
غزال چشم او هر دم نماید
زیمن عهد آصف کار ضرغام
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند غزالی است که هر لحظه زیباییهای دنیا را به نمایش میگذارد و همچون یک شیر شجاع در دنیا حضور دارد.
جهان مجد سعدالملک کافلاک
فتد درسجده چون از وی بری نام
هوش مصنوعی: جهان به حالت سجده در آمده است و به خاطر عظمت و مقام سعدالملک، بسیار تحت تأثیر قرار گرفته، بهطوریکه نام او از ذهنها پاک نشده است.
شود کیوان قهر او چو طالع
بسان شخص چوبین است بهرام
هوش مصنوعی: وقتی که کیوان از او (قهر و ناراحتی) میکند، مانند طالع که به شخص چوبین (بیروح و بیاحساس) بهرام است.
نسنجد ارتقاع شوکتش وهم
که قدر اوست آنسوتر ز اوهام
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه او به قدری بالاست که حتی خیال و تصور آن نیز نمیتواند به درستی به اندازهگیری آن بپردازد.
سخنهای وی از کشی و نغزی
زده سر از لباس وحی و الهام
هوش مصنوعی: سخنان او به قدری زیبا و دلنشین است که گویی از منبعی الهی و الهامبخش برخاستهاند.
دو سعدالملک دارد یاد گیتی
کتب را دیدی ار ز آغاز و انجام
هوش مصنوعی: دو نفر از سعدالملک به یاد دنیا، کتابها را مشاهده کردند، آیا تو از آغاز و انجام آنها چیزی میدانی؟
یکی صافی دل و مسعود و ستار
یکی بد اعتقاد و شوم و نمام
هوش مصنوعی: در زندگی، افرادی هستند که دل پاک و نیت خوب دارند، مانند مسعود و ستار، در حالی که برخی دیگر به دلایل مختلف ایمان ضعیف یا نیت بد دارند و میتوانند به دیگران آسیب برسانند.
نخستین آصف سلطان محمد
کزو سلجوقیان را بخت بدرام
هوش مصنوعی: آصف سلطان محمد که از نسل سلجوقیان بود، در ابتدا با موفقیت و بخت خوبی روبرو شد.
دویم دستور سلطان ناصرالدین
کزو قاجاریانرا تخت برکام
هوش مصنوعی: به یاد دویم، فرمان سلطانی با نام ناصرالدین که باعث خوشحالی قاجاریان شد و بر تخت سلطنت نشسته است.
یکی درکین شه بر زهر آلود
زبان نشتر فصاد و حجام
هوش مصنوعی: یکی از دشمنان بر روی زهرآلود زبان، با تیزی و برندگی کلامش به مانند چاقو و یا بادکش، به درد و رنج دیگران میافزاید.
یکی از مهر شه پر شهد فرمود
دهان دولت فرخنده فرجام
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان اشاره میکند که زبان شیرین و خوشگفتار در زندگی خوشبختی و سعادت میآورد.
دو مادح این دو سعدالمک را خواست
که در فرقند چون ارواح و اجسام
هوش مصنوعی: دو ستایشگر خواستهاند که این دو سعدالمک، مانند روح و جسم به هم مرتبط هستند.
گر اوبد سوزنی استاد هزال
منم جیحون ادیب راد فهام
هوش مصنوعی: اگر او در هنر و فنون ماهر است، من نیز مانند جیحون به عنوان یک رود بزرگ، در ادب و فهم به کمال رسیدهام.
الا ای بدر ایوان وزارت
که بوسد آسمانت خاک اقدام
هوش مصنوعی: ای ماه تابان، که در ایوان وزارت میدرخشی، خاک پایت آسمان را میبوسد.
مرا بس دلکش آمد سبک شوکت
که باد از جام شوکت باده آشام
هوش مصنوعی: من از زیبایی و دلربایی سبکی که در وجودش هست، بسیار خوشم آمده، طوری که بادی که از جامش میوزد، مانند بادهای شیرین است که نوشیدن آن لذتبخش میباشد.
بد این شعرش بدل از سوز نی یاد
بماند از بهر سعدالملک بدنام
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که یاد و نام سعدالملک، که در اینجا به خاطر بدیاش شناخته شده، به اندازهای از سوز و درد نی (آوای نی) زنده خواهد ماند. به عبارت دیگر، خاطره او به خاطر ویژگیهای منفیاش، به وضوح و رسایی در ذهن مردم باقی خواهد ماند.
توگوئی خواست تا از سعد اکبر
من این پیغامت آرم نزد خدام
هوش مصنوعی: تو میگویی که میخواهی پیام تو را به خدمتکاران برسانم و از سعد اکبر من خبر بگیرم.
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
هوش مصنوعی: تا زمانی که من صاحب نعمت و خوشبختی در آسمان هستم، تو نیز در زمینه اسلام خوشحال و سعادتمند خواهی بود.
کنون هم سعداکبر را من از تو
بدین پیغام خواهم کرد اعلام
هوش مصنوعی: اکنون من میخواهم از طرف تو پیام را به سعداکبر برسانم.
که تا من سعد ملک پادشاهم
تو خواهی بود سعدالملک اجرام
هوش مصنوعی: تا زمانی که من سعد ملک پادشاه هستم، تو نیز خواهی بود سعدالملک اجرام.
الا تا شعر را زیبد صنایع
بویژه صنعت تجنیس و ایهام
هوش مصنوعی: بهتر است شعر با ظرافتها و زیباییهایی همراه باشد، به ویژه هنرهای بلاغی مانند تجنیس و ایهام.
بود هنگامه مداحیت گرم
به رغم خصم در هر صبح و هر شام
هوش مصنوعی: در هر صبح و شب، با شدت و هیجان به مدح و ستایش تو مشغولم، حتی اگر دشمنان بخواهند مانع شوند.