شمارهٔ ۶۲ - وله
چو شد به لشکر نیسان طلایه دار نسیم
بملک خسرو آذر نه زرنهاد و نه سیم
نه سیم برف بماند و نه زر برگ خزان
چو شد بلشکر نیسان طلایه دار نسیم
فروغ بخش چمن گشت لاله نعمان
بدان چنان که ز دامان طور کف کلیم
بس اعتدال بملک از ربیع جسته مقام
بس انبساط بدهر از بهار گشته مقیم
زباغ خلدکنون یارجو بود عنین
ز بچه حور کنون بارور شده است عقیم
سحاب اشتر گم کرده بچه را ماند
که هی بغرد و ریزد زدیده در یتیم
چمن ز در یتیمش پر از بنات نبات
ولی زغرش وی دل بهر یکی است دو نیم
کنون زناصیت اسخیا گشاده تراست
شمر که بود فرو بسته تر زطبع لئیم
زنه سپهر بود بس فرح بشش جانب
زهشت خلد بود بس طرب بهفت اقلیم
صفای مرغ جهد در غطا چشم ضریر
صفیر مرغ دود در صماخ گوش صمیم
در این بهار که از فیض عیسوی دم باد
شگفت نی شود ار زنده باز عظم رمیم
خوش آن خجسته قلندر که بابتی چون حور
خورد شراب و بغلطد بر وی ناز و نعیم
ولی دریغ که زد بخت من بغربت تخت
و گرنه سودم از این فصل برفلک دیهیم
بکاخ بود نگارم زلعبتان جدید
بجام بود عقارم ز روزگارم قدیم
کنون که پای دیارم نماند و دست بیار
من و ثنای علی اصغر بن ابراهیم
مهینه قدسی قدوسی انتساب که شعر
بعهد مهد ز روح القدس شدش تعلیم
چشیده خاطر ممدوح او شراب طهور
کشیده عنصر مهجو او عذاب الیم
بنزد سرعت فکرش سمند دانش کند
به پیش صحت رایش خیال عقل سقیم
ولای او همه نایب مناب کشتی نوح
سرای او همه قا یم مقام رکن حطیم
زهی بزرگ خردمند خرده دان کز تو
کمال یافت بمانعمت خدای کریم
حکیم شد مگرت عالم از اصالت قدر
که هست برقدم عالم اعتقاد حکیم
بگاه عزم تو کس باد را نخوانده عجول
بوقت حزم تو کس کوه را نگفته حلیم
جحیم راکند انوار رافت تو بهشت
بهشت را کند آثار سطوت تو جحیم
بجنت آورد اوضاع محفل تو ندم
برآسمان پرد از فخر مجلس تو ندیم
زهی به توسن تندر صهیل تو که بتگ
گمان بری که خدا آفریده برق جسیم
عدو زجنبش او چون کمان کند بتو پشت
بدان چنان که زتیر شهاب دیو رجیم
همیشه تا که دلیل است بر تحول شمس
بنزد اهل رصد لام وسین در تقویم
بود محب تو از گنج راست قد چو الف
بود خصیم تو از رنج سر فکنده چو جیم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد به لشکر نیسان طلایه دار نسیم
بملک خسرو آذر نه زرنهاد و نه سیم
هوش مصنوعی: وقتی نسیم به عنوان پیشقراول به لشکر نیسان رسید، نه زر در آن بود و نه سیم، بلکه به خود حاکمیت خسرو آذر تعلق داشت.
نه سیم برف بماند و نه زر برگ خزان
چو شد بلشکر نیسان طلایه دار نسیم
هوش مصنوعی: نه برف نقرهای باقی میماند و نه طلا در برگهای پاییز، وقتی که بهار با نسیم خود میآید و ارتش تازهای را به همراه میآورد.
فروغ بخش چمن گشت لاله نعمان
بدان چنان که ز دامان طور کف کلیم
هوش مصنوعی: لاله نعمان مانند نوری که چمن را روشن میکند، شد، به طوری که مثل درختان طور، که بر کف آن موسی درخشان است.
بس اعتدال بملک از ربیع جسته مقام
بس انبساط بدهر از بهار گشته مقیم
هوش مصنوعی: بهار معادل زمانی است که زمین به حیات و سرزندگی برمیگردد و در این دوران آرامش و توازن زیادی در طبیعت وجود دارد. در این زمان، انسانها نیز از زندگی لذت میبرند و احساس شادی و خوشحالی بیشتری دارند. به همین خاطر، این فصل به نوعی نماد نشاط و زندگی تازه است.
زباغ خلدکنون یارجو بود عنین
ز بچه حور کنون بارور شده است عقیم
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی اکنون، شراب عشق به جریان افتاده و از بچه حوری، اکنون میوهای که بارور شده است به دست آمده.
سحاب اشتر گم کرده بچه را ماند
که هی بغرد و ریزد زدیده در یتیم
هوش مصنوعی: ابر مانند شتری است که بچهاش را گم کرده و بیتابی میکند و از چشمانش اشک میریزد. این وضعیت، به حال یتیمی میماند که از درد و دلتنگی گریه میکند.
چمن ز در یتیمش پر از بنات نبات
ولی زغرش وی دل بهر یکی است دو نیم
هوش مصنوعی: چمن پر از گلهای زیبا است، اما دل من به خاطر غم کسی که در آنجا نیست، شکسته و نصف شده است.
کنون زناصیت اسخیا گشاده تراست
شمر که بود فرو بسته تر زطبع لئیم
هوش مصنوعی: هم اکنون درهاى بخشندگی و generosity از سوی نیکان به روی تو باز است، پس بیندیش که چه کسی میتواند از طبع و خلق فردی پستتر از خودت، بستهتر و محدودتر باشد.
زنه سپهر بود بس فرح بشش جانب
زهشت خلد بود بس طرب بهفت اقلیم
هوش مصنوعی: زنی که در آسمان میدرخشد، بسیار شاداب و سرزنده است. به هر سو که مینگری، زیبایی و خوشحالی مشاهده میشود. او به قدری خوشحال است که تمام جهان، به ویژه هفت سرزمین را سرشار از نشاط و شادابی میکند.
صفای مرغ جهد در غطا چشم ضریر
صفیر مرغ دود در صماخ گوش صمیم
هوش مصنوعی: مرغی که در هوای پاک و خالص پرواز میکند، در برابر چشم نابینا نمیتواند خود را نشان دهد. همچنین، صدای مرغی که در دودی غوطهور است، در گوش کسانی که به آن فضا آشنایی ندارند، شنیده نمیشود.
در این بهار که از فیض عیسوی دم باد
شگفت نی شود ار زنده باز عظم رمیم
هوش مصنوعی: در این بهار زیبا، زمانی که برکت و فیض عیسی وجود دارد، شگفتیها و حیرتها آغاز میشود. اگر دوباره به زندگی بازگردیم و احیا شویم، چه عجایبی میتوانیم شاهد باشیم.
خوش آن خجسته قلندر که بابتی چون حور
خورد شراب و بغلطد بر وی ناز و نعیم
هوش مصنوعی: شاد آن کسی که همانند یک خوشبخت و آزاداندیش، از زندگی لذت میبرد و در مقابل زیباییها و شادیهای دنیا، سرمست میشود.
ولی دریغ که زد بخت من بغربت تخت
و گرنه سودم از این فصل برفلک دیهیم
هوش مصنوعی: اما افسوس که بخت من بر من ناگوار است و در غم دوری از جایگاه خودم، وگرنه از این فصل میتوانستم به اوج موفقیت و عظمت دست یابم.
بکاخ بود نگارم زلعبتان جدید
بجام بود عقارم ز روزگارم قدیم
هوش مصنوعی: در کاخی که زیبایم زندگی میکند، از میوهای تازه بهره میبرم، اما حال و روزگار من به گذشته برمیگردد.
کنون که پای دیارم نماند و دست بیار
من و ثنای علی اصغر بن ابراهیم
هوش مصنوعی: اکنون که دیگر در دیارم جایی نیست و نای نداشتهام، دستم را بگیر و بر یادی از علی اصغر بن ابراهیم بایست.
مهینه قدسی قدوسی انتساب که شعر
بعهد مهد ز روح القدس شدش تعلیم
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و ویژگیهای خاص یک شخص اشاره شده است که از جانب خداوند الهام گرفته و به نوعی با روح مقدس ارتباط دارد. این فرد به قدسی و پاکی معروف است و شعرهایی که میسراید از تأثیرات الهی و روحانی سرچشمه میگیرد.
چشیده خاطر ممدوح او شراب طهور
کشیده عنصر مهجو او عذاب الیم
هوش مصنوعی: دل خسته و رنجیدهی کسی که مورد ستایش است، نوشیدن شراب پاک و زلال را تجربه کرده است؛ در حالی که ذات ناپاکی که دوست ندارد، عذابی دردناک را به ارمغان میآورد.
بنزد سرعت فکرش سمند دانش کند
به پیش صحت رایش خیال عقل سقیم
هوش مصنوعی: او با سرعت تفکرش، مانند اسب تندروی دانش، به جلو میتازد و نظرش بر اساس یک خیال نادرست از عقل بیمار شکل میگیرد.
ولای او همه نایب مناب کشتی نوح
سرای او همه قا یم مقام رکن حطیم
هوش مصنوعی: حضرتش از هر نظر سرپرست و ولی من است، همچنان که کشتی نوح در زمان طوفان، او پناهگاه همه انسانها بود. منزلت و شخصیت او نیز مانند رکن حطیم است که همواره ثابت و استوار است.
زهی بزرگ خردمند خرده دان کز تو
کمال یافت بمانعمت خدای کریم
هوش مصنوعی: آفرین بر انسان دانا و خردمند که از تو، کمال و نیکی به وجود آمده و از نعمتهای پروردگار بخشنده بهرهمند شدهای.
حکیم شد مگرت عالم از اصالت قدر
که هست برقدم عالم اعتقاد حکیم
هوش مصنوعی: اگر حکیم و خردمند کسی باشد، باید به اصل و ذات قدرتی که دارد ایمان داشته باشد؛ زیرا اعتقاد و باور او به این قدرت، بر پایهی دانش و آگاهی او از جهان شکل میگیرد.
بگاه عزم تو کس باد را نخوانده عجول
بوقت حزم تو کس کوه را نگفته حلیم
هوش مصنوعی: در زمانی که تو تصمیم به کاری میگیری، هیچ کس شتابزده به سراغ هوا و شرایط نمیرود و در موقعیتهایی که باید با احتیاط عمل کرد، هیچ کس از صبر و متانت کوه همانند تو صحبت نمیکند.
جحیم راکند انوار رافت تو بهشت
بهشت را کند آثار سطوت تو جحیم
هوش مصنوعی: نور رحمت تو جهنم را تبدیل به بهشت میکند و قوت و قدرت تو بهشت را به جهنم مبدل میسازد.
بجنت آورد اوضاع محفل تو ندم
برآسمان پرد از فخر مجلس تو ندیم
هوش مصنوعی: شرایط و حال و هوای محفل تو چنان است که مرا به بهشت میبرد، اما من از فخر و بزرگی مجلس تو بر زمین میمانم و به آسمان نمیروم.
زهی به توسن تندر صهیل تو که بتگ
گمان بری که خدا آفریده برق جسیم
هوش مصنوعی: چقدر زیباست که تو در اوج شکوه و عظمت خود، مانند اسبی تندرو و پرقدرت میدرخشی، بهگونهای که گویی خود خدا تو را به شکل برقی بزرگ و باصلابت آفریده است.
عدو زجنبش او چون کمان کند بتو پشت
بدان چنان که زتیر شهاب دیو رجیم
هوش مصنوعی: وقتی دشمن به حرکت درآید و به تو پشت کند، باید به یاد داشته باشی که همچون تیر شهابی که به سمت دیوی شریر پرتاب میشود، باید به او حمله کنی و از او دوری کنی.
همیشه تا که دلیل است بر تحول شمس
بنزد اهل رصد لام وسین در تقویم
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که دلیل وجود داشته باشد بر تغییرات خورشید، نزد افرادی که به رصد و مشاهده میپردازند، حروف "لام" و "سین" در تقویم معتبر خواهد بود.
بود محب تو از گنج راست قد چو الف
بود خصیم تو از رنج سر فکنده چو جیم
هوش مصنوعی: محبت تو برای من مانند گنجی ارزشمند است، ولی دشمنی تو مرا به سختی انداخته و از پا درآورده است.