گنجور

شمارهٔ ۶ - در مدح قاطع برهان و شریک قرآن واهب الفتح و النصرحجت عصر (ع)

جز او که وسمه بر ابروی دلستان کشدا!
گمان مدار که صد رستم این کمان کشدا!
هر آنکه نقش وجودم و عدم کشد شیرین
سزد که آیتی از آن لب و دهان کشدا
مصوری که کشد شکل هیچ را نازک
روا بود که مثالی از آن میان کشدا
ور از تنش هوس مشق میکند نقاش
نخست باید بی حرف طرح جان کشدا
ولی گر از ذقنش نسخه جوست صورتگر
عبث بچاه فتد کاین نمیتوان کشدا
بباغ اگر بفروزد جمال خلد مثال
چه طعنه ها که گل از دست باغبان کشدا
زسعتری خط اولاف زد مگر سوسن
که گلشنش ببرون از قفا زبان کشدا
مها بیا و بکش پرده زان رخی کزحسن
سهیل را بزمین بوس از آسمان کشدا
نمای چهره چو غلمان که حور از رضوان
برای سجده ات از خلدمو کشان کشدا
بلند طره تو عمر جاودان و مرا
دلم بعشق تو بر عمر جاودان کشدا
شگرف چهره تو باغ ارغوان و رواست
گرم هوای توزی باغ ارغوان کشدا
به خور کسی نکشد چتر و سایه بان وترا
زنافه زلف بخور چتر و سایه بان کشدا!
کشد زنور کتان پوش پیکر تو قمر
همان ستم که زنور قمر کتان کشدا
رخت جنان و مرا زاشتیاق اوست جنون
خوش آن جنون که کسی را سوی جنان کشدا
گر اعتدال قدت سرو بوستان یابد
دلم به بندگی سرو بوستان کشدا
وگر نسائم جعدت بضیمران گذرد
سرم بچنبر سودای ضیمران کشدا
چنین که صاحب مشک است هر زمان گیسوت
یقین بخاک ره صا حب الزمان کشدا
امام قائم بر حق خلیفه مطلق
که عهد وی زلل از مهد کن فکان کشدا
شهی که از حجر الاسودش حرم عمریست
که بهر محفل وی سنگ آستان کشدا
وزان حجر بود اسود که پیش درگاهش
سیاه روئی از آن کاخ عرش سان کشدا
سلیل آدم و صد جد چو آدم خاکی
زکلک صنع بر این لوح خاکدان کشدا
زهی چنین پسری کز اراده صد چو پدر
عیان بامرکن از پرده نهان کشدا
ظهور او بر دانا بود بروز خدای
چو رایتش زنهان مهچه بر عیان کشدا
میان ممکن و واجب عقول راذاتش
گهی براه یقین گه سوی گمان کشدا
چو ممکنش نگری ذوق هی رکاب زند
چو واجبش شمری عقل پس عنان کشدا
بطیلسان غیاب است و برتر از مکان
تو واجبش شمر ارسر زطیلسان کشدا
شها توئی که نفاذت در اهتدای معاد
دوباره جلد غریری بر استخوان کشدا
مکان مظهر حقی و بلکه مظهر حق
وزان تتق زتو انوار لامکان کشدا
غبار رایض خنگ تو گاو زرین را
زغیب سوی شهود افصح البیان کشدا
تحیر جبر و تت کلیم یزدان را
زنیست جانب هست اخرس اللسان کشدا
عجوزی از در تو صد هزار یوسف را
بطوق بیع خود از یک دو ریسمان کشدا
شگفت نه که دهد دیو را سلیمانی
ز هدهدی که ببام تو آشیان کشدا
هوای کوی تو داود را زملک عدم
سوی وجود چو عشاق نغمه خوان کشدا
زنسل باب قضا در مشیمه مام قدر
اوامر تو و حق را بتوامان کشدا
بهر زمین که تو دست خدای بنهی پای
چه طنزها که ازو فرق فرقدان کشدا
زمهر تو نه عجب گر خلیل را نمرود
ببارگه پی خدمت دوان دوان کشدا
شها منم که ز یمن مدایح تو ملک
بعرش شعر من از فرش ارمغان کشدا
بر بداعت اشعار نغز من شعری
سزد که خط بمقالات باستان کشدا
ولی زجود تو ارجو که زورق جیحون
بسمت جودی اجلال بادبان کشدا
همیشه تا که ذقن را خمیده زلف بتان
همان گوی بلورین به صولجان کشدا
سری که نیست به جولانگه ولای تو گوی
به صولجان اجلش جان مستهان کشدا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز او که وسمه بر ابروی دلستان کشدا!
گمان مدار که صد رستم این کمان کشدا!
هوش مصنوعی: غیر از او که زینت خاصی بر ابروی معشوق کشیده است، فکر نکن که هیچ هزار رستم دیگری می‌تواند این کمان را به دست بگیرد!
هر آنکه نقش وجودم و عدم کشد شیرین
سزد که آیتی از آن لب و دهان کشدا
هوش مصنوعی: هر کسی که به تصویر وجود و عدم من بپردازد، شایسته است که از زیبایی لب و دهانم نشانی بگیرد.
مصوری که کشد شکل هیچ را نازک
روا بود که مثالی از آن میان کشدا
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند تصویر زیبایی از چیزهای نازک و دل‌فریب بکشد، شایسته است که در میان سایر آثار، نمونه‌ای از آن را به نمایش بگذارد.
ور از تنش هوس مشق میکند نقاش
نخست باید بی حرف طرح جان کشدا
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از احساسات و آرزوهای درونش تصویر بسازد، باید قبل از هر چیز نقشه و نمایی از روح و جان خود را بدون کلام از دل بر بکشد.
ولی گر از ذقنش نسخه جوست صورتگر
عبث بچاه فتد کاین نمیتوان کشدا
هوش مصنوعی: اگر هنرمند بخواهد که از چهره او، که چون دندان‌هایش بریده است، نقشی بکشد، بی‌فایده خواهد بود؛ زیرا این چهره قابل تجسم نیست.
بباغ اگر بفروزد جمال خلد مثال
چه طعنه ها که گل از دست باغبان کشدا
هوش مصنوعی: اگر باغ، زیبایی بهشتی‌اش را به کسی بفروشد، چه انتقادهایی که گل‌ها از دست باغبان نمی‌خورند.
زسعتری خط اولاف زد مگر سوسن
که گلشنش ببرون از قفا زبان کشدا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این شعر، شاعر به زیبایی و ظرافت گل‌ها اشاره می‌کند. او می‌گوید که از میان گل‌ها، سوسن به گونه‌ای خاص و زیباست که زیبایی‌اش حتی پشت سرش نیز درخشش دارد و توجه‌ها را به خود جلب می‌کند. این تصویر به نوعی نمادین است و به جذابیت و تأثیرگذاری سوسن در میان سایر گل‌ها اشاره دارد.
مها بیا و بکش پرده زان رخی کزحسن
سهیل را بزمین بوس از آسمان کشدا
هوش مصنوعی: ای مها، بیا و پرده را از چهره‌ات کنار بزن! زیرا چهره‌ات زیبایی‌ای دارد که حتی ستاره سهیل را بر زمین می‌نوازد و به آسمان می‌کشاند.
نمای چهره چو غلمان که حور از رضوان
برای سجده ات از خلدمو کشان کشدا
هوش مصنوعی: ظاهر چهره تو مانند جوانان زیبا است که حوریان از بهشت برای سجده به پای تو از عالم خود به سوی تو می‌آیند.
بلند طره تو عمر جاودان و مرا
دلم بعشق تو بر عمر جاودان کشدا
هوش مصنوعی: موهای بلند تو نماد عمر بی‌انتهاست و دلم در عشق تو برای این عمر بی‌انتها پر کشیده است.
شگرف چهره تو باغ ارغوان و رواست
گرم هوای توزی باغ ارغوان کشدا
هوش مصنوعی: چهره‌ات آن‌قدر زیباست که مانند باغی پر از گل ارغوان می‌درخشد و وجود تو به باغ ارغوان گرما و زندگی می‌بخشد.
به خور کسی نکشد چتر و سایه بان وترا
زنافه زلف بخور چتر و سایه بان کشدا!
هوش مصنوعی: آفتاب کسی را زیر سایه و چتر نمی‌برد، پس تو هم از زیبایی و جذابیت زلف خود بهره‌مند شو و به آن افتخار کن!
کشد زنور کتان پوش پیکر تو قمر
همان ستم که زنور قمر کتان کشدا
هوش مصنوعی: زنوری که بر تن کرده‌ای، مثل زیبایی ماه، تو را می‌زداید و طعنه‌ای به شب‌زنده‌دارها می‌زند. این همان ستمی است که قمر در فرش کتان به‌کار می‌برد.
رخت جنان و مرا زاشتیاق اوست جنون
خوش آن جنون که کسی را سوی جنان کشدا
هوش مصنوعی: لباس بهشت و اشتیاق او مرا به جنون فرو می‌برد. جنون زیبایی که کسی را به سمت بهشت می‌کشاند.
گر اعتدال قدت سرو بوستان یابد
دلم به بندگی سرو بوستان کشدا
هوش مصنوعی: اگر قامت تو به زیبایی و تناسب درخت سرو باغ برسد، دل من به خدمت و عشق تو درمی‌آید.
وگر نسائم جعدت بضیمران گذرد
سرم بچنبر سودای ضیمران کشدا
هوش مصنوعی: اگر نسیم‌های خوشبو گذر کند از کنار من، سرم را در پی خیال زیبایی که در ذهن دارم، می‌برم.
چنین که صاحب مشک است هر زمان گیسوت
یقین بخاک ره صا حب الزمان کشدا
هوش مصنوعی: هر زمان که صاحب عطر مشک در حال حرکت است، موهای تو به یقین بر خاک راه او افکنده شده است.
امام قائم بر حق خلیفه مطلق
که عهد وی زلل از مهد کن فکان کشدا
هوش مصنوعی: رهبر نیکو و حق‌گرا که به طور کامل جانشین و رهبر جامعه است، در دوران ظهور خود با قدرت و اقتدار به احقاق حق می‌پردازد و هرگونه انحراف و نادرستی را اصلاح می‌کند.
شهی که از حجر الاسودش حرم عمریست
که بهر محفل وی سنگ آستان کشدا
هوش مصنوعی: سلطانی که از حجر الاسودش حرم همیشه در مراسمش سنگ آستان را به دوش می‌کشد.
وزان حجر بود اسود که پیش درگاهش
سیاه روئی از آن کاخ عرش سان کشدا
هوش مصنوعی: از آن سنگ سیاهی که در درگاه اوست، چهره‌ای سیاه جلوه می‌کند، گویی که این کاخ به عرش آسمان گشوده شده است.
سلیل آدم و صد جد چو آدم خاکی
زکلک صنع بر این لوح خاکدان کشدا
هوش مصنوعی: سلسله نسب آدم و صد نفر از اجداد او، که همگی از خاک به وجود آمده‌اند، بر این دنیای مادی نقش و نگاری را به جا گذاشته‌اند.
زهی چنین پسری کز اراده صد چو پدر
عیان بامرکن از پرده نهان کشدا
هوش مصنوعی: چه خوب است که چنین پسری وجود دارد که اراده‌اش از هزاران پدر آشکارتر است و از پرده‌ی پنهان، کارها را به انجام می‌رساند.
ظهور او بر دانا بود بروز خدای
چو رایتش زنهان مهچه بر عیان کشدا
هوش مصنوعی: ظهور او بر اهل علم و دانش آشکار است؛ همچون ظهور خداوند که با چراغی در دل تاریکی پنهان، نمایان می‌شود.
میان ممکن و واجب عقول راذاتش
گهی براه یقین گه سوی گمان کشدا
هوش مصنوعی: در دنیای ممکنات و امور لازم، ذهن‌ها گاهی به کمک یقین به درک می‌رسند و گاهی هم به سمت گمان می‌روند.
چو ممکنش نگری ذوق هی رکاب زند
چو واجبش شمری عقل پس عنان کشدا
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه می‌کنی، لذتی می‌برد که شتابان پیش می‌رود. اما وقتی که واجب است و عقل را به کار می‌گیرد، کنترل خود را در دست می‌گیرد.
بطیلسان غیاب است و برتر از مکان
تو واجبش شمر ارسر زطیلسان کشدا
هوش مصنوعی: زبان تو مانند بطری است که در آن حجاب و غیبت وجود دارد؛ بنابراین، اگر می‌خواهی بر مکانی برتری یابی، باید از این حجاب زبان فاصله بگیری و به عمق وجود خود نگری کنی.
شها توئی که نفاذت در اهتدای معاد
دوباره جلد غریری بر استخوان کشدا
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که قدرت و نفوذ تو در هدایت و راهنمایی مردم به سوی معاد و زندگی دوباره، همچون پوششی نرم بر استخوان‌های گُر گرفته است.
مکان مظهر حقی و بلکه مظهر حق
وزان تتق زتو انوار لامکان کشدا
هوش مصنوعی: مکان تجلی حقیقت و به طور کلی مظهر حق است و از آن جا که تو از نورهای بی‌نهایت برخورداری، حقیقت و جوهر این مکان را نشان می‌دهی.
غبار رایض خنگ تو گاو زرین را
زغیب سوی شهود افصح البیان کشدا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از ارائه تصویر ذهنی و توصیف وضعیتی اشاره دارد. در آن به یک غبار و موانعی اشاره می‌شود که بر روی گاوی با ارزش و گرانبها قرار دارد. این غبار و موانع، باعث می‌شود که درک واقعی و واضحی از یک حقیقت (که به آن شهود می‌گویند) حاصل نشود. به نوعی، با وجود موانع، تلاش برای نزدیک‌تر شدن به درک و بیان حقیقت وجود دارد.
تحیر جبر و تت کلیم یزدان را
زنیست جانب هست اخرس اللسان کشدا
هوش مصنوعی: در حیرت جبر و تقدیر خداوند، زبان‌ها قاصر و عاجز از بیان حقیقت خواهند بود.
عجوزی از در تو صد هزار یوسف را
بطوق بیع خود از یک دو ریسمان کشدا
هوش مصنوعی: زن سالخورده‌ای از در تو صدها یوسف را با بندهایی از دو رشته به خود جذب کرده است.
شگفت نه که دهد دیو را سلیمانی
ز هدهدی که ببام تو آشیان کشدا
هوش مصنوعی: عجب نیست که دیو به کسی مثل سلیمان قدرت بدهد، وقتی که پرنده‌ای از تو که به عرش آشیانه دارد، باشد.
هوای کوی تو داود را زملک عدم
سوی وجود چو عشاق نغمه خوان کشدا
هوش مصنوعی: هوا و حال و هوای کوی تو، داود را از عالم عدم به سوی وجود می‌کشاند، همان‌طور که عاشقان نغمه‌سرایی می‌کنند و از عشق می‌گویند.
زنسل باب قضا در مشیمه مام قدر
اوامر تو و حق را بتوامان کشدا
هوش مصنوعی: از نسل میوه‌های مقدر در رحم مادر، نعمت‌ها و دستورات تو و حق را به خوبی دریافت می‌کنم.
بهر زمین که تو دست خدای بنهی پای
چه طنزها که ازو فرق فرقدان کشدا
هوش مصنوعی: اگر قدم بر روی زمینی بگذاری که خدا تو را بر آن قرار داده، چه لطیفه‌ها و شوخی‌هایی که از آن فرود پیوسته است!
زمهر تو نه عجب گر خلیل را نمرود
ببارگه پی خدمت دوان دوان کشدا
هوش مصنوعی: از محبت و نور تو، شگفت نیست اگر دوست وفادار، همچون ابراهیم، به سوی نمرود و درگاه او شتابان برود.
شها منم که ز یمن مدایح تو ملک
بعرش شعر من از فرش ارمغان کشدا
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که به خاطر ستایش‌های تو، پادشاهی از عرش شعر به فرش آمده‌ام.
بر بداعت اشعار نغز من شعری
سزد که خط بمقالات باستان کشدا
هوش مصنوعی: شعری زیبا و تازه از من شایسته است که در آن، هنر نوشتاری به شیوه‌ی قدیم به خوبی به تصویر کشیده شود.
ولی زجود تو ارجو که زورق جیحون
بسمت جودی اجلال بادبان کشدا
هوش مصنوعی: اما از زحمات و فداکاری‌های تو امیدوارم که کشتی جیحون به سمت کوه جودی با بادبان‌هایش حرکت کند.
همیشه تا که ذقن را خمیده زلف بتان
همان گوی بلورین به صولجان کشدا
هوش مصنوعی: همیشه زمانی که زلف‌های معشوقه به حالت خمیده در آمده است، همانند گوی بلورین در دستانم قرار دارد.
سری که نیست به جولانگه ولای تو گوی
به صولجان اجلش جان مستهان کشدا
هوش مصنوعی: اگر کسی که وجودش به زندگی و قدرت تو وابسته نیست، بخواهد در میدان فرمانروایی تو به تصمیم‌گیری بپردازد، پس به او بگو که عمرش به دست تقدیر بارها لغزش کرده و نمی‌تواند سرنوشتی تازه بسازد.

حاشیه ها

1403/02/21 02:04
محمد اسکندری کتکی hobbyhorseup۳@gmail.com

به نظر بنده این قصیده یکی از استوار ترین قصیدهای مرحوم جیحون یزدی هست و شاید جزو ده قصیده برتر شاعران  عصر  قاجار .