گنجور

شمارهٔ ۵۲ - وله

از کنز نهانی‌ست کنون کعبه مشرف
کز اوست عیان سر فَأجَببتُ ان اَعْرَف
زین کنز خفی طنز جلی زد به فلک ارض
کش خاک بشد پاک چو افلاک مشرف
ذرات به کرات چو افواج که از حاج
بستند و گشادند پی طوف حرم صف
عقل آمد و لبیک زنان حلقه به در زد
تا چون بود احباب ورا باز مکلف
جهل آمد و والعفو کنان رخ به صفا سود
تا چون شود اعدای ورا باز مؤلف
رضوان ز جنان محرمِ بر رحمت وی شد
کش خلقتی از قدرت او بود موصف
مالک ز سقر طایف بر رحمت او گشت
کش فطرتی از حکمت او بود موظف
لوح و قلم و نور و ظلم عالم و آدم
ایثار ورا نقد روان داشته بر کف
شاه همه او بود و چو او پرده برافکند
هر ذره برش بنده صفت گشته موقف
ارواح مکرم چو مصابیح سحرگاه
شد با رخ او قالبی از نور مجوف
گر حشمت او بانگ نزد بر رخ اشیا
نی ارض مسطح بُد و نی چرخ مسقف
شد بنت اسد ام اسد زین خلف الصدق
نی برج اسد گشت ازین مهر مخلف
هم داد خبر زآنچه حَکَم بود در انجیل
هم خواند ز بر آنچه سُوَر بود به مُصْحَف
هی مام درون سوی قماطش چو مکان داد
بگسیخت قماط و سوی حق برد فرا کف
دستی نتوان بست که دل داد به موسی
از مژده ما فی یدک الایمن تلقَفّ
نگشود نظر جز به رخ احمد مختار
کانهم همه او بود و جز او بود مزخرف
ای مظهر یزدان که پس از جلوه ذاتت
لوح آمده در زمزمهٔ القلم جف
ما قدر مصاحف ز تو دانیم و عجب نیست
باید که مُعرّف بود اجلی ز مُعرّف
در راه خدا تا نشدی راکب دُلدُل
نشناخت کسی مرتبه راکب رفرف
شیطان به گه جوشش فضل تو مرجی
آدم به گه کوشش عدل تو مُخوَف
جز عشق تو هر شیوه آراسته معکوس
جز مهر تو هر مذهب بگزیده محرف
روی تو ارم را بود از جلوه مصدق
کوی تو حرم را بود از رتبه مطوف
هرکس که بذیل شرف و مجد تو زد چنگ
چون داور ما شد به جهان امجد و اشرف
جان و دل ظل ملک عصر براهیم
کش نام خلیل است و خود از نام مصحف
آن میر که تا کاخ منی یافت از او زیب
بگذاشت قضا حکم قدر را همه بر رف
با عاطفتش کاه سبک کوه موقر
بی تقویتش کوه گران کاه مخفف
در بزم چو ابریست که افکنده به دل جوش
در رزم چو بحریست که آورده به لب کف
مستوثق بر بینش او هر چه مدون
مستأنَس بر دانش او آنچه مؤلف
ای آنکه خیال و سخن و بذل تو ز ایزد
همواره صحیح است و مثالست و مضاعف
فردوس بر خُلق روان بخش تو بی نم
دوزخ بر شمشیر جهانگیر تو بی تف
در گوش و به دست تو غوکوس و سر خصم
ماند همه بر ناله رود و بط قرقف
پشتی که نگردیده دو تا پیش تو چون چنگ
نُه دایره چرخ قفایش زده چون دف
پنهان به شکوه تو همی فر سلیمان
پیدا ز مقال تو همی حکمت آصف
فرسوده بیانت ورق علم ز بقراط
بربوده روانت سبق حلم ز احنف
از تو چه گرو میبرد ار خصم نهد دام
ب رمه چه زیان آورد ار کلب کند عف
تا دامن اجلال خداوند تعالی است
زآلایش فکر عقلا انزه و الطف
کام نعم یار تو ز اقبال مرطب
مغز امل خصم تو زادبار مجفف

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کنز نهانی‌ست کنون کعبه مشرف
کز اوست عیان سر فَأجَببتُ ان اَعْرَف
هوش مصنوعی: از گنجینه‌ای پنهان، اکنون کعبه‌ای وجود دارد که به وضوح از آنجا آشکار است. بنابراین، ای فاجعه! می‌دانم.
زین کنز خفی طنز جلی زد به فلک ارض
کش خاک بشد پاک چو افلاک مشرف
هوش مصنوعی: از این گنج پنهانی، لطافت و زیبایی به زمین می‌تابد؛ خاک پاک شده و مانند آسمان‌ها در علو و ارتفاع قرار می‌گیرد.
ذرات به کرات چو افواج که از حاج
بستند و گشادند پی طوف حرم صف
هوش مصنوعی: ذرات آسمان‌ها مانند گروه‌هایی هستند که برای رفتن به حرم و پیوستن به صف‌های طواف می‌آیند و سپس دوباره جدایی می‌گیرند.
عقل آمد و لبیک زنان حلقه به در زد
تا چون بود احباب ورا باز مکلف
هوش مصنوعی: عقل با صدای دل‌انگیز پذیرفتن، به جمع آمد و در حلقه‌ای گرد هم نشست تا ببیند دوستان چگونه هستند و چه مسئولیت‌هایی بر عهده دارند.
جهل آمد و والعفو کنان رخ به صفا سود
تا چون شود اعدای ورا باز مؤلف
هوش مصنوعی: جهل وارد می‌شود و درحالی‌که با مهربانی و بخشش رفتار می‌کند، به زیبایی و صفای وجودش می‌افزاید. پس باید منتظر بمانیم که دشمنان او چه زمانی دوباره خواهند آمد.
رضوان ز جنان محرمِ بر رحمت وی شد
کش خلقتی از قدرت او بود موصف
هوش مصنوعی: بهشت از خالصی و لطافت خود به رحمت او نزدیک شد، زیرا آفرینش او وصف‌ناپذیر است.
مالک ز سقر طایف بر رحمت او گشت
کش فطرتی از حکمت او بود موظف
هوش مصنوعی: مالک به رحمت الهی مشغول است و انسان با فطرت خود، از حکمت او پیروی می‌کند و موظف به انجام آن است.
لوح و قلم و نور و ظلم عالم و آدم
ایثار ورا نقد روان داشته بر کف
هوش مصنوعی: لوح و قلم و نور و تاریکی، این جهان و انسان‌ها همه چیز را به خاطر او فدای او می‌کنند و بر سر دست دارند.
شاه همه او بود و چو او پرده برافکند
هر ذره برش بنده صفت گشته موقف
هوش مصنوعی: شاه در واقع همه‌چیز بود و زمانی که او پرده را کنار زد، هر ذره‌ای از هستی بند او و به صفاتی مانند او در آمده بودند.
ارواح مکرم چو مصابیح سحرگاه
شد با رخ او قالبی از نور مجوف
هوش مصنوعی: روح‌های پاک و مقدس مانند چراغ‌های صبحگاهی می‌درخشند و وجود باران در آنها همچون قالبی از نور خالی است.
گر حشمت او بانگ نزد بر رخ اشیا
نی ارض مسطح بُد و نی چرخ مسقف
هوش مصنوعی: اگر عظمت او فریاد نکند، بر چهره اشیا نمی‌توانی دید که زمین هموار و آسمان سقف‌دار است.
شد بنت اسد ام اسد زین خلف الصدق
نی برج اسد گشت ازین مهر مخلف
هوش مصنوعی: بنت اسد به عنوان مادر اسد (علی) در یک نسل از صداقت و راستگویی به وجود آمده و به خاطر محبت و وفاداری‌اش، به مقام و جایگاهی بالا رسیده است. این مهری که او نسبت به فرزندش دارد، باعث شده تا از مقام خود به شکوه و عظمت برسد.
هم داد خبر زآنچه حَکَم بود در انجیل
هم خواند ز بر آنچه سُوَر بود به مُصْحَف
هوش مصنوعی: خبر از آنچه در انجیل حکم است، داد و از آنچه در قرآن نوشته شده، خواند.
هی مام درون سوی قماطش چو مکان داد
بگسیخت قماط و سوی حق برد فرا کف
هوش مصنوعی: ای مادر، وقتی که به سوی عرش نگاه کردی، چادرش (قماطش) فرو ریخت و او را به سمت حقیقت برد.
دستی نتوان بست که دل داد به موسی
از مژده ما فی یدک الایمن تلقَفّ
هوش مصنوعی: دست کسی نمی‌تواند پناه بگیرد که دل خود را به موسی سپرده است، زیرا او از مژده‌ای که در دست راست اوست، چیزی را برمی‌دارد.
نگشود نظر جز به رخ احمد مختار
کانهم همه او بود و جز او بود مزخرف
هوش مصنوعی: تنها کسی که در نظرها و دیدگاه‌ها به‌عنوان بهترین و برترین شناخته می‌شود، احمد مختار است. همه چیز دیگر بی‌معنا و بی‌ارزش به نظر می‌رسد و تنها او است که اهمیت دارد.
ای مظهر یزدان که پس از جلوه ذاتت
لوح آمده در زمزمهٔ القلم جف
هوش مصنوعی: ای مظهر خداوند که بعد از ظهور حقیقت تو، نوشته‌های آفرینش در حال نوشتن و ذکر هستند.
ما قدر مصاحف ز تو دانیم و عجب نیست
باید که مُعرّف بود اجلی ز مُعرّف
هوش مصنوعی: ما ارزش قرآن‌ها را از تو می‌دانیم و تعجبی ندارد که باید شناخت و آگاهی برتر از معرفت را داشته باشیم.
در راه خدا تا نشدی راکب دُلدُل
نشناخت کسی مرتبه راکب رفرف
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام و منزلت بالایی دست یابی، باید در مسیر دشواری‌ها و آزمایشات قدم برداری. فقط در این صورت است که افراد دیگر می‌توانند ارزش و جایگاه تو را بشناسند.
شیطان به گه جوشش فضل تو مرجی
آدم به گه کوشش عدل تو مُخوَف
هوش مصنوعی: شیطان می‌گوید که برکت و فضیلت تو باعث رشد و رونق است، ولی انسان به تلاش و کوشش تو در راستای عدالت توجه دارد و آن را ترسناک می‌داند.
جز عشق تو هر شیوه آراسته معکوس
جز مهر تو هر مذهب بگزیده محرف
هوش مصنوعی: به جز عشق تو، هر تلاشی زیبا و جذاب به نظر می‌رسد، و به جز محبت تو، هر دینی تحریف شده و نادرست به حساب می‌آید.
روی تو ارم را بود از جلوه مصدق
کوی تو حرم را بود از رتبه مطوف
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو مانند ارمغان بهشتی است و جلوه‌ات به قدری زیباست که کوی تو را مانند حرم می‌کند، جایی مقدس و با شکوه.
هرکس که بذیل شرف و مجد تو زد چنگ
چون داور ما شد به جهان امجد و اشرف
هوش مصنوعی: هر کسی که به شرف و بزرگی تو پناه آورد، مانند داوری است که به جهان بهترین و شریف‌ترین مقام دست یافته است.
جان و دل ظل ملک عصر براهیم
کش نام خلیل است و خود از نام مصحف
هوش مصنوعی: جان و دل کسی که سایه‌اش بر مملکت عصر ابراهیم است، خلیل نام دارد و خود او از نام کتاب آسمانی نشأت می‌گیرد.
آن میر که تا کاخ منی یافت از او زیب
بگذاشت قضا حکم قدر را همه بر رف
هوش مصنوعی: آن کسی که به او پادشاهی و مقام من را داد، از زیبایی او قضا و سرنوشت را کنار گذاشت و همه چیز را تحت تأثیر قدرتش قرار داد.
با عاطفتش کاه سبک کوه موقر
بی تقویتش کوه گران کاه مخفف
هوش مصنوعی: عاطفه و محبت می‌تواند بار سنگین مشکلات را سبک کند، در حالی که بی‌تقوایی و نداشتن اصول اخلاقی، به آدمی وزن و سنگینی بیشتری می‌دهد. محبت و احساسات مثبت به انسان کمک می‌کند تا با آسانی بیشتری بر چالش‌ها غلبه کند، در حالی که عدم توجه به اصول اخلاقی باعث می‌شود که فرد در برابر سختی‌ها احساس سنگینی و فشار بیشتری کند.
در بزم چو ابریست که افکنده به دل جوش
در رزم چو بحریست که آورده به لب کف
هوش مصنوعی: در مهمانی مانند ابری است که در دلش طوفانی وجود دارد و در نبرد مانند دریایی است که امواجش کف را به سطح می‌آورد.
مستوثق بر بینش او هر چه مدون
مستأنَس بر دانش او آنچه مؤلف
هوش مصنوعی: هر چیزی که به بینش او وابسته است، به طور دقیق و مستند بر دانش او شکل می‌گیرد. آنچه که نویسنده ارائه می‌دهد، بر اساس همین دانش و آگاهی است.
ای آنکه خیال و سخن و بذل تو ز ایزد
همواره صحیح است و مثالست و مضاعف
هوش مصنوعی: ای آنکه فکر، گفتار و بخشش‌های تو همیشه درست و مثال‌زدنی است و از جانب خداوند نشأت می‌گیرد.
فردوس بر خُلق روان بخش تو بی نم
دوزخ بر شمشیر جهانگیر تو بی تف
هوش مصنوعی: بهشت، هدیه‌ای است که به انسان‌ها می‌دهی، در حالی که دوزخ به هیچ‌وجه نمی‌تواند بر قدرت تو تاثیر بگذارد.
در گوش و به دست تو غوکوس و سر خصم
ماند همه بر ناله رود و بط قرقف
هوش مصنوعی: در گوش و دست تو فریاد و صدای ماهیگیران و قورباغه‌ها به گوش می‌رسد و دشمنان در حال تماشا و ناله کردن هستند.
پشتی که نگردیده دو تا پیش تو چون چنگ
نُه دایره چرخ قفایش زده چون دف
هوش مصنوعی: پشتی که هیچگاه پشتش به دو قسمت تقسیم نشده و از دو طرف تو را نپذیرفته، مانند چنگی است که هیچ صدایی از آن نمی‌آید. همچنین، گردونه‌ای که دایره‌اش به گاه چرخش قفا و پشتش حبس شده، شبیه دف می‌ماند.
پنهان به شکوه تو همی فر سلیمان
پیدا ز مقال تو همی حکمت آصف
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو به اندازه‌ای است که حتی فرشته سلیمان نیز در سایهٔ آن نمایان است و دانش و حکمت تو همواره در دل همه جا دارد.
فرسوده بیانت ورق علم ز بقراط
بربوده روانت سبق حلم ز احنف
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به گنجینهٔ دانش بیندازیم، می‌بینیم که سخنان فرسوده و کمرنگ شده‌اند، در حالی که علم از بقراط به ما رسیده است و روح تو در زمینهٔ صبر و بردباری، همچون احنف پیشی گرفته است.
از تو چه گرو میبرد ار خصم نهد دام
ب رمه چه زیان آورد ار کلب کند عف
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر دشمن تو را به دام بیندازد، تو چه اهمیتی به این موضوع می‌دهی؟ و اگر او به تو آسیب برساند، آیا واقعاً خسارت زیادی متوجه‌ات خواهد شد؟ حس ادامه قوی‌تر از هر آسیبی است که ممکن است به ما برسد.
تا دامن اجلال خداوند تعالی است
زآلایش فکر عقلا انزه و الطف
هوش مصنوعی: تا زمانی که جلال و عظمت خداوند پاک و خالص است، اندیشه‌های انسانی از هر آلودگی و ناهنجاری دور و پاک خواهد بود.
کام نعم یار تو ز اقبال مرطب
مغز امل خصم تو زادبار مجفف
هوش مصنوعی: خوشبختی و لذت از جانب یار تو به سراغت آمده است، اما حسرت و آرزوهای دشمن تو، مانند خاکی خشک و بی‌ثمر است.