شمارهٔ ۴۷ - وله
هرآنکه هست چو او سرو نار پستانش
چه احتیاج به سرو است و نار بستانش
جز آن تن بت من اندرون پیراهن
که دیده پیرهنی پر کنند از جانش
مگر که فتنه آفاق زیر دامن اوست
که سر زده همه یکباره از گریبانش
نمیخرید زلیخا به هیچ یوسف را
اگر چنین صنمی بود نقش ایوانش
به کفر طره و اسلام چهره فتنه گریست
که باخته دل و دین کافر و مسلمانش
اگر به خادم فردوس چهره بنماید
به دوزخ افکند از خلد حور و غلمانش
سزد به هستی هیچ ار نماید استدلال
که او ز موی میان نازکست برهانش
رواست نالد اگر دل به خواجه زان سر زلف
گر التفات کند قصه پریشانش
سلیل مجد مهین منشی حضور ملک
که هست نام نکو میرزا تقی خانش
خجسته رحمتی از کردگار اخلاقش
بهینه دوره از روزگار دورانش
بر دلش جگر بحر چون که خون گردید
فلکه به طعنه همه نام کرد مر جانش
شبی قمر به درش بوسه زد بدین امید
که روزی اوفتد اندر شمار دربانش
زد آنچنانش بَواب لطمه که هنوز
بود به رخ ز کلف، ردّ حدّ احسانش(؟)
ای آن ستوده که تا ندِ صریر خامه تو
وجود را به عدم برنهاد بنیانش
علو اختر بختت چنان که وقت نگاه
فتد ز فرق، فلک را کلاه کیوانش
به عون عزم تو هاروت یارد از بن چاه
پرد به چرخ و بگیرد ز زهره میزانش
شمارهٔ ۴۶ - درحیرت از حوادث کون و فساد و مدح محبوب خالق اکبر موسی بن جعفر (ع): خرد طبل تحیّر زن شبی خواندم به میدانششمارهٔ ۴۸ - ممدوح این قصیده معلوم نیست: ترکا گه پیمانه است برخیز و به پیمان باش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرآنکه هست چو او سرو نار پستانش
چه احتیاج به سرو است و نار بستانش
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند او باشد، به زیبایی و لطافتش نیازی ندارد که از گل و میوهی باغ لذت ببرد.
جز آن تن بت من اندرون پیراهن
که دیده پیرهنی پر کنند از جانش
هوش مصنوعی: تن فقط در پیراهنی که نشان از وجود من دارد، وجود دارد و این پیراهن نمیتواند چیزی بیشتر از جان من را در بر گیرد.
مگر که فتنه آفاق زیر دامن اوست
که سر زده همه یکباره از گریبانش
هوش مصنوعی: این مطلب به این اشاره دارد که آیا مشکل یا طوفان در جهان به دلیل قدرت یا تأثیر شخص خاصی است که ناگهان همه چیز از زیر دامن او بیرون میآید. به عبارت دیگر، نشاندهنده تأثیر عمیق و ناگهانی یک فرد یا یک وضعیت بر روی وقایع و شرایط اطراف است.
نمیخرید زلیخا به هیچ یوسف را
اگر چنین صنمی بود نقش ایوانش
هوش مصنوعی: زلیخا هیچ وقت یوسف را نمیخرید، اگر چنین زیبایی در نقش ایوانش وجود داشت.
به کفر طره و اسلام چهره فتنه گریست
که باخته دل و دین کافر و مسلمانش
هوش مصنوعی: موهای کافر و چهره مسلمان به گونهای فریبنده و مشکوک جلوه میکند که دل و ایمان هر دو گروه را تسخیر کرده و به فتنهای بزرگ منجر میشود.
اگر به خادم فردوس چهره بنماید
به دوزخ افکند از خلد حور و غلمانش
هوش مصنوعی: اگر خداوند به من جمال بهشتی خود را نشان دهد، من از نعمتهای بهشت و زیباییهای آن به دوزخ میافتم.
سزد به هستی هیچ ار نماید استدلال
که او ز موی میان نازکست برهانش
هوش مصنوعی: اگر بهشتی وجود داشته باشد، لازم نیست برای آن استدلال و دلیل بیاوریم، زیرا او خود به وضوح و زیبایی در دل مینشیند.
رواست نالد اگر دل به خواجه زان سر زلف
گر التفات کند قصه پریشانش
هوش مصنوعی: اگر دلش بخواهد، اشکالی ندارد که زوزه بزند. اگر به آن موهای پیچیدهاش توجه کند، ماجرای پریشانی او برملا میشود.
سلیل مجد مهین منشی حضور ملک
که هست نام نکو میرزا تقی خانش
هوش مصنوعی: سلیل مجد مهین به معنای نسل یا بازمانده ی شخصیتی بزرگ و محترم است که به عنوان منشی در نزد پادشاه یا صاحب مقام حضور دارد. این فرد نامی نیکو در میان مردم دارد و به عنوان میر زاتقیخان شناخته میشود، که نشاندهندهی اعتبار و احترام او در جامعه است.
خجسته رحمتی از کردگار اخلاقش
بهینه دوره از روزگار دورانش
هوش مصنوعی: رحمت خجستهای از جانب خداوند بر او نازل شده است که اخلاقش در این دوران از بهترینهاست.
بر دلش جگر بحر چون که خون گردید
فلکه به طعنه همه نام کرد مر جانش
هوش مصنوعی: دل او به شدت از درد و غم مانند دریایی پر از خون شده است. به همین دلیل، همه چیز را با طعنه و کنایه به نام "مار" نسبت میدهد، که نشاندهنده عمق احساسات و رنجهای اوست.
شبی قمر به درش بوسه زد بدین امید
که روزی اوفتد اندر شمار دربانش
هوش مصنوعی: شبی ماه کامل را بوسید به این امید که روزی او را در زمره خدمتکاران خود داشته باشد.
زد آنچنانش بَواب لطمه که هنوز
بود به رخ ز کلف، ردّ حدّ احسانش(؟)
هوش مصنوعی: به او ضربهای زد که حتی هنوز هم در زیر فشار آن نتوانسته رویش را بلند کند، این نشان از نیکوکاری او دارد.
ای آن ستوده که تا ندِ صریر خامه تو
وجود را به عدم برنهاد بنیانش
هوش مصنوعی: ای کسی که ستودنی هستی، صدای قلم تو به قدری ارزشمند است که اساس وجود را به عدم تبدیل کرده است.
علو اختر بختت چنان که وقت نگاه
فتد ز فرق، فلک را کلاه کیوانش
هوش مصنوعی: ستاره بخت تو چنان درخشان است که وقتی به آن نگاه میکنی، انگار کلاه زحل بر سر آسمان نشسته است.
به عون عزم تو هاروت یارد از بن چاه
پرد به چرخ و بگیرد ز زهره میزانش
هوش مصنوعی: با یاری اراده تو، هاروت از عمق چاه به آسمان میرود و از زهره افراز میگیرد.