شمارهٔ ۴ - در منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب (ع)
ای بررخ رنگینت زآن طره مشکینا
در دامن روح القدس یک گله شیاطینا
افزون رخت ازخورشید کمتر لبت از ذره
وآن ذره ات آبستن از خوشه پروینا
مشنو که دلم یابد بی وصف لبت آرام
فرهاد کی آرامد بی قصه شیرینا
حاشاکه رهد عاشق از مژه خون ریزت
کی صرفه برد گنجشگ از پنجه شاهینا
تا کس ننماید باز از نافه سخن آغاز
بگشا گرهی از ناز زان سنبل پرچینا
بنشین که زنم جامی بریاد خطت آری
می بیش دهد مستی برطرف ریاحینا
سر پنجه ات از نرمی آرد بمن آن گرمی
کز وصل سقنقوراست در مردم عنینا
گر از غم لیلی گشت مجنون هم اندر دشت
عشق لب تو انباشت شهری ز مجانینا
افسونگریم نبود لیک از غم زلفینت
پیچم همه شب با مار تا صبح به بالینا
ای داغ دل لاله در گلشن رعنائی
وی شعله جواله اندر زبر زینا
هرگز نکند نسرین خون در دل کس چندین
گیرم که توئی از حسن نوباوه نسرینا
ایمه که خورد سوگند بر شکر لعلت قند
وی روی تو را پیوند با روح بساتینا
تا چند بسیر باغ پیچی تو عنان از راغ
ترسم ننماید فرق گل را زتو گلچینا
تو زاده از حوری تو لمعه از نوری
بگذار که با غ آید نزدت پی تزیینا
خود سبزه چه حد دارد کز کام تو یابد کام
جائیکه بود نرگس با چشم تو مسکینا
گر باغ همی خواهی تا بهره بری از گل
در آینه بین گلها زان چهره رنگینا
نی آینه را منگرکو آلت خود بینی است
بیزار بود حیدر از مردم خود بینا
شاه ملکوتی صدر خورشید جنود بدر
آن کاسر اهل غدر آن صفدر صفینا
نامد حرم ار زاول شایسته میلادش
قومی نشد از سجیل رخت افکن سجینا
در نعمت او موسی زد مائده از سلوی
در ملکت او یونس پرورده یقطینا
در مهد درید اژدر بی شبهه زدم تا دم
گوباش خوارج را اهمال بتحسینا
آن دست که شست دیونا گشته تولد بست
نشگفت شد ار در مهد درنده تنینا
گر آذر شمشیرش نگداخت روان شرک
بد کعبه کنون همسنگ با آذر برزینا
گر طینتش از جان نیست عالم بدوجو چون داد
نگذشت زیک گندم آدم که بد از طینا
ای کز بر اشباه نازند هدات راه
همچون کلمات الله از سوره یاسینا
تدبیر حبیب تو هم پله با تقدیر
تمجید عدوی تو هم رتبه توهینا
بر جای تو کش راکع جان فلک تاسع
هر کس که بحق ننشست شد باذل تسعینا
ذاتت نتوان سنجید کاین گوهر قدوسی
تن در ندهد هرگز در حیز تخمینا
در کعبه اگر رکنی است از فخر قدوم تست
ورنه چه ثمر گفتن ارکان با ساتینا
یکذره زمهر تو سنجند اگر در حشر
صد بار دهد میزان اشکست بشاهینا
اندر ره تو سالک هرگز نشود هالک
غسلش دهد ارمالک اندر خم غسلینا
منظور کلیم الله درکوی تو ماندن بود
با آنکه نهادش نام میقات ثلاثینا
در امت او چون کس نشناخت خدا از گاو
در وصف تو نتوانست اعلان مضامینا
الحمد که در ظلت مرا امت احمد راست
هوشی که شود تکمیل هر ساعت ازو دینا
سر حلقه این امت شاهی است که از همت
بخشد کف او نعمت بر خیل سلاطینا
شه ناصر دین راد فرخنده بدید و زاد
کش کاخ فلک بنیاد مسجود خواقینا
در دهر ز اعلامش تا بنده علاماتا
در ملک زیاسایش پاینده قوانینا
هر نکته که کس تا حال تبیان نتوانستش
او نیک برون آمد از عهد تبیینا
بزمش که باهل ارض شد خدمت بر وی فرض
ویسی است که افلاکش از جان شده رامینا
بخشی است زلطف حق بخشی که بود او را
این نیست عروسی کش گیرند بکابینا
ایشاه ملایک جان وی خسرو چرخ ارکان
کز دور تو شد دوران مشحون زمیامینا
تو کافل ارزا قی اندر ملکان طاقی
جود کف تو از سبع نشناخته سبعینا
دانی تو سرایر را گوئی تو ضمایر را
مانا که شود از غیب بر نطق تو تلقینا
روزی که چو برق از میغ بکشی زنیام آن تیغ
بهرام فروخشکد چون هیکل چوبینا
آنرا که بطبع اندر رعب تو کند تبرید
دوزخ شودش عاجز زاندیشه تسخینا
رمح تو نیندیشد از بارقه ابطال
ثعبان نکند پروا از سعی خراطینا
شاها نگر از رحمت کاین بنده ات از زحمت
آراست حجال نظم زین بکر خواتینا
تا مهر چمد بر عکس از دور فلک چونان
موری که رود وارون از سیر طواحینا
سازند دعایت ورد هم ثابت وهم سیار
جبریل امین هم نیز گوینده آمینا
شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید غدیر و ستایش علی بن ابیطالب سلام الله علیه: مست از غدیرخم نگر مهر و مه و ارض و سماشمارهٔ ۵ - وله: کی نرم میتوان دل جانان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بررخ رنگینت زآن طره مشکینا
در دامن روح القدس یک گله شیاطینا
هوش مصنوعی: ای زیبایی چهرهات که به خاطر موهای سیاهت درخشندگی خاصی دارد، در دامن روحالقدس، گروهی از شیاطین وجود دارند.
افزون رخت ازخورشید کمتر لبت از ذره
وآن ذره ات آبستن از خوشه پروینا
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبههای تو از نور خورشید بیشتر است، و لبهایت از ذرهای کوچک هم کمتر است. اما همان ذره کوچک تو، در خود بهشت خوشهای از پروینا را حمل میکند.
مشنو که دلم یابد بی وصف لبت آرام
فرهاد کی آرامد بی قصه شیرینا
هوش مصنوعی: نفهمیدم که چطور دل من میتواند بیتوصیف لبهای تو آرام بگیرد. فرهاد هم هیچگاه بیداستان شیرین آرامش پیدا نکرد.
حاشاکه رهد عاشق از مژه خون ریزت
کی صرفه برد گنجشگ از پنجه شاهینا
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که عاشق از زیبایی و جذابیت چشمهای تو دور شود، مانند اینکه گنجشک هرگز از چنگال شاهین رهایی نیابد.
تا کس ننماید باز از نافه سخن آغاز
بگشا گرهی از ناز زان سنبل پرچینا
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی از موهایش سخن نگوید، گرهای از ناز و زیبایی این سنبل پرچین (گل زیبایی) را باز کن.
بنشین که زنم جامی بریاد خطت آری
می بیش دهد مستی برطرف ریاحینا
هوش مصنوعی: بنشین که من جامی مینوشم به یاد خط تو، زیرا شراب موجب مستی من و آرامش دل ما میشود.
سر پنجه ات از نرمی آرد بمن آن گرمی
کز وصل سقنقوراست در مردم عنینا
هوش مصنوعی: سر پنجهات به نرمی آرد، گرمایی به من میبخشد که از پیوند با آن پرنده قشنگ در دل آدمی حس میشود.
گر از غم لیلی گشت مجنون هم اندر دشت
عشق لب تو انباشت شهری ز مجانینا
هوش مصنوعی: اگر مجنون به خاطر غم لیلی دیوانه شد، در دشت عشق، لبهای تو شهرکی از دیوانگان را جمع کرده است.
افسونگریم نبود لیک از غم زلفینت
پیچم همه شب با مار تا صبح به بالینا
هوش مصنوعی: من جادوگری نیستم، ولی به خاطر غم زلفهای تو، شبها را تا صبح با مار میپیچم و دردی عمیق را تجربه میکنم.
ای داغ دل لاله در گلشن رعنائی
وی شعله جواله اندر زبر زینا
هوش مصنوعی: ای درد و غم دل، همچون لالهای در باغی زیبا، تو شعلهای هستی که در میان زیباییها میدرخشی.
هرگز نکند نسرین خون در دل کس چندین
گیرم که توئی از حسن نوباوه نسرینا
هوش مصنوعی: نسرین هرگز نمیتواند خون دل کسی را بریزد، زیرا زیبایی تو مانند نسرین جوان است و بینهایت دلربا.
ایمه که خورد سوگند بر شکر لعلت قند
وی روی تو را پیوند با روح بساتینا
هوش مصنوعی: ای کسانی که به زیبایی و شیرینی لبهای تو قسم خوردهاید، زیبایی چهرهات به روح زندگی ما پیوند خورده است.
تا چند بسیر باغ پیچی تو عنان از راغ
ترسم ننماید فرق گل را زتو گلچینا
هوش مصنوعی: چرا مدام به باغ میگردی؟ نکند که وجود تو باعث شود گلها از هم تمیز داده نشوند و گلچین نتواند گلهای زیبا را انتخاب کند؟
تو زاده از حوری تو لمعه از نوری
بگذار که با غ آید نزدت پی تزیینا
هوش مصنوعی: تو از زیبایی و روشنی خلق شدهای، پس اجازه بده که با زیبایی و زینت به نزد تو بیایند.
خود سبزه چه حد دارد کز کام تو یابد کام
جائیکه بود نرگس با چشم تو مسکینا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر زیبایی و ظرافت طبیعت و همچنین احساساتی است که از عشق و زیبایی برمیخیزد. سبزه و گیاهان به خاطر لبخند و وجود معشوق زندگی میکنند و نرگس، با چشمهای معشوق، به حالت ناز و غمگینی مینگرد. به عبارت دیگر، زیبایی و شگفتیهای طبیعی تحت تأثیر عشق و نگاه معشوق قرار دارد و این ارتباط میان عشق و طبیعت را به تصویر میکشد.
گر باغ همی خواهی تا بهره بری از گل
در آینه بین گلها زان چهره رنگینا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از باغ بهرهای ببری و از زیبایی گلها لذت ببری، باید در آینهای به چهرهی زیبا و رنگین آنها نگاه کنی.
نی آینه را منگرکو آلت خود بینی است
بیزار بود حیدر از مردم خود بینا
هوش مصنوعی: به نی نگاه نکن، چون وسیلهای برای خودنمایی است. حیدر از کسانی که فقط به خودشان مینگرند، بیزار است.
شاه ملکوتی صدر خورشید جنود بدر
آن کاسر اهل غدر آن صفدر صفینا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و سرشار از کارهای نیک میپردازد که مانند خورشید در آسمان درخشان است و در برابر کسانی که خیانت و بدی میکنند، ایستادگی میکند. او همانند یک رهبر شجاع و با فضیلت نمایانگر صحنهای از نبرد و فداکاری است که در کشتی هدایت و انصاف حرکت میکند.
نامد حرم ار زاول شایسته میلادش
قومی نشد از سجیل رخت افکن سجینا
هوش مصنوعی: حرم او نیامده است، اگرچه شایستگان نتوانستهاند در زمان تولدش به او نزدیک شوند؛ قومی که از سجیل (خاکی) به دنیا آمده، رخت از او افکنده و در سختیها قرار گرفتهاند.
در نعمت او موسی زد مائده از سلوی
در ملکت او یونس پرورده یقطینا
هوش مصنوعی: در زمان نعمتهای الهی، موسی طعامی از آسمان نازل کرد و در سرزمین او، یونس بهطرزی خاص تربیت شد.
در مهد درید اژدر بی شبهه زدم تا دم
گوباش خوارج را اهمال بتحسینا
هوش مصنوعی: من در گهواره، اژدهایی را با قدرت و بیتردید به چالش کشیدم تا زمانی که صدای ضعیفی از خوارج به گوش رسید.
آن دست که شست دیونا گشته تولد بست
نشگفت شد ار در مهد درنده تنینا
هوش مصنوعی: دست دیوانهای که بچهای را شست، به آن تولدی که میان درندگان رخ میدهد، شگفتیای که در گهواره تجربه میشود، آنچنان گرانبهاست که نباید نادیده گرفته شود.
گر آذر شمشیرش نگداخت روان شرک
بد کعبه کنون همسنگ با آذر برزینا
هوش مصنوعی: اگر آتش خشم او را نگه نداشته باشد، حالا شرک به کعبه هموزن آتش برزین شده است.
گر طینتش از جان نیست عالم بدوجو چون داد
نگذشت زیک گندم آدم که بد از طینا
هوش مصنوعی: اگر سرشت انسان از ذات و روحش نشأت نگرفته باشد، هرگز نمیتواند به خوبی و زیبایی دست یابد؛ زیرا هر چیزی که در ذاتش خوب نیست، نمیتواند از خوبیش بهرهمند شود.
ای کز بر اشباه نازند هدات راه
همچون کلمات الله از سوره یاسینا
هوش مصنوعی: ای کسی که به برکت وجودت، راستی و هدایت مانند کلمات خداوند در سوره یس، بر قلبها ناز میزند؛ تو رمز و راهمانی برای دیگران هستی.
تدبیر حبیب تو هم پله با تقدیر
تمجید عدوی تو هم رتبه توهینا
هوش مصنوعی: نقشه و تدبیر دوست تو همسان با تقدیر است و ستایش دشمن تو نیز هم سطح با توهین به توست.
بر جای تو کش راکع جان فلک تاسع
هر کس که بحق ننشست شد باذل تسعینا
هوش مصنوعی: در اینجا به نام یک مقام و منزلت اشاره شده است که همگان در برابر آن سر تعظیم فرود میآورند. کسی که به حق و حقیقت نشسته، از دیگران پیشی میگیرد و ارزش والایی دارد. در مقابل، کسانی که به ناحق عمل کردهاند، دچار خواری و ذلت میشوند.
ذاتت نتوان سنجید کاین گوهر قدوسی
تن در ندهد هرگز در حیز تخمینا
هوش مصنوعی: وجود تو آن قدر ارزشمند و والا است که نمیتوان آن را به هیچ معیاری سنجید. این گوهر روحانی هرگز در قید و بند تخمین و اندازهگیری نخواهد آمد.
در کعبه اگر رکنی است از فخر قدوم تست
ورنه چه ثمر گفتن ارکان با ساتینا
هوش مصنوعی: اگر در کعبه جایی برای افتخار قدم تو وجود دارد، پس چه فایدهای دارد اگر سنگهای کعبه را به زبان بیاوریم؟
یکذره زمهر تو سنجند اگر در حشر
صد بار دهد میزان اشکست بشاهینا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، اینجا میگوید که اگر بخواهند خوشامدی و محبت تو را در روز قیامت اندازهگیری کنند، حتی اگر صد بار به آن بپردازند، باز هم ارزش و عظمت محبت تو بیشتر از آن خواهد بود.
اندر ره تو سالک هرگز نشود هالک
غسلش دهد ارمالک اندر خم غسلینا
هوش مصنوعی: در مسیر تو، سالک هرگز نابود نمیشود، حتی اگر لباسش در آغوش آب فرو برود، به گونهای که در حمام شسته میشود.
منظور کلیم الله درکوی تو ماندن بود
با آنکه نهادش نام میقات ثلاثینا
هوش مصنوعی: مقصود کلیم الله (موسی) از ماندن در کوی تو، این بود که با وجود اینکه نامش میقات سیسالگی بود، در آنجا باقی بماند.
در امت او چون کس نشناخت خدا از گاو
در وصف تو نتوانست اعلان مضامینا
هوش مصنوعی: در وجود او، هیچکس قدرت شناخت خدا را نداشت، مثل اینکه نتوانستهاند درباره تو مضامین و معانی را به درستی بیان کنند.
الحمد که در ظلت مرا امت احمد راست
هوشی که شود تکمیل هر ساعت ازو دینا
هوش مصنوعی: خدا را شکر که در سایهام، امت پیامبر احمد قرار دارد و هر لحظه که بیدار میشوم، به کمال و پختگی دینم افزوده میشود.
سر حلقه این امت شاهی است که از همت
بخشد کف او نعمت بر خیل سلاطینا
هوش مصنوعی: سر حلقه این امت، یعنی سر و لیدر این جامعه، شاهی وجود دارد که با تلاش و کوشش خود میتواند نعمت و برکاتی را به جمعیت سلاطین و حاکمان بدهد.
شه ناصر دین راد فرخنده بدید و زاد
کش کاخ فلک بنیاد مسجود خواقینا
هوش مصنوعی: شاه ناصر دین راد با خوشحالی نگاه کرد و از مکانی سرسبز و زیبا که در آنجا کاخی ساخته شده بود، بیامد. آن کاخ بنایی است عظیم و با شکوه که به نوعی مورد احترام و ستایش قرار میگیرد.
در دهر ز اعلامش تا بنده علاماتا
در ملک زیاسایش پاینده قوانینا
هوش مصنوعی: در این دنیا از نشانههای او، بندگانش نیز نشانههایی دارند و قوانین پایدار در ملک او وجود دارد.
هر نکته که کس تا حال تبیان نتوانستش
او نیک برون آمد از عهد تبیینا
هوش مصنوعی: هر چیزی که تا به حال کسی نتوانسته به روشنی بیان کند، به خوبی از زمان بیان خارج شده و آشکار شده است.
بزمش که باهل ارض شد خدمت بر وی فرض
ویسی است که افلاکش از جان شده رامینا
هوش مصنوعی: در این مصراع، به وجود یک مجلس یا بزم اشاره میشود که در آن خدمت به فردی مهم و بزرگ از ضروریات و واجبات است. همچنین، این حالت به گونهای است که حتی آسمانها و اجرام سماوی نیز به خاطر اهمیت این شخص به او خدمت میکنند و از جان خود برای او مایه میگذارند. در واقع، اهمیت و جایگاه این فرد به حدی است که تمام عالم به او توجه دارند و در خدمت او هستند.
بخشی است زلطف حق بخشی که بود او را
این نیست عروسی کش گیرند بکابینا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که بخشی از لطف و رحمت الهی، به این صورت است که حتی در روزهای سخت و دشوار، نعمتهایی هم وجود دارد که ممکن است ما آنها را نادیده بگیریم. در واقع، اشاره به این دارد که در هر شرایطی، حتی در زمانهایی که انسان دچار غم و اضطراب است، امید و شادی میتواند وجود داشته باشد و نباید فقط به جنبههای منفی زندگی توجه کرد.
ایشاه ملایک جان وی خسرو چرخ ارکان
کز دور تو شد دوران مشحون زمیامینا
هوش مصنوعی: فرشتگان به جان او گواهی میدهند، ای پادشاهی که دورت به مانند دایره آسمان است؛ چرا که از دور تو، زمان پر از شراب و لذت شده است.
تو کافل ارزا قی اندر ملکان طاقی
جود کف تو از سبع نشناخته سبعینا
هوش مصنوعی: تو نگهدار کسی هستی که در میان ملکا، چنان است که گویی جمعیت تو را نمیشناسند و مهارتهای تو در جود و بخشش چنان است که حتی حیوانات هم تو را نمیشناسند.
دانی تو سرایر را گوئی تو ضمایر را
مانا که شود از غیب بر نطق تو تلقینا
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چطور میتوانی از سرایر (اشعار و خلاقیتهای ادبی) و ضمایر (نشانههای ارتباطی) استفاده کنی؟ بهگونهای که کلامت از وجودی ناپیدا به زبانت جاری شود.
روزی که چو برق از میغ بکشی زنیام آن تیغ
بهرام فروخشکد چون هیکل چوبینا
هوش مصنوعی: روزی خواهد بود که همانند برق، از ابرها تیرکمان بهرام به زمین خواهد افتاد و آن زمان، مانند مجسمههای چوبی، همه چیز پژمرده و بیرمق خواهد شد.
آنرا که بطبع اندر رعب تو کند تبرید
دوزخ شودش عاجز زاندیشه تسخینا
هوش مصنوعی: هر کسی که به طور طبیعی از تو بترسد و به خاطر تو در برابر آتش جهنم احساس ناامنی کند، افکارش نمیتواند او را کنترل کند و در برابر مشکلات ناتوان خواهد بود.
رمح تو نیندیشد از بارقه ابطال
ثعبان نکند پروا از سعی خراطینا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت تو تحت تأثیر روشنایی و اثرات منفی دیگران قرار نمیگیرد و از تلاشهای بیهوده و ناپایدار هراسی ندارد. در واقع، نهایتاً نشان میدهد که هر زیباییای به خودی خود ارزشمند است و نباید تحت تأثیر نظرات یا اقدامات دیگران دچار تزلزل شود.
شاها نگر از رحمت کاین بنده ات از زحمت
آراست حجال نظم زین بکر خواتینا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بنگر که این بندهات، از روی زحمت و تلاش، به سبب رحمت تو، آراسته به نظم و زیبایی شده است.
تا مهر چمد بر عکس از دور فلک چونان
موری که رود وارون از سیر طواحینا
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید با شکوه در آسمان قرار میگیرد، مانند دشتی میافتد که مورچهای به سمت خلاف جریان حرکت میکند.
سازند دعایت ورد هم ثابت وهم سیار
جبریل امین هم نیز گوینده آمینا
هوش مصنوعی: دعای تو به گونهای است که همواره ثابت و پایدار است و همچنین در حال حرکت و در جریان. فرشتهای چون جبریل امین نیز همواره به عنوان سخنگوی آن دعا و آمین گوینده در کنار توست.