شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید غدیر و ستایش علی بن ابیطالب سلام الله علیه
مست از غدیرخم نگر مهر و مه و ارض و سما
آری مجو هوشی دگر چون شد سقایت با خدا
می وحی و خمش عقل کل پر ز و غدیر از بوی گل
بخشنده سلطان رسل نوشنده شاه اولیا
چو نشد علی بر انس و جان مولای پیدا و نهان
مقصود ایزد شد عیان ز ارسال خیل انبیا
از حق بحیدر زین نگه معلوم شد کز دیرگه
او بد درو باقی شبه او بدشه و باقی گدا
در بازگشت از بیت رب بر امر حق میرعرب
آراست منبر از قتب بر نصب فخر اوصیا
وه زاشتری کش از جهاز اسباب منبر گشت ساز
آنرا بس است از بهر ناز اندر دو کون این اجتبا
صد صالح او را ساربان صد خضرش آب آور بجان
هم در حرم او را مکان هم از ارم او را گیا
سیمرغش اندرگاه تک گوینده النصرلک
پشتش به از روی ملک پشمش به از پر هما
لبها چو دامان امل پهن و دراز و بی بدل
گردن چو بنیان ازل مشدود و ممدود و رسا
هم جسم او معراج پو همچون براق برق خو
هم ساق او میثا ق جو با ساق عرش کبریا
رقصش چو لیلی در جبل بانگش چو مجنون بر قلل
طوقش چو بلقیس از حلل زنگش چو داود از صدا
ایّام هشیاری کشان موری بصد سورش عنان
هنگام مستی زو رمان هوش هزاران اژدها
باری چو احمد زد قدم بر آن قتب ز امر قدم
افروخت هر چوبش علم بر چرخ اعظم ز اصطفا
رضوان زچوبش در جنان پیوند طوبی زو بجان
گشت از پلاسش آسمان در آرزوی متکا
آنگاه بازوی علی بگرفت و با صوت جلی
گفت آنکه من اورا ولی داند علی را پیشوا
هرکش به پی ره کرد طی خواهد بمقصد برد پی
و آنکو خطا ورزد بوی ورزیده با یزدان خطا
شد چهر قومی چون قمر زین مژده فرخ اثر
شد خا طر برخی کدر زین لفظ معنی آزما
زان امتحان رشد وغی هرکس بحدی برد پی
ای ترک بیحد بخش می کز حد گذشت این ماجرا
روز نشاط است و خوشی نی گاه خشم و سرکشی
بفکن بساط می کشی دع ماکدرخذما صفا
آهووشا بفروز هین چون چشم ضیغم ساتکین
کآمد خلافت را قرین ضرغام غاب لافتی
امروز را از بس شرف از دره التاج نجف
حزنست مخزون از شعف خوفست مشحون از رجا
ای آب چهر شعله خو رام و حرون از پشت و رو
کت زلفرا از رنگ و بو نسل از ختن اصل ازختا
گرمن بروزی اینچنین مست اوفتم عیبم مبین
کآب رخ سالار دین عصیان فرو شوید زما
شاه جوانمردان علی دانای مخفی و جلی
بر هر نبی و هر ولی کرده است نورش اهتدا
آنشمس افلاک یقین کش بنده روح الامین
هم با مساکین همنشین هم بر سلاطین پادشا
کز علوم حق دلش معجون ز نور حق گلش
از یمن عالی محفلش بر عرش نازد بوریا
هم آیت الله کون او هم صبغه الله لون او
ماند اگر بی عون او موسی گزیزد از عصا
خور پیش رایش معتزل مه نزد رویش مبتذل
بی میل او لنگ است و شل پای قدر دست قضا
از فوق اجرام فلک تا تحت ارکان سمک
انگیخته امرش یزک افراخته نهیش لوا
ناسوت از او پر های وهولاهوت از او پر گفتگو
ملکی که او نگرفت کو جائی که او نبود کجا
ای روی دلها سوی تو محراب جان ابروی تو
خاک در هندوی تو در چشم انجم توتیا
مخلوق قدرت نه طبق مرزوق جودت ما خلق
از تو سعادت در فرق وز تو اجابت در دعا
هم دار وهم دیار تو هم چرخ هم سیار تو
مستور تو ستار تو در جزو جزو ماسوای
هم راحت از تو هم تعب هم رحمت از تو هم غضب
افسانه ئی و محتجب بیگانه ئی و آشنا
تو جوهر و عالم عرض هستی طفیل و تو غرض
بر خلق مهرت مفترض بر چرخ کاخت ملتجا
ذاتی که می پاید توئی نوری که می باید توئی
هرچ آمد و آید توئی از ابتدا تا انتها
رنج از تو و درمان زتو گنج از تو و ثعبان زتو
عنوان زتو پایان ز تو هم در الم هم در شفا
هر مرده را محییستی هر زنده را مفنیستی
عبدی الهی کیستی با این همه فر و بها
کعبه بجز کوی تو نی مشعر بجز سوی تو نی
مقصد بجز روی تو نی از سعی مروه تا صفا
وهاب هر دیهیم تو نهاب هر اقلیم تو
آدم تو ابراهیم تو اندر سر اندیب و منا
باشد مرا گرصد دهان و اندر دهانی صد زبان
آن صد زبان با صد بیان نتوان سرودت یک ثنا
اکنون که جیحون شد خجل ازو صفت ای پاینده ظل
به گرترا از جان و دل گوید مدیح اصدقا
آکج پرند راست روکش برتر از خورشید ضو
هم جان او کان علو هم طبع او بحر غنا
چشم و چراغ زیرکی رشدش بفضل از کودکی
نزد ملک رویش یکی پیش خدا پشتش دوتا
هم برمعانی مقترب هم از مفاخر مکتسب
دستش زرافشان بر محب تیغش سرافشان از عدی
جان افاضل مات او نور هدی مشکوه او
در شهر ادراکات او دانش چو مردی روستا
ای داد ور دور زمن کت لطف و ستاریست فن
گوئی گلت را ذوالمنن اسرشته در بدو از حیا
تا فره ات شد جلوه گر دین افزود گیتی را گهر
چونان که گردد معتبر مس از وجود کیمیا
اثبات و نفیت گاه دین برق گمان غیث یقین
دست و حسامت وقت کین عمر ابد مرگ فجا
غور تو بحری آنچنان زخار ژرف و بیکران
کش نگذرد چرخ از میان یک عمر اگر سازد شنا
مر کوز بر تیغت ظفر مکنوز در رمحت خطر
مخصوص بر کلکت هنر محسوس از کفت سخا
بخت تو چون شخصت جوان شخصت چو بختت کامران
آن یک بزرگی خرده دان وان یک جوانی پارسا
میرا چومن مشکین نفس نشنیده تا امروزکس
پیشم فرزدق باز پس نزدم معزی ژاژخا
آنجا که ارباب سخن چون انجم آیند انجمن
با آفتاب شعر من کمتر ز ذرات هوا
لیکن مرا فرما کمک در ساز بهجت یک بیک
اکنون که از دور فلک بگذشت صیف و شد شتا
طبعم بلند و مایه نی جز حسرت از همسایه نی
ملبوس نی پیرایه نی از کرته بشمرتا قبا
بی بهره از زر مشت من محروم از خز پشت من
انکشت من انکشت من فقرم نعم جوعم غنا
نی ساده نورس بکف نی باده دیرین به رف
هم بایدم زان یک شرف هم شایدم زین یک علا
تابیش باشد محترم عید غدیر از عید جم
یارت ز عشرت مغتنم خصمت به عسرت مبتلا
شمارهٔ ۲ - در منقبت اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب سلام الله علیه: گفتم بعقل دوش که ای آیت هدیشمارهٔ ۴ - در منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب (ع): ای بررخ رنگینت زآن طره مشکینا
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مست از غدیرخم نگر مهر و مه و ارض و سما
آری مجو هوشی دگر چون شد سقایت با خدا
هوش مصنوعی: نگاهی به زیباییهای آسمان و زمین بیفکن و از مستی این لحظه لذت ببر؛ نیازی به فکر کردن به چیزهای دیگر نیست، چون در این جا، سعادت و نعمتها با هم تلاقی کردهاند.
می وحی و خمش عقل کل پر ز و غدیر از بوی گل
بخشنده سلطان رسل نوشنده شاه اولیا
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و لطافت معانی عمیق است. در اینجا به خوشبویی و طراوتی اشاره میشود که از سوی خداوند و فرستادگان او به انسانها منتقل میشود. میتوان گفت که این نوشیدنی روحبخش، نشان از حکمت و عقل کلی دارد و در این بین، مظهر عشق و ولایت هم به تصویر کشیده شده است. در واقع، مفهوم کلی آن بر اهمیت اتصال به منبع الهی و معنوی و تأثیرات شگرف آن بر روح انسان تأکید دارد.
چو نشد علی بر انس و جان مولای پیدا و نهان
مقصود ایزد شد عیان ز ارسال خیل انبیا
هوش مصنوعی: زمانی که علی به عنوان مولای انسانها و جانها مشخص نشد، هدف الهی به وضوح نمایان شد و در نتیجه، گروهی از پیامبران به سوی این هدف ارسال شدند.
از حق بحیدر زین نگه معلوم شد کز دیرگه
او بد درو باقی شبه او بدشه و باقی گدا
هوش مصنوعی: نگاه به علی (ع) نشان داد که از درگاه او، بدیها و زشتیها بیرون رفته و فقط خوبیها و پاکیها باقی مانده است.
در بازگشت از بیت رب بر امر حق میرعرب
آراست منبر از قتب بر نصب فخر اوصیا
هوش مصنوعی: در بازگشت از بیت خدا، به موضوع حق و حقیقت، میر عرب در منبر با ظاهری آراسته و زیبا، به ترویج و بیان مقام والای اوصیا (جانشینان الهی) پرداخت.
وه زاشتری کش از جهاز اسباب منبر گشت ساز
آنرا بس است از بهر ناز اندر دو کون این اجتبا
هوش مصنوعی: با توجه به متن بالا، شاعر به زیبایی و شکوه منبر اشاره میکند که از ابزار و وسیلههای مختلف ساخته شده است. این منبر به عنوان نشانهای از فضیلت و انتخابی خاص در دو جهان به حساب میآید. در واقع، زیبایی و ناز این منبر، نمادی از احترام و اعتبار در پیشگاه الهی و جهانیان است.
صد صالح او را ساربان صد خضرش آب آور بجان
هم در حرم او را مکان هم از ارم او را گیا
هوش مصنوعی: در این بیت، به ارزش و مقام شخصیتی اشاره شده است که دارای صفات نیک و والایی است. او مانند یک ساربان، در تلاش است تا دیگران را یاری کند و به آنها آب و کمک برساند. همچنین، اشاره به این دارد که او در مکان مقدسی زندگی میکند و از نعمات بهشتی بهرهمند است. به طور کلی، تصویر شخصیتی نیکوکار و ارزشمند ترسیم میشود که در محیطی از آرامش و وفور نعمت قرار دارد.
سیمرغش اندرگاه تک گوینده النصرلک
پشتش به از روی ملک پشمش به از پر هما
هوش مصنوعی: در جهانی که از قدرت و عظمت سیمرغ سخن میگوید، همه چیز به تنهایی و برتری او معطوف شده است. او نه تنها از قدرت و زیبایی ظاهری برخوردار است، بلکه برتری معنوی و روحی نیز دارد. او به شکلی نمادین و فراتر از آنچه در طبیعت است، شناخته میشود و نشاندهندهی حقیقتی عمیق و قدرتمند است. در این میان، تاکید بر این است که اگر چه سیمرغ خود را از دیگران متمایز میداند، اما در عین حال به احساسات و ارتباطات انسانی نیز اهمیت میدهد. قدرت و عظمت او فراتر از ظاهر و دنیای مادی است و نشاندهندهی ارزشهای بالاتر است.
لبها چو دامان امل پهن و دراز و بی بدل
گردن چو بنیان ازل مشدود و ممدود و رسا
هوش مصنوعی: لبها مانند دامن آرزوها وسیع و گستردهاند و دراز و بدون نظیر هستند. گردن نیز مانند بنیان ازل، محکم و پا برجا و زیباست.
هم جسم او معراج پو همچون براق برق خو
هم ساق او میثا ق جو با ساق عرش کبریا
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ویژگیهای جسمانی و روحانی یک شخص میپردازد. شاعر به زیبایی و لطافت جسم او اشاره دارد و بر سرعت و درخشش او تأکید میکند. همچنین با ذکر ساق و عرش، او را به مقام والای روحانی و معنوی نزدیک میکند، نشاندهنده این است که این فرد از نظر جسم و روح دارای مقام و منزلتی بس والا و نیکو است.
رقصش چو لیلی در جبل بانگش چو مجنون بر قلل
طوقش چو بلقیس از حلل زنگش چو داود از صدا
هوش مصنوعی: رقص او مانند لیلی بر فراز کوههاست و صدای او همچون مجنون در قلهها به گوش میرسد. طوقی که بر گردن دارد، شبیه بلقیس و لباسش همانند زنگی که داود از آن برخوردار است.
ایّام هشیاری کشان موری بصد سورش عنان
هنگام مستی زو رمان هوش هزاران اژدها
هوش مصنوعی: روزهای هشیاری مانند موری است که به صد سورش راه را هدایت میکند، اما در هنگام مستی همچون هزاران اژدها هوش و حواس را از دست میدهد.
باری چو احمد زد قدم بر آن قتب ز امر قدم
افروخت هر چوبش علم بر چرخ اعظم ز اصطفا
هوش مصنوعی: وقتی احمد پا بر این زمین گذاشت، به دستور او هر درختی شعلهور شد و علم هر یک به عنوان برتری به آسمان بالید.
رضوان زچوبش در جنان پیوند طوبی زو بجان
گشت از پلاسش آسمان در آرزوی متکا
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، چوبی که رضوان از آن استفاده کرده، سبب شده است که درخت طوبی به زندگی و روح انسانها پیوند بخورد. همچنین، آسمان به خاطر محبوبیت و نرمی این چوب، آرزو دارد که بر روی آن متکا بگذارد.
آنگاه بازوی علی بگرفت و با صوت جلی
گفت آنکه من اورا ولی داند علی را پیشوا
هوش مصنوعی: سپس بازوی علی را گرفت و با صدای بلند گفت: کسی که علی را ولی میشناسد، او را پیشوای خود بداند.
هرکش به پی ره کرد طی خواهد بمقصد برد پی
و آنکو خطا ورزد بوی ورزیده با یزدان خطا
هوش مصنوعی: هر کس به راه خود قدم بردارد، به مقصد خواهد رسید. اما اگر کسی در مسیر خود اشتباه کند، باید بداند که با یزدان دچار خطا شده است.
شد چهر قومی چون قمر زین مژده فرخ اثر
شد خا طر برخی کدر زین لفظ معنی آزما
هوش مصنوعی: چهره گروهی همچون ماه زیبا شد، به خاطر این بشارتی که خوشبختی به همراه دارد. اما برخی به خاطر این کلمات، چهرهای ناپسند و کدر پیدا کردند.
زان امتحان رشد وغی هرکس بحدی برد پی
ای ترک بیحد بخش می کز حد گذشت این ماجرا
هوش مصنوعی: از آن آزمایشی که مردم در آن رشد و کمال خود را نشان میدهند، هر کس به اندازهای پیشرفت میکند. وقتی که کسی از حد خود فراتر میرود، در واقع از مرزهای معمولی عبور کرده است و این داستان را به خوبی بیان میکند.
روز نشاط است و خوشی نی گاه خشم و سرکشی
بفکن بساط می کشی دع ماکدرخذما صفا
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و خوشی است، نه زمانی برای خشم و طغیان. پس بگذارید بساط می روی و دعوا و ناخوشی را کنار بگذاریم تا آرامش و صفا برقرار شود.
آهووشا بفروز هین چون چشم ضیغم ساتکین
کآمد خلافت را قرین ضرغام غاب لافتی
هوش مصنوعی: به سرعت و با دقت، مانند چشمان یک شیر، عمل کن و به یاد داشته باش که قدرت و عظمت فرمانروایی همچنان در جنگل حاکم است.
امروز را از بس شرف از دره التاج نجف
حزنست مخزون از شعف خوفست مشحون از رجا
هوش مصنوعی: امروز به دلیل احترام و عظمت خاصی که از درهی نجف به ما میرسد، پر از غم و اندوه است و در عین حال، امید و عشق در آن موج میزند.
ای آب چهر شعله خو رام و حرون از پشت و رو
کت زلفرا از رنگ و بو نسل از ختن اصل ازختا
هوش مصنوعی: ای آب، چهرهای آرام و زیبا داری، و از هر دو سو، یعنی در جلو و پشت، زلفهایت به رنگ و بویی خوش میدرخشند. نسل تو از سرزمین ختن و اصل و ریشهات از ختاست.
گرمن بروزی اینچنین مست اوفتم عیبم مبین
کآب رخ سالار دین عصیان فرو شوید زما
هوش مصنوعی: اگر تو به این شکل از من روی برگردانی و دلخور شوی، عیب و نقص من را نپوشان. زیرا خشم من زشتیهایی را که از من سر میزند، میزداید.
شاه جوانمردان علی دانای مخفی و جلی
بر هر نبی و هر ولی کرده است نورش اهتدا
هوش مصنوعی: علی، شاه جوانمردان، دانای پنهان و آشکار است و نور او برای هر پیامبر و ولی، راهنمایی و هدایت به همراه دارد.
آنشمس افلاک یقین کش بنده روح الامین
هم با مساکین همنشین هم بر سلاطین پادشا
هوش مصنوعی: خورشید آسمانها یقیناً بر بندهای که روحالامین با اوست، همنوا و همنشین با فقیران و مسکینان است و همچنین در کنار پادشاهان و سلاطین قرار دارد.
کز علوم حق دلش معجون ز نور حق گلش
از یمن عالی محفلش بر عرش نازد بوریا
هوش مصنوعی: دل او پر از داناییهای حق است و به مانند گلی از نور الهی زینت یافته است. به سبب برکت محفل باشکوهش، روحش به عرش آسمانها میرسد و برایش ارزش و احترام دارد.
هم آیت الله کون او هم صبغه الله لون او
ماند اگر بی عون او موسی گزیزد از عصا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هم وجود آیتالله نمایانگر نشانههای خداست و هم رنگ و جلوه او نمایانگر صفات الهیاش است. در صورتی که او یاری نرساند، حتی موسی هم نمیتواند از عصایش کمک بگیرد و فرار کند. به عبارت دیگر، بدون حمایت و کمک الهی، هیچکس قادر به انجام کارهای بزرگ نخواهد بود.
خور پیش رایش معتزل مه نزد رویش مبتذل
بی میل او لنگ است و شل پای قدر دست قضا
هوش مصنوعی: در این بیت، صحبت از خورشید و ماه است. خورشید جلوه و زیبایی خاصی دارد که مورد توجه قرار میگیرد، اما ماه به خاطر جذابیت کمتری که دارد، در سایه آن قرار میگیرد. اینجا به یک نوع عدم توازن و ناپایداری اشاره شده که نشاندهنده این است که هر چیزی در زندگی ممکن است تحت تاثیر یک عامل دیگر قرار گیرد و در نتیجه، ارزش و اهمیتش کم رنگ شود. دستان قضا نیز به عنوان سرنوشت و تقدیر مطرح میشود که هر چیزی را تحت کنترل دارد.
از فوق اجرام فلک تا تحت ارکان سمک
انگیخته امرش یزک افراخته نهیش لوا
هوش مصنوعی: از بالای آسمانها تا پایینترین نقاط زمین، فرمان او برقرار است. ارادهاش همواره برقرار و قدرتش نمایان است.
ناسوت از او پر های وهولاهوت از او پر گفتگو
ملکی که او نگرفت کو جائی که او نبود کجا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که دنیای مادی (ناسوت) از وجود او پر شده و عالم الهی (لاَهوت) نیز تحت تأثیر او قرار دارد. ملائکه در حضور او نیستند، چرا که او در هیچ جا غایب نیست و در هر جایی که بخواهیم وجود او را تصور کنیم، به راحتی میتوانیم او را درک نماییم. در واقع، او همه جا هست و هیچ جایی از وجودش خالی نیست.
ای روی دلها سوی تو محراب جان ابروی تو
خاک در هندوی تو در چشم انجم توتیا
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره معشوق اشاره دارد. در آن، معشوق به عنوان مهر و زیبایی توصیف شده است که دلها را به خود جلب میکند. ابروهای او به عنوان نمادی از جذابیت و دلربایی توصیف شده و در نهایت این جذابیت به قدری است که مانند ستارهها در چشمها میدرخشد. به طور کلی، شاعر خواسته است تا عشق و زیبایی را با تصاویری زیبا و شاعرانه به تصویر بکشد.
مخلوق قدرت نه طبق مرزوق جودت ما خلق
از تو سعادت در فرق وز تو اجابت در دعا
هوش مصنوعی: خداوند به بندگان خود قدرت و نعمتهایی عطا کرده است. ما از تو موفقیت میخواهیم و دعاهایمان را به تو میسپاریم تا اجابت کنی.
هم دار وهم دیار تو هم چرخ هم سیار تو
مستور تو ستار تو در جزو جزو ماسوای
هوش مصنوعی: تو هم وطن و هم مکان منی، همزمان با آسمان و ستارهها؛ پنهان و ناپیدا هستی. از همه چیز فراتر و جدا هستی.
هم راحت از تو هم تعب هم رحمت از تو هم غضب
افسانه ئی و محتجب بیگانه ئی و آشنا
هوش مصنوعی: تو برای من هم آرامش آوردی، هم نگرانی. هم لطف و رحمتت به من رسیده و هم غضبی که از تو احساس کردهام. تو مانند افسانهای هستی که هم غریب است و هم آشنا.
تو جوهر و عالم عرض هستی طفیل و تو غرض
بر خلق مهرت مفترض بر چرخ کاخت ملتجا
هوش مصنوعی: تو هستی جوهر و اصل همه چیز، در حالی که سایر موجودات تنها سایهای از تو هستند. هدف از آفرینش و محبت تو بر مخلوقات، چرخ زندگی را میچرخاند و پناهگاه همه مخلوقات تویی.
ذاتی که می پاید توئی نوری که می باید توئی
هرچ آمد و آید توئی از ابتدا تا انتها
هوش مصنوعی: حضور تو در درون هر چیز مستمر است و روشنی تو در همه جا وجود دارد. هرچه که درگذشته بوده و هرچه که در آینده خواهد آمد، همه متعلق به توست.
رنج از تو و درمان زتو گنج از تو و ثعبان زتو
عنوان زتو پایان ز تو هم در الم هم در شفا
هوش مصنوعی: درد و رنج من ناشی از توست، اما درمان نیز از تو میآید. نعمت و گنج من، تو هستی و تو هم منبع مشکلاتم هستی. نام و مقام من به تو وابسته است و در هر دو حالت، چه در بیماری و چه در سلامتی، تو وجود داری.
هر مرده را محییستی هر زنده را مفنیستی
عبدی الهی کیستی با این همه فر و بها
هوش مصنوعی: هر مردهای را تو زنده میکنی و هر زندهای را به هلاکت میرسانی. ای عبد خدا، تو کیستی با این همه زیبایی و شرافت؟
کعبه بجز کوی تو نی مشعر بجز سوی تو نی
مقصد بجز روی تو نی از سعی مروه تا صفا
هوش مصنوعی: کعبه فقط در کوی تو معنا مییابد و هیچ مشعری جز سمت تو وجود ندارد. مقصود فقط چهره توست و از سعی میان مروه و صفا نیز جز به سوی تو نیست.
وهاب هر دیهیم تو نهاب هر اقلیم تو
آدم تو ابراهیم تو اندر سر اندیب و منا
هوش مصنوعی: تو بخشندهای که تاج و تخت را عطا میکنی، و تو بهترین و برجستهترین فرد در هر سرزمین هستی. تو انسانی مثل آدم و مانند ابراهیم، و در دل و افکار دیگران جا داری.
باشد مرا گرصد دهان و اندر دهانی صد زبان
آن صد زبان با صد بیان نتوان سرودت یک ثنا
هوش مصنوعی: اگر من صد دهان داشته باشم و در هر کدام از آنها صد زبان، حتی با این همه زبان و بیان، نمیتوانم تو را به اندازهایی که شایستهاش هستی ستایش کنم.
اکنون که جیحون شد خجل ازو صفت ای پاینده ظل
به گرترا از جان و دل گوید مدیح اصدقا
هوش مصنوعی: اکنون که جیحون، به خاطر تو، احساس شرم میکند، ای سایهی پایدار! اگر تو از صمیم قلب مدح و ستایش کنی، آن را به بهترین شکل بیان خواهی کرد.
آکج پرند راست روکش برتر از خورشید ضو
هم جان او کان علو هم طبع او بحر غنا
هوش مصنوعی: پرندهای که به سمت راست پرواز میکند، پوششی برتر از نور خورشید دارد. جان او از علو و بلندی برخوردار است، و طبع او مانند دریای غنا و ثروت است.
چشم و چراغ زیرکی رشدش بفضل از کودکی
نزد ملک رویش یکی پیش خدا پشتش دوتا
هوش مصنوعی: چشم و چراغ زیرکی باعث رشد و پیشرفت او از کودکی شده و نزدیک به پادشاه است و در پیشگاه خداوند دارای دو پشتوانه است.
هم برمعانی مقترب هم از مفاخر مکتسب
دستش زرافشان بر محب تیغش سرافشان از عدی
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فردی میپردازد که در زمینههای مختلف دارای توانایی و شایستگیهای ویژهای است. او هم به مفاهیم عمیق و ارزشمند نزدیک است و هم از افتخارات و ویژگیهای مثبت برخوردار است. دستان او مانند شعلهای درخشان هستند و در عین حال، قدرت او به اندازهای است که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و به آنها امید میبخشد. در مجموع، این شعر به بیان ویژگیهای برجسته شخصیتی میپردازد که در زندگیاش تأثیرگذار و قابل احترام است.
جان افاضل مات او نور هدی مشکوه او
در شهر ادراکات او دانش چو مردی روستا
هوش مصنوعی: وجود انسان های با فضیلت، مانند نوری در دل تاریکیهاست. این افراد با دانش و فهم خود، راه را به دیگران نشان میدهند و همچون مردی اهل روستا هستند که در دل دانش و معرفت زندگی میکند.
ای داد ور دور زمن کت لطف و ستاریست فن
گوئی گلت را ذوالمنن اسرشته در بدو از حیا
هوش مصنوعی: ای وای بر من که از لطف و مهربانی دور هستم، چون تو در آغاز، از حیا و شرم بر این راز عاشقانه آگاهی پیدا کردهای.
تا فره ات شد جلوه گر دین افزود گیتی را گهر
چونان که گردد معتبر مس از وجود کیمیا
هوش مصنوعی: زمانی که شرافت تو نمایان شود، دین و ایمان به دنیا ارزش و اعتبار میبخشد، به گونهای که مانند مس که با کیمیا به طلا تبدیل میشود، دنیا هم با وجود تو ارزشمند میگردد.
اثبات و نفیت گاه دین برق گمان غیث یقین
دست و حسامت وقت کین عمر ابد مرگ فجا
هوش مصنوعی: در زندگی، گاهی اوقات باورها و اعتقادات ما دچار تردید و تناقض میشوند. فکر و خیال میتواند ما را به اشتباه سوق دهد و در عوض، یقین و تجربه واقعی به ما کمک میکند. در لحظات پرفشاری و حساس، عمر و زندگی ما بسیار کوتاه و ناپایدار به نظر میرسد، و مرگ میتواند به شکل ناگهانی و غیرمنتظرهای ظاهر شود.
غور تو بحری آنچنان زخار ژرف و بیکران
کش نگذرد چرخ از میان یک عمر اگر سازد شنا
هوش مصنوعی: در دریاچهی وجود تو، عمق و وسعتی به گونهای است که زمان نمیتواند به راحتی از میان یک عمر زندگی عبور کند، حتی اگر بخواهد به شنا در آن بپردازد.
مر کوز بر تیغت ظفر مکنوز در رمحت خطر
مخصوص بر کلکت هنر محسوس از کفت سخا
هوش مصنوعی: با دقت و هوشیاری به مسیری که انتخاب کردهای، قدم بگذار و از خطرات آن دوری کن. مهارتها و هنری که داری، به تو کمک میکند که با سخاوت و بخشندگی، بر مشکلات غلبه کنی.
بخت تو چون شخصت جوان شخصت چو بختت کامران
آن یک بزرگی خرده دان وان یک جوانی پارسا
هوش مصنوعی: سرنوشت تو مانند جوانیات درخشان است و جوانی تو نیز شبیه به سرنوشتت خوشبختی به همراه دارد. آن یکی بزرگ است، و این یکی جوانی با ایمان و پاکدامن دارد.
میرا چومن مشکین نفس نشنیده تا امروزکس
پیشم فرزدق باز پس نزدم معزی ژاژخا
هوش مصنوعی: من که مانند مشک دارای بوی خوش هستم، تا به امروز کسی من را در نیافته است. هیچ کس به من نزدیک نشده و با من سخن نگفته است.
آنجا که ارباب سخن چون انجم آیند انجمن
با آفتاب شعر من کمتر ز ذرات هوا
هوش مصنوعی: در جایی که بزرگان ادب و شعر شبیه ستارهها درخشان هستند، جمع شدن آنها با نور خورشید شعر من، به اندازه ذرات هوا کمتر میباشد.
لیکن مرا فرما کمک در ساز بهجت یک بیک
اکنون که از دور فلک بگذشت صیف و شد شتا
هوش مصنوعی: با این حال، لطفاً به من دستور بده تا در ساختن شادی و خوشحالی به من کمک کنی، اکنون که فصل تابستان به پایان رسیده و بهار آغاز شده است.
طبعم بلند و مایه نی جز حسرت از همسایه نی
ملبوس نی پیرایه نی از کرته بشمرتا قبا
هوش مصنوعی: طبع من بسیار بلند است و جز حسرت از همسایه چیز دیگری ندارم. نه لباسی دارم و نه زینتی، و البته از این لباس که به تن دارم هم راضی نیستم.
بی بهره از زر مشت من محروم از خز پشت من
انکشت من انکشت من فقرم نعم جوعم غنا
هوش مصنوعی: من از طلا بینصیبم، گویی که هیچ ندارم و دستانم خالی است. فقر من نه تنها حسرت است، بلکه گرسنگیام هم به مانند ثروتی برای من به حساب میآید.
نی ساده نورس بکف نی باده دیرین به رف
هم بایدم زان یک شرف هم شایدم زین یک علا
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که در زندگی، برخی چیزها را باید با سادگی و خامی آغاز کرد و از تجربیات گذشته درس گرفت. همچنین، برای رسیدن به حقایق بزرگتر، شایستگی و تلاش باید در نظر گرفته شود. در نهایت، دو جنبه مختلف وضعیتهای انسانی برای درک بهتر زندگی ارائه شده است.
تابیش باشد محترم عید غدیر از عید جم
یارت ز عشرت مغتنم خصمت به عسرت مبتلا
هوش مصنوعی: نور و عظمت روز عید غدیر باید مورد احترام قرار گیرد، زیرا این جشن از عید جمشید خوشایندتر است. دوست تو از شادی و خوشی بهرهمند است، در حالی که دشمن تو به مشکلات و سختیها دچار است.