گنجور

شمارهٔ ۳۸ - وله

چون خلیل از خلعت خُلّت ز حق شد کامگار
ظل حق هم با خلیلش برد این صنعت به کار
هان اگر معنی شناسی بگذر از صورت که نیست
ظل و ذی ظل امثالی غیر جبر و اختیار
ای به رخ برهان حسن از حسن برهانهای من
عیش ساز و غم گداز و نرد باز و می بیار
ها برافشان دست تا نوشادیان کوبند پای
ها بجنبان زلف تا تا تاریان بندند بار
رخ نما از پرده تا هوشیار گردد هرچه مست
لب گشا در نغمه تا مست اوفتد هر هوشیار
گل به نزد چهرت از اظهار هستی صدمه کش
مل به پیش چشمت از ابراز مستی لطمه خوار
یاد داری آنکه در مستی شبی گفتم به تو
کآید این ایام خلعت بهر میر از شهریار؟
گفتی ار چون صبح دوم صادق آئی در سخن
اول از وصل رخم بزمت شود خورشیدوار
اینک این تشریف شه وان امر اوفوا بالعهود
مر مرا بر یاد میر از لعل خود شو حقگزار
میر فرخ پی خلیل الله کز اطمینان قلب
داد اصنام زلل را یمن عهدش انکسار
ناوک رمحش چو ماری کاندر آن اشکال مور
جوهر تیغش چو موری کاندران اطفال مار
گاه ایوان کلک او جذاب یک گیتی ادیب
وقت میدان تیغ او نهاب یک کیهان سوار
بر عنان یازد چو دست آید قضا را پایمرد
در رکاب آرد چو پا باشد قدر را دستیار
دوش گفتم با خرد کای شمع مشکوی کمال
در نهان میر ما نقصی بود بس آشکار
زانکه حق از آب و خاک و باد و نار آورد خلق
وین یگانه میر را کامل نبینم زین چهار
زآب و خاک و باد لطف و حزم و عزم او دلیل
لیکن او را قهر نبود تا کند اثبات نار
گفت فضّ الله فاک ای کند عقل تند جهل
با چنین دانش چسان در شعر جستی اشتهار
میر در تهذیب اخلاق آن قدر فرمود جهد
کش بدل شد نار بر نور از عطای کردگار
حاش الله نامش ابراهیم و آنگه نار قهر
نار و ابراهیم در یکجا نمیگیرد قرار
ای مهین میر ملایک عنصر صافی ضمیر
کت نکو اطوار بر هر پارسا آموزگار
ملک را تا شد مقلب لطفت از هر عنف گشت
نیش نوش و چاه جاه و سوک سور و خصم یار
مایه امن است امروز آنکه دزدی کرد دی
مصدر صلح است امسال آنکه مفسد بود پار
نام بین بر جای ننگ و جام بین بر جای سنگ
گنج بین بر جای رنج و فخر بین بر جای عار
کله هر کس که بدبین بود اینک در لجام
بینی هرکس که خودسر بود اینک در مهار
داورا ای آنکه جیحون را ز شکرت عجزهاست
گرچه باشد گاه نظمم معجزاتی استوار
دوستم کردی بلند و دشمنم کردی نژند
پایه‌ام از یک به دَه شد مایه‌ام صد بر هزار
راستی مهر توام زی سجن اسکندر کشاند
ورنه هارب بودم از کج طبعی خویش و تبار
باطن هریک چو بشکافی کم از ما فی البطون
ظاهر هریک چو وابینی کم از موی زهار
تا که در هر صبح سلطان معلی تخت مهر
بر تن گیتی فرو پوشد خلاع زرنگار
جسمت از تشریف اعطاف شهنشه مفتخر
فرقت از یرلیغ الطاف ملک در افتخار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون خلیل از خلعت خُلّت ز حق شد کامگار
ظل حق هم با خلیلش برد این صنعت به کار
هوش مصنوعی: چون ابراهیم خلیل (ع) از نعمت‌های الهی بهره‌مند شد، و در سایه لطف پروردگار زندگی کرد، این موفقیت را به همراه کسی که در کنار او بود، یعنی خلیلش، به ثمر رساند و این هنر را به نمایش گذاشت.
هان اگر معنی شناسی بگذر از صورت که نیست
ظل و ذی ظل امثالی غیر جبر و اختیار
هوش مصنوعی: اگر به عمق معنی پی ببری، از ظاهر و شکل آن بگذر؛ زیرا در اینجا سایه و چیزهایی که به آن وابسته‌اند، به هیچ‌وجه مشابه قدرت و اختیار نیستند.
ای به رخ برهان حسن از حسن برهانهای من
عیش ساز و غم گداز و نرد باز و می بیار
هوش مصنوعی: ای بهترین دلیل زیبایی، زیبایی من را به نمایش بگذار. لذت و شادابی بیافرین و اندوه را از بین ببر. عشق را به راه بینداز و می بیاور.
ها برافشان دست تا نوشادیان کوبند پای
ها بجنبان زلف تا تا تاریان بندند بار
هوش مصنوعی: دست‌هایت را برافراز و شادی را به جشن بگیر، پاهایت را به جنبش درآور تا دشمنان نتوانند به تو نزدیک شوند. زلف‌هایت را به تکان درآور تا آن‌ها نتوانند بارشان را به راحتی حمل کنند.
رخ نما از پرده تا هوشیار گردد هرچه مست
لب گشا در نغمه تا مست اوفتد هر هوشیار
هوش مصنوعی: به پرده از چهره‌ات پرده‌برداری کن تا هر کسی که در خواب غفلت است، بیدار شود. بگذار که هر کسی که در حال مستی است، با نغمه تو مست‌تر شود و هر انسان هوشیار به حالت مستی بیفتد.
گل به نزد چهرت از اظهار هستی صدمه کش
مل به پیش چشمت از ابراز مستی لطمه خوار
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی چهره‌ات آسیب می‌بیند و مل، به خاطر اینکه نمی‌تواند احساس سرخوشی‌اش را نشان دهد، از بی‌تابی رنج می‌برد.
یاد داری آنکه در مستی شبی گفتم به تو
کآید این ایام خلعت بهر میر از شهریار؟
هوش مصنوعی: به یاد داری آن شبی که در حالت مستی به تو گفتم که این روزها لباس پادشاهی به میر (یا سردار) خواهد رسید؟
گفتی ار چون صبح دوم صادق آئی در سخن
اول از وصل رخم بزمت شود خورشیدوار
هوش مصنوعی: گفتی اگر مانند صبحی که نورش تمام دنیا را روشن می‌کند، به دیدار من بیایی، در ابتدا از پیوند تصویر زیبای من سخن خواهی گفت، مانند خورشید که نورش را به همه جا می‌تاباند.
اینک این تشریف شه وان امر اوفوا بالعهود
مر مرا بر یاد میر از لعل خود شو حقگزار
هوش مصنوعی: اکنون این مقام شاهانه و فرمان او به یاد من، از لعل خود مراتب حق را پاس بدار.
میر فرخ پی خلیل الله کز اطمینان قلب
داد اصنام زلل را یمن عهدش انکسار
هوش مصنوعی: این بیت به بیان شخصیت و برازندگی می‌پردازد، فردی که به عنوان یک رهبر و مرشد شناخته می‌شود. او با اعتماد به نفس و اطمینان از قلب خود، می‌تواند بر خرافات و بت‌ها غلبه کند و به عهد و پیمان‌های خود وفادار بماند. این نکته نشان‌دهنده عظمت و قدرت روحی اوست که در برابر چالش‌ها و موانع، تسلیم نمی‌شود.
ناوک رمحش چو ماری کاندر آن اشکال مور
جوهر تیغش چو موری کاندران اطفال مار
هوش مصنوعی: تیرک‌های جادویی او همچون مار، در شکل‌های مختلفی می‌رقصند و لبهٔ تیزشان مانند موری است که در میان بچه‌های مار جا دارد.
گاه ایوان کلک او جذاب یک گیتی ادیب
وقت میدان تیغ او نهاب یک کیهان سوار
هوش مصنوعی: گاهی ایوان قلم او به قدری زیبا و جذاب است که می‌تواند تمام دنیای یک نویسنده را تحت تأثیر قرار دهد، مانند میدان نبردی که در آن، او سوار بر کیهانی بزرگ است.
بر عنان یازد چو دست آید قضا را پایمرد
در رکاب آرد چو پا باشد قدر را دستیار
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت در دست انسان باشد، او با قدرت و اراده خود می‌تواند در شرایط سخت ایستادگی کند و به جلو برود. اگر اراده قوی باشد و فرد از پا نیفتد، می‌تواند به اهداف خود برسد و موفقیت‌های بزرگی کسب کند.
دوش گفتم با خرد کای شمع مشکوی کمال
در نهان میر ما نقصی بود بس آشکار
هوش مصنوعی: دیروز با خرد صحبت کردم و گفتم ای شمع خوشبو، کمال و زیبایی تو در پنهان است و نقایص تو بسیار نمایان است.
زانکه حق از آب و خاک و باد و نار آورد خلق
وین یگانه میر را کامل نبینم زین چهار
هوش مصنوعی: چون حق زندگی را از آب، خاک، باد و آتش به وجود آورد، من نمی‌توانم این چهار عنصر را کامل و بی‌نقص ببینم، چرا که تنها یک معشوق و سرور وجود دارد که برتر از همه آن‌هاست.
زآب و خاک و باد لطف و حزم و عزم او دلیل
لیکن او را قهر نبود تا کند اثبات نار
هوش مصنوعی: از عناصر طبیعی مانند آب و خاک و باد، نعمت‌ها و قدرت‌های او مشخص است، ولی او به دلیل دوری از قهر و خشم، نیازی به نشان دادن آتش و عذاب ندارد.
گفت فضّ الله فاک ای کند عقل تند جهل
با چنین دانش چسان در شعر جستی اشتهار
هوش مصنوعی: فضیلت الهی را یادآور شد و گفت ای عقل تندرو، جهل چگونه می‌تواند با چنین دانشی در شعر، معروفیت پیدا کند؟
میر در تهذیب اخلاق آن قدر فرمود جهد
کش بدل شد نار بر نور از عطای کردگار
هوش مصنوعی: امام در اصلاح اخلاق انسان‌ها به قدری تلاش کرد که با لطف و رحمت خدا، دل‌های تیره تبدیل به دل‌های روشن شد.
حاش الله نامش ابراهیم و آنگه نار قهر
نار و ابراهیم در یکجا نمیگیرد قرار
هوش مصنوعی: خدای ناکرده ابراهیم نام دارد و آتش قهر در یک جا با او نمی‌ماند.
ای مهین میر ملایک عنصر صافی ضمیر
کت نکو اطوار بر هر پارسا آموزگار
هوش مصنوعی: ای بزرگترین فرمانده فرشتگان، دارای ذات پاک و اندیشه‌ی روشن، تو معلم هر پرهیزکار و نکوکار هستی.
ملک را تا شد مقلب لطفت از هر عنف گشت
نیش نوش و چاه جاه و سوک سور و خصم یار
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو باعث شد که تمام سختی‌ها و دشمنی‌ها به خوشی و راحتی تبدیل شود. هرچه در گذشته دشوار و دردناک بود، اکنون به خیر و برکت و خوشی بدل گشته است.
مایه امن است امروز آنکه دزدی کرد دی
مصدر صلح است امسال آنکه مفسد بود پار
هوش مصنوعی: امروز کسی که دزدی کرده، در امنیت و آرامش به سر می‌برد و کسی که در گذشته باعث فساد بود، حالا می‌تواند به صلح و صمیمیت بپردازد.
نام بین بر جای ننگ و جام بین بر جای سنگ
گنج بین بر جای رنج و فخر بین بر جای عار
هوش مصنوعی: به نام و آوازه‌ای که ماندگار می‌شود، توجه کن؛ جام و خوشی را به جای سنگ و سختی ببین؛ ثروت و گنج را به جای زحمت و رنج مشاهده کن؛ و به افتخار و عزت بنگر که بر عار و ننگ غلبه پیدا می‌کند.
کله هر کس که بدبین بود اینک در لجام
بینی هرکس که خودسر بود اینک در مهار
هوش مصنوعی: هر کسی که بدبین است، اکنون تحت کنترل و نظارت است و آن کسی که خودرأی و خودسر است، در حال حاضر مهار شده و تحت تأثیر قرار گرفته است.
داورا ای آنکه جیحون را ز شکرت عجزهاست
گرچه باشد گاه نظمم معجزاتی استوار
هوش مصنوعی: ای داور، تو که ناتوانی‌های جیحون به خاطر شیرینی توست، هرچند گاهی معجزات مستحکم در نظمو وجود دارد.
دوستم کردی بلند و دشمنم کردی نژند
پایه‌ام از یک به دَه شد مایه‌ام صد بر هزار
هوش مصنوعی: دوستا، تو با محبت خودم را به اوج بردی و با کج‌رفتاری‌ات دشمنانی در دلم برافروختی. حالا که من در دلیلی از افراز و افتادگی گرفتار شده‌ام، مایه‌ی وجودم تبدیل به چیزی گران‌قدر و کم‌نظیر شده است.
راستی مهر توام زی سجن اسکندر کشاند
ورنه هارب بودم از کج طبعی خویش و تبار
هوش مصنوعی: واقعا محبت تو مرا به زندان اسکندر کشاند، وگرنه بخاطر طبع بد و منش نیکخوی خودم از این شرایط دور بودم.
باطن هریک چو بشکافی کم از ما فی البطون
ظاهر هریک چو وابینی کم از موی زهار
هوش مصنوعی: اگر به عمق هر کسی نگاه کنی، چیزی کمتر از آنچه در دل‌ها نهفته است پیدا نمی‌کنی، و اگر ظاهر هر کسی را ببینی، به اندازه‌ی موی زهدان یا زهار آن‌ها را درمی‌یابی.
تا که در هر صبح سلطان معلی تخت مهر
بر تن گیتی فرو پوشد خلاع زرنگار
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید همچون پادشاهی، لباس طلایی خود را بر زمین می‌پوشاند.
جسمت از تشریف اعطاف شهنشه مفتخر
فرقت از یرلیغ الطاف ملک در افتخار
هوش مصنوعی: بدن تو به خاطر زیبایی و نیکی‌ که دارد، به افتخار می‌بالد و جدا شدن تو از این مواهب الهی، موجب افتخار بیشتر است.