شمارهٔ ۳۷ - وله
ای چهره و لعل تو یکی نور و یکی نار
از نور توام آذر و ازنار تو آزار
رخسار تو نوریست که هی نار دهد بر
لبهای تو ناریست که هی نور دهد بار
ای خط تو چون مور ولی مور دل آشوب
وی زلف تو چون مار ولی مارتن اوبار
ازمار تو نالان و ضعیفم همه چون مور
وز مور تو پیچان و ذلیلم همه چون مار
تا حسن تو گشته چو صمد شهره باسلام
تا نقش تو کرده چو صنم جلوه بکفار
زنار گروهی شده از شوق تو تسبیح
تسبیح فریقی شده ازعشق تو زنار
عیسی برد ارعلت و بیضا کند ارگرم
لعل و رخت اینگونه نباشد بکردار
بیضا است عذار تو و زلفین تو لرزان
عیسی است لبان تو و چشمان تو بیمار
سبز است اگر سرو و سپید است اگر ماه
در قد تو وخد تو بر عکس بود کار
پرسیم بود سرو توزان جسم چو زیبق
پر سبزه بود ماه توزان خط چو زنگار
معروف بود روی تو بر لاله خود روی
موصوف بود موی تو بر نافه تاتار
گر روی تو شد لاله مرا از چه بدل داغ
ور موی تو شد نافه مرا از چه جهان تار
گیرم که بود چشم تو نخجیر بآئین
گیرم که بود زلف تو زنجیر بهنجار
گر چشم تو نخجیر منم از چه رمیده
ور زلف تو زنجیر منم ازچه گرفتار
از روی توام در رزم دهم پشت بمیدان
بی پشت تو در بزم نهم روی بدیوار
از روی توام بیم و به پشت توام امید
ادبار تو اقبالم و اقبال تو ادبار
صد قوم ز جمعیت خالت بدلی ریش
صد خیل ز سرمستی چشمت بتنی زار
گر حال تو شد جمع چه تاوان به پریشان
ورچشم تو شد مست چه تقصیر به هشیار
شیرینی و شوری زنمک خیزد و شکر
وز این دولب و روی تو شد مختلف آثار
روی نمکینت همه ترش است بجلوه
لعل شکرینت همه تلخ است بگفتار
ابریست دو زلفت که از او دیده من تر
برقیست دو چهرت که از او کلبه من تار
گر زلف تو شد ابر منم از چه مطر ریز
ور چهر تو شد برق منم ار چه شرر بار
تا چند کنی فخر ز ابرو بمه نو
کاین دعوی کم را نسزد شبهه بسیار
ابروی تو به ازمه نو لیک مه نو
شرمنده زنعل قرس قدوه ابرار
نو باوه عبدالعلی راد محمد
مستوفی ملک ملک و زبده احرار
آن صدرقدر قدر که صد همچو مه و بدر
یمن قدم و یسر کفش راست پرستار
حشوی زبرات وی و آفاق گرانسنگ
فردی زسیاق وی وکونین سبکبار
لوحیست بنزد قلمش قرصه خورشید
فرشیست بزیر قدمش گنبد دوار
خلاق فلک راست کهین بنده مجبور
مخلوق زمین راست مهین خواجه مختار
ای مصدر انعام و تکلف که نباشد
در صورت جمع تو بجز خرج پدیدار
شد مفرده دفتر اسهام حوادث
از عدل تو من ذلک افنای ستمکار
فهرست سدادی تو از آن فکرت نقاد
عنوان صلاحی تو ازآن طبع هشیوار
درهندسه حفظ تو اشکال ریاضی
چون نقش صور برفلک آینه کردار
بر خوان تو همرنگ چه مملوک و چه مالک
با برتو همسنگ چه قطمیر وچه قنطار
خود یزد چه باشد نبود گر چو تواش میر
خود چیست صدف گر ندهد لؤلؤ شهوار
میرا تو گهرسنج و خردمندی و دانی
کامروز چو جیحون نزند کس دم از اشعار
لیکن من از این نام ندیدم بجز از ننگ
چون بخت بخوابد چه کند دیده بیدار
تا برز برقامت ترکان شکر لب
شیرین بودآن پشت بخم طره طراّر
احباب تو بر تخت نعم باد سرافراز
اعدای تو ازدار نقم باد نگونسار
شمارهٔ ۳۶ - مطلع ثانی: کای بهر مرحله اجرام مشار و تو مشیرشمارهٔ ۳۸ - وله: چون خلیل از خلعت خُلّت ز حق شد کامگار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای چهره و لعل تو یکی نور و یکی نار
از نور توام آذر و ازنار تو آزار
هوش مصنوعی: ای چهرهات همچون لعل، هم نور است و هم آتش. من از نور تو به سوختن دچار شدم و از آتش تو رنج میبرم.
رخسار تو نوریست که هی نار دهد بر
لبهای تو ناریست که هی نور دهد بار
هوش مصنوعی: صورت تو چراغی است که همیشه نور افشانی میکند، و لبهای تو مانند آتشی هستند که دائماً درخشش و روشنایی میبخشند.
ای خط تو چون مور ولی مور دل آشوب
وی زلف تو چون مار ولی مارتن اوبار
هوش مصنوعی: خط تو مانند مور است ولی دل را به آشفتگی میآورد. وزن موهایت شبیه مار است اما مارتن، آن را در برمیگیرد.
ازمار تو نالان و ضعیفم همه چون مور
وز مور تو پیچان و ذلیلم همه چون مار
هوش مصنوعی: من از تو در حال ناله و ضعیف هستم، مانند موری که در زیر پاهایت له میشود و در برابر تو خمیده و ذلیل به نظر میآید، درست مثل ماری که در برابر تو میخزد.
تا حسن تو گشته چو صمد شهره باسلام
تا نقش تو کرده چو صنم جلوه بکفار
هوش مصنوعی: تا زیبایی تو مانند یکتایی خدا مشهور شده و نامتو در بین مردم معروف گشته است. همچنین، تصویری از تو به مانند بت بر کافران خودنمایی میکند.
زنار گروهی شده از شوق تو تسبیح
تسبیح فریقی شده ازعشق تو زنار
هوش مصنوعی: گروهی به خاطر شوق تو به بندی تبدیل شدهاند و تسبیحی در عشق تو نماد فراق را به نمایش گذاشتهاند.
عیسی برد ارعلت و بیضا کند ارگرم
لعل و رخت اینگونه نباشد بکردار
هوش مصنوعی: عیسی با کارهایش میتواند درد و رنج را برطرف کند و تحولی شگفتانگیز به وجود آورد، اما اگر زیبایی و خوبیهای تو به اندازهی نقشت باشد، دیگر نیازی به این کارها نیست.
بیضا است عذار تو و زلفین تو لرزان
عیسی است لبان تو و چشمان تو بیمار
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه است و موهایت همچون پرچم در باد میلرزد. لبهای تو مانند عیسی زیباست و چشمانت حالتی خاص و بیمارگونه دارند.
سبز است اگر سرو و سپید است اگر ماه
در قد تو وخد تو بر عکس بود کار
هوش مصنوعی: سرو اگر سبز باشد و ماه اگر سفید، در مقابل قامت و چهرهی تو عکس این حالتها وجود دارد.
پرسیم بود سرو توزان جسم چو زیبق
پر سبزه بود ماه توزان خط چو زنگار
هوش مصنوعی: سرو تو را میپرسم، که مانند زیبایانی در میان سبزههاست و چهرهات مانند ماه است که بر خطوطی مشابه زنگار میتابد.
معروف بود روی تو بر لاله خود روی
موصوف بود موی تو بر نافه تاتار
هوش مصنوعی: روت به زیبایی لاله مشهور است و موی تو به خوبی و لطافت گیسوان دختران تاتار معروف است.
گر روی تو شد لاله مرا از چه بدل داغ
ور موی تو شد نافه مرا از چه جهان تار
هوش مصنوعی: اگر بر چهرهات لالهگون شوم، علتش چیست که دلم آتش میگیرد؟ و اگر موی تو مثل نافهای شود، چرا باید این دنیا برایم تاریک گردد؟
گیرم که بود چشم تو نخجیر بآئین
گیرم که بود زلف تو زنجیر بهنجار
هوش مصنوعی: فرض کنم که چشمهای تو مانند یک شکارچی است، و فرض کنم که موهای تو همچون زنجیری معمولی است.
گر چشم تو نخجیر منم از چه رمیده
ور زلف تو زنجیر منم ازچه گرفتار
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو شکار من هستند، پس چرا از من دوری میکنی؟ و اگر موهای تو بند نیروی من هستند، پس چرا اسیر توام؟
از روی توام در رزم دهم پشت بمیدان
بی پشت تو در بزم نهم روی بدیوار
هوش مصنوعی: من در میدان جنگ پشت به میدان میگذارم چون تکیهگاهی جز تو ندارم و در جمعهای دوستانه هم، روی خود را به دیوار میزنم تا تو را نرنجانم.
از روی توام بیم و به پشت توام امید
ادبار تو اقبالم و اقبال تو ادبار
هوش مصنوعی: نگاهی به تو باعث ترس من است و پشت سرت من امیدوارم. روی آوردن تو به من خوشبختی میدهد و دوری تو، بدبختی به همراه دارد.
صد قوم ز جمعیت خالت بدلی ریش
صد خیل ز سرمستی چشمت بتنی زار
هوش مصنوعی: صد قوم به خاطر چهره زیبای تو تجمع کردهاند و از شادی چشمانت مانند سپاهی در حال غرق شدن هستند.
گر حال تو شد جمع چه تاوان به پریشان
ورچشم تو شد مست چه تقصیر به هشیار
هوش مصنوعی: اگر حالت خوب شده و جمع و جور هستی، پس چرا باید به پریشانی دیگران اهمیت بدهی؟ و اگر چشمت مست و سرمست شده، پس به هشیاری خودت چه تقصیری و دلیلی وجود دارد؟
شیرینی و شوری زنمک خیزد و شکر
وز این دولب و روی تو شد مختلف آثار
هوش مصنوعی: میتوان گفت که در این عبارت به تضاد میان شیرینی و شوری اشاره شده است. اشاره به اینکه زیبایی و جذابیت چهره تو، باعث ایجاد احساسات متفاوت و گوناگونی در بیننده میشود. به طور کلی، برانگیختن هیجانات مختلف و تأثیر عمق زیبایی بر روی احساسات انسان را بیان میکند.
روی نمکینت همه ترش است بجلوه
لعل شکرینت همه تلخ است بگفتار
هوش مصنوعی: چهره زیبا و فریبندهات همه چیز را خوشایند و شیرین میکند، اما صحبتهای تلخ و تند تو همه چیز را ناخوشایند میسازد.
ابریست دو زلفت که از او دیده من تر
برقیست دو چهرت که از او کلبه من تار
هوش مصنوعی: زلفهای تو چون ابری است که باعث میشود چشم من همیشه تر باشد، و چهرهی تو مانند برقی است که کلبهی من را تاریک میکند.
گر زلف تو شد ابر منم از چه مطر ریز
ور چهر تو شد برق منم ار چه شرر بار
هوش مصنوعی: اگر زلف تو ابر باشد، من بارانم؛ و اگر چهرهات مانند برق است، من هم جرقهای هستم.
تا چند کنی فخر ز ابرو بمه نو
کاین دعوی کم را نسزد شبهه بسیار
هوش مصنوعی: چقدر به زیبایی و جذابیت خود میبالید که در حقیقت این ادعا نمیارزد، زیرا شواهد و نشانههای زیادی وجود دارد که خلاف آن را ثابت میکند.
ابروی تو به ازمه نو لیک مه نو
شرمنده زنعل قرس قدوه ابرار
هوش مصنوعی: ابروی تو از هر پرچم زیبایی بهتر است، اما این ماه نو در مقابل آن، شرمنده است مثل ابرهایی که پیشوایان نیکوکار را تحت تأثیر قرار میدهند.
نو باوه عبدالعلی راد محمد
مستوفی ملک ملک و زبده احرار
هوش مصنوعی: عبدالعلی راد محمد مستوفی، فردی برجسته و آزادمنش است که در زمینهٔ خود از نظر مقام و ویژگیهای شخصیتی درخشان و ممتاز به شمار میآید.
آن صدرقدر قدر که صد همچو مه و بدر
یمن قدم و یسر کفش راست پرستار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که برتری و زیبایی خاصی دارد. او مانند ماه و ستارهها درخشان و با ارزش است و در زندگی دیگران نقش مهمی ایفا میکند. این فرد، با رفتارش و ویژگیهایش، به کسی مانند پرستار که به دیگران محبت و توجه میکند، شباهت دارد و امنیت و آرامش را به اطرافیانش منتقل میکند.
حشوی زبرات وی و آفاق گرانسنگ
فردی زسیاق وی وکونین سبکبار
هوش مصنوعی: آنچه در اینجا میخوانیم به زیبایی و نفاست موجودات و جهان اشاره دارد. همه چیز تحت تأثیر سرشت و ویژگیهای خاص خود به وجود آمده و از ظرفیتهای فردی و جمعی خود بهره میبرد. در واقع، هر موجودی با ویژگیهای منحصر به فرد خود، در کنار دیگران، به شکلی هماهنگ و سبکبار به زندگی ادامه میدهد.
لوحیست بنزد قلمش قرصه خورشید
فرشیست بزیر قدمش گنبد دوار
هوش مصنوعی: قلم او مانند خورشید درخشان است و بر روی لوحی که دارد، مینویسد. زیر پایش فرشی گسترده است که نماد آسمان در حال گردش است.
خلاق فلک راست کهین بنده مجبور
مخلوق زمین راست مهین خواجه مختار
هوش مصنوعی: آفریننده آسمانها آن بنده ناچار را آفریده است و این موجود فرودست، در واقع، صاحب اختیار و بزرگی را نیز دارد.
ای مصدر انعام و تکلف که نباشد
در صورت جمع تو بجز خرج پدیدار
هوش مصنوعی: ای منبع نعمت و رفتارهایی که در ظاهر جز هزینه چیزی ندارند.
شد مفرده دفتر اسهام حوادث
از عدل تو من ذلک افنای ستمکار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان این نکته میپردازد که با عدالت تو، پرونده حوادث به سادگی و روشنی شکل میگیرد و نشان میدهد که ظلم و ستمگران به طور کامل نابود خواهند شد.
فهرست سدادی تو از آن فکرت نقاد
عنوان صلاحی تو ازآن طبع هشیوار
هوش مصنوعی: فهرست بلند و درخشان تو به خاطر قدرت تفکر دقیق و آگاهانهات شکل گرفته و عنوان موفقیتت از خصلت هوشیار و زیرک تو ناشی میشود.
درهندسه حفظ تو اشکال ریاضی
چون نقش صور برفلک آینه کردار
هوش مصنوعی: در علم هندسه، نگهداری و حفظ اشکال ریاضی شبیه به تصاویری است که در آینه منعکس میشوند و نشاندهندهٔ کارکردها و زیباییهای جهان هستند.
بر خوان تو همرنگ چه مملوک و چه مالک
با برتو همسنگ چه قطمیر وچه قنطار
هوش مصنوعی: در میانه سفره تو، فارغ از اینکه چه کسی خدمتگزار باشد و چه کسی صاحب ثروت، همه با هم برابری میکنند و هیچ تفاوتی بین آنها نیست. چه یک شخص بیارزش و چه کسی با دارایی فراوان، همه به یک اندازه ارزشمندند.
خود یزد چه باشد نبود گر چو تواش میر
خود چیست صدف گر ندهد لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: چنین است که یزد فی نفسه هیچ ارزشی ندارد اگر تو مانند او میباشی. و مانند صدفی هستی که اگر درونش مرواریدی نداشته باشد، چه فایدهای دارد؟
میرا تو گهرسنج و خردمندی و دانی
کامروز چو جیحون نزند کس دم از اشعار
هوش مصنوعی: ای میرا، تو انسان باهوش و خردمندی هستی و میدانی که امروز هیچکس درباره اشعار صحبت نمیکند، مثل اینکه جیحون (رودخانهای بزرگ) هیچ صدایی برنمیآورد.
لیکن من از این نام ندیدم بجز از ننگ
چون بخت بخوابد چه کند دیده بیدار
هوش مصنوعی: من از این نام فقط ننگ و عار را دیدم؛ وقتی سرنوشت خوابش ببرد، چشم بیدار چه باید ببیند؟
تا برز برقامت ترکان شکر لب
شیرین بودآن پشت بخم طره طراّر
هوش مصنوعی: تا زمانی که قامت زیبا و دلفریب ترکها به مانند شکر در لبهای شیرین باشد، آن پشت که پوشیده است، طرهای زیبا و دلفریب دارد.
احباب تو بر تخت نعم باد سرافراز
اعدای تو ازدار نقم باد نگونسار
هوش مصنوعی: دوستان تو در اوج خوشبختی و خوشحالی به سر میبرند، در حالی که دشمنانت در عذاب و بدبختی هستند.