گنجور

شمارهٔ ۲۹ - وله

چهر نواب از طرب رخشان تر از اجرام شد
صدر خاصش خواند شاهنشاه و بدر عام شد
خاص صدری دید او را شاه و خواندش صدر خاص
وین سخن بی شبهه برشه وحی یا الهام شد
ای بت سیمینه صدرای شاهد رخساره بدر
کز رخ و زلف تو شامم صبح و صبحم شام شد
جام چون بدر آور و ما را شفای صدر ده
کز صدارت باده نواب را در جام شد
ای سمرقندی غلام ای خلخی پیکر نگار
کز لب و خطت محافل رشک مصر و شام شد
شد بخارا یزد و نواب اندر او صدر جهان
بلکه از صدر این بخارا را جهان بر کام شد
ای مه فرخ بنا گوش ای بت فرخنده چشم
کت فسونگر دانه خال اهل دل را دام شد
چشم وگوش از سرمه و آویزه آرا کز ملک
چشم بر الطاف رفت وگوش بر احکام شد
ایکه رخسار سپیدت اندر آن جعد سیاه
عدل را ماند که با جور از مودت رام شد
تا خط خورم به یمن عدل شه می ده که باز
جور را ادوار رفت وعدلرا ایام شد
ای حیات پختگان عشق کزدستان حسن
جامه ات پرسیم خام از صافی اندام شد
بهر سیم خام تو پختم بسی سودا و لیک
خود تو از بس پخته سودای رندان خام شد
نی نی امروز از وصالت تیر رانم برهدف
ور یقین خواهد سرم ببریده از صمصام شد
خود تو دانی حال من کاندر وثاقی کزرنود
ذکر چنگ و جام آمد فکر ننگ و نام شد
رفت آن عهدی که چون شورم بسر دیدی زخویش
تلخ سار عیشم آن شیرین لب از دشنام شد
حالی ار همچون ملک پران شوی سوی فلک
بایدیت ما را زمین بوس از رخ کلفام شد
در نعال بزم صدر امروز چون خوانم ثنا
از رعونت میتوانم چیره بر بهرام شد
صدر خاص ملک و بدر عام ملت کش سرای
قبله اقطاب گشت وکعبه اسلام شد
ز احتساب سطوت او نقطه ران گوزن
سال‌ها باشد که داغ سینه ضرغام شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چهر نواب از طرب رخشان تر از اجرام شد
صدر خاصش خواند شاهنشاه و بدر عام شد
هوش مصنوعی: چهرهٔ نیکوکاران از شادی و خوشحالی زیباتر شد و به همین خاطر، شاهنشاه او را به مقام ویژه‌ای فراخواند و این گونه او در حضور عموم نیز مورد توجه قرار گرفت.
خاص صدری دید او را شاه و خواندش صدر خاص
وین سخن بی شبهه برشه وحی یا الهام شد
هوش مصنوعی: او را در مرتبه‌ای ویژه مشاهده کرد و به عنوان صدر خاص (نخستین مقام) خطاب کرد و این سخن بی‌تردید از جانب خداوند بر وی نازل شده است.
ای بت سیمینه صدرای شاهد رخساره بدر
کز رخ و زلف تو شامم صبح و صبحم شام شد
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبای من، مانند ماهتاب، که با چهره و موهای زیبایت شب‌ها را به صبح تبدیل می‌کنی، من هم از زیبایی تو چهره روشنی می‌گیرم و شب و روزم تغییر کرده است.
جام چون بدر آور و ما را شفای صدر ده
کز صدارت باده نواب را در جام شد
هوش مصنوعی: وقتی که جام را پر کنی و ما را آرامش بخشی، از قدرت و لذت نوشیدنی، در این جام به ما حس خوب ببخش.
ای سمرقندی غلام ای خلخی پیکر نگار
کز لب و خطت محافل رشک مصر و شام شد
هوش مصنوعی: ای جوان سمرقند و ای دلربای خلخانی، تو با زیبایی و نشانه‌های چهره‌ات باعث شده‌ای که محافل در مصر و شام به تو غبطه بخورند.
شد بخارا یزد و نواب اندر او صدر جهان
بلکه از صدر این بخارا را جهان بر کام شد
هوش مصنوعی: بخارا به مانند یزد و نواب، به یکی از بهترین نقاط دنیا تبدیل شده است. به گونه‌ای که این شهر، سرآمد دیگر نقاط جهان شده و همه چیز در آن به کام مردمش است.
ای مه فرخ بنا گوش ای بت فرخنده چشم
کت فسونگر دانه خال اهل دل را دام شد
هوش مصنوعی: ای ماه خوش‌ساخت، گوش تو چون پرنده‌ای زیباست و چشمانت مانند بتان جذاب است. تو با دانه‌ی خال خود، دل‌های عاشقان را به دام می‌کشی.
چشم وگوش از سرمه و آویزه آرا کز ملک
چشم بر الطاف رفت وگوش بر احکام شد
هوش مصنوعی: چشم و گوش خود را با زیبایی‌ها و آراستگی‌ها بیارایید، زیرا که از زیبایی‌های چشمان می‌توانید به رحمت‌ها دست یابید و گوش‌هایتان را به شنیدن دستورات و قوانین مشتاق کنید.
ایکه رخسار سپیدت اندر آن جعد سیاه
عدل را ماند که با جور از مودت رام شد
هوش مصنوعی: رخسار سپید تو در پس آن موهای سیاه مانند زیبایی است که با عشق و محبت توانسته است بر ظلمت غلبه کند و به آرامش برسد.
تا خط خورم به یمن عدل شه می ده که باز
جور را ادوار رفت وعدلرا ایام شد
هوش مصنوعی: اگر به لطف و عدالت پادشاهی دچار خطا شوم، باز هم نمی‌توانم بگ שאני این بی‌عدالتی را تحمل کنم، زیرا عدل و انصاف در روزگار گذشته تغییراتی داشته است.
ای حیات پختگان عشق کزدستان حسن
جامه ات پرسیم خام از صافی اندام شد
هوش مصنوعی: ای زندگی‌ای که عشق را پرورش می‌دهی، تو که در دنیای زیبایی و نازکی جامه‌ات را بر تن داری، بگو ما از چه چیز ساده و بی‌پیرایه‌ای به وجود آمده‌ایم.
بهر سیم خام تو پختم بسی سودا و لیک
خود تو از بس پخته سودای رندان خام شد
هوش مصنوعی: به خاطر به دست آوردن ثروت تو، من خیلی تلاش کردم و بارها برنامه‌ریزی کردم، ولی خود تو به خاطر زیاد فکر کردن در مورد رندان، از آنچه که باید به آن رسیده بودی، عقب‌مانده و ناتوان شدی.
نی نی امروز از وصالت تیر رانم برهدف
ور یقین خواهد سرم ببریده از صمصام شد
هوش مصنوعی: امروز از محبت و وصال تو می‌خواهم تیر عشق را به هدف بزنم، و اگر مطمئن شوم که جانم را با شمشیر جدایی از تو می‌برند، باز هم این کار را انجام می‌دهم.
خود تو دانی حال من کاندر وثاقی کزرنود
ذکر چنگ و جام آمد فکر ننگ و نام شد
هوش مصنوعی: تو خود خبر داری که حال من چگونه است؛ در حالی که به دست سرنوشت گرفتارم، تنها یادآوری ساز و می باعث شده که به فکر نام و ننگ خود بیفتم.
رفت آن عهدی که چون شورم بسر دیدی زخویش
تلخ سار عیشم آن شیرین لب از دشنام شد
هوش مصنوعی: زمانی که شور و شوق من پایان یافت، عهد و پیمانی که داشتیم نیز به سر آمد. شیرین‌زبانی‌ها و خوشی‌هایی که از او می‌گرفتم، اکنون به تلخی و دشنام تبدیل شده است.
حالی ار همچون ملک پران شوی سوی فلک
بایدیت ما را زمین بوس از رخ کلفام شد
هوش مصنوعی: اگر تو به مقام و مرتبه‌ای والا همچون پرنده‌ای آزاد برسی، باید بدان که برای ما باید بر خاک دست بوسی کنیم، چرا که تو به بلندای آسمان رفته‌ای و ما در پایین، در خدمتت خواهیم بود.
در نعال بزم صدر امروز چون خوانم ثنا
از رعونت میتوانم چیره بر بهرام شد
هوش مصنوعی: در مجالس امروز، وقتی به سراغ ستایش می‌روم، می‌توانم با قدرت و توان بر بهرام (شخصیتی افسانه‌ای) غلبه کنم.
صدر خاص ملک و بدر عام ملت کش سرای
قبله اقطاب گشت وکعبه اسلام شد
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به جایگاه خاص و ویژه یک شخص (صدر خاص) در بین مردم و ملت اشاره دارد. او به عنوان محور و مرکز توجه قرار گرفته و منزلت بلندی دارد. این شخص به نوعی نمایانگر و سرآمد جامعه است و مکان او به معنای محوریت در دیانت و ایمان افراد در نظر گرفته می‌شود. در واقع، او به کعبه اسلام تشبیه شده که نشانی از وحدت و مرکزیت در عالَم دین دارد.
ز احتساب سطوت او نقطه ران گوزن
سال‌ها باشد که داغ سینه ضرغام شد
هوش مصنوعی: با توجه به قدرت و سلطه او، به نظر می‌رسد که سال‌هاست دلی به تنگ آمده و غم و ناراحتی مانند داغی بر سینه‌اش نشسته است.