گنجور

شمارهٔ ۲۸ - وله

چنین که جلوه گل از طرف مرغزار کند
سزد که نعرهٔ مستانه مرغ زار کند
ز بس شکوفه شکفت و فروغ یافت چمن
چراغ را ز شگفتی به چشم تار کند
کنون ز یمن شکوفه مکانتش ننهد
کس ار نجوم فلک بر زمین نثار کند
به گوش دخت درخت گل این غرایب بین
که از ثوابت و سیاره گوشوار کند
مگر زمین به شبیخون زده است راه سپهر
که ماه و مشتری این گونه آشکار کند
به طفل غنچه نگر کِش چو زاد مادرِ شاخ
به جای گریه تبسم چو لعل یار کند
مگر به عمر خود و عهد اهل ری خندد
چو غنچه سر به در از جیب شاخسار کند
کنون که بر زبر تاک و زیر سرو نسیم
به عرض باز گذر جانب هزار کند
خوش آن دلی که اسیر زبیب و بوس حبیب
هزار بار خورد صدهزار بار کند
به‌ویژه امروز این روز کز فر نوروز
ستاره گرد کلاه سمن مدار کند
به هر طرف پسری از غرور جامهٔ عید
چنان چمد که ز تمکین ماه عار کند
صبا نگر که به شیدایی‌ام ز جعد بتان
قضای برزن و کو غیرت تتار کند
دو زلف هر یک از این قوم را خسارت باد
چو مشکبار کند چشم اشکبار کند
کنون ازین همه آهو‌خرام تنگ‌قبا
دلم گشاده کمین تا به کی شکار کند
به ملک غربت و هنگام کربت از دل من
شکار هم نکند پس بگو چه کار کند
ولی دریغ مهی را که من شکار ویم
به سان تیر شهاب از برم فرار کند
بلی مرا چو نبخشید روزگار مراد
نگار هم به من اطوار روزگار کند
گرم ندیم شود با چه احتشام شود
ورم سلام کند با چه اعتبار کند
مگر عطای ملک‌زاده‌ام کفیل شود
که تا به فیل مرادم دمی سوار کند
مه سپهر برازندگی وجیه الله
که رای روشن او لیل را نهار کند
ز بس عمارت گل کرد یا مرمت دل
جنان کنون ز جهان عیش مستعار کند
ز کارهاش جز آثار خیر ظاهر نیست
که گفت هرچه کند بهر اشتهار کند
به وقت وقعهٔ او گر کنند غرْس درخت
به جای بر ثمر از تیغ آبدار کند
به روز همّتش ار تخم بر زمین پاشند
به جای دانه بر از دُرّ شاهوار کند
اگر چه گاه فتوت دوصد خشونت را
تحمل از قِبَلِ طفل شیرخوار کند
ولی به گاه غضب چون گره نماید مشت
به پیل پنجه و با شیر کارزار کند
قمر اگر شود از سیر آسمان معزول
به جبر خدمت کاخ وی اختیار کند
ز کردگار ورا این ستوده پایه رسید
که راست زهره که هیجا به کردگار کند
بزرگوارا ای آنکه شخص جیحون را
همی میامن مدحت بزرگوار کند
مرا به زور تو برجاست عزت اندر ری
وگرنه کرده کمین آسمان که خوار کند
دمی اگر ز سرم پا کشد عواطف تو
بسا شریر که جانم پر از شرار کند
نخست شیخ بدین جرم کاهل عرفانم
دهد نبشته به تکفیر و سنگسار کند
دوم چو محتسبم مست یابد اندر شهر
به لطمه عبرت انظار هوشیار کند
سیم بتی که مرا خادم سرای بود
مکان به محفل رندان میگسار کند
ولی همین دو سه روز اسب خود زری رانم
اگر چه اشتر مستم کسی مهار کند
چرا فرود نشینم ز فرقه که سپهر
دو ماه دیگرشان خاک رهگذار کند
هزار سال دگر ذکر خیر من باقی‌ست
کس ار معارف آفاق را شمار کند
دو صد امیر و وزیر و فقیه آمد و رفت
هنوز طوس به فردوسی افتخار کند
همیشه تا که فتد برد برد در تاراج
چو عزم رزم خزان لشکر بهار کند
به عرصهٔ که فرو گسترد حبیبت رخت
اجل عدوی تو را عرصهٔ دمار کند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین که جلوه گل از طرف مرغزار کند
سزد که نعرهٔ مستانه مرغ زار کند
هوش مصنوعی: زمانی که گل از سوی دشت و مرغزار زیبایی خود را نمایان می‌کند، طبیعی است که صدای شاد و پرجنب و جوش پرندگان نیز به گوش برسد.
ز بس شکوفه شکفت و فروغ یافت چمن
چراغ را ز شگفتی به چشم تار کند
هوش مصنوعی: چون چمن به خاطر شکوفه‌های بسیار خود روشن و زیبا شد، به گونه‌ای که در شب به نظر می‌رسد چراغی در دل تاریکی می‌درخشد.
کنون ز یمن شکوفه مکانتش ننهد
کس ار نجوم فلک بر زمین نثار کند
هوش مصنوعی: اکنون به برکت شکوفه‌ها، کسی نمی‌تواند جایگاه تو را پایین بیاورد، حتی اگر ستاره‌های آسمان را بر زمین بریزند.
به گوش دخت درخت گل این غرایب بین
که از ثوابت و سیاره گوشوار کند
هوش مصنوعی: به دختر درختی نگاه کن که چگونه به زیبایی و شگفتگی‌ها گوش می‌دهد، مانند اینکه از ستاره‌ها و اجرام آسمانی گوشواره‌ای بسازد.
مگر زمین به شبیخون زده است راه سپهر
که ماه و مشتری این گونه آشکار کند
هوش مصنوعی: آیا زمین به یک حمله ناگهانی دچار شده که ماه و سیاره مشتری این‌گونه خود را به وضوح نمایش می‌دهند؟
به طفل غنچه نگر کِش چو زاد مادرِ شاخ
به جای گریه تبسم چو لعل یار کند
هوش مصنوعی: به گل‌های تازه شکفته شده نگاه کن، وقتی که مادر درخت خود را زاییده است. به جای اینکه گریه کند، با لبخند شبیه به لعل (گلابی) شیرینش به دنیا می‌آید.
مگر به عمر خود و عهد اهل ری خندد
چو غنچه سر به در از جیب شاخسار کند
هوش مصنوعی: اگر عمر کسی و پیمان اهل ری به او لبخند بزند، مانند غنچه‌ای که از جیب درخت بیرون می‌آید و می‌خندد.
کنون که بر زبر تاک و زیر سرو نسیم
به عرض باز گذر جانب هزار کند
هوش مصنوعی: اکنون که نسیم ملایمی به سمت ما می‌وزد و در کنار درختان بلند و روی تاکستان، زندگی جاری است، به طرف هزاران فرصت و زیبایی می‌روم.
خوش آن دلی که اسیر زبیب و بوس حبیب
هزار بار خورد صدهزار بار کند
هوش مصنوعی: دل خوشی است که به خاطر عشق و محبت محبوب، هزار بار طعم بوسه او را بچشد و بارها این حس را تجربه کند.
به‌ویژه امروز این روز کز فر نوروز
ستاره گرد کلاه سمن مدار کند
هوش مصنوعی: امروز، که روزی خاص و به یادماندنی است، اکنون مانند سروی است که با نوروز تجمل و زیبایی می‌آفریند.
به هر طرف پسری از غرور جامهٔ عید
چنان چمد که ز تمکین ماه عار کند
هوش مصنوعی: به هر سو پسری از روی غرور همچون لباس عید برخود می‌بالد و خود را همچون ماهی که ناز کند، به رخ می‌کشد.
صبا نگر که به شیدایی‌ام ز جعد بتان
قضای برزن و کو غیرت تتار کند
هوش مصنوعی: ای نسیم، ببین که چقدر خستگی و دیوانگی من به خاطر زلف‌های معشوق فراتر از حد معمول شده است و هیچ‌کس جز من نمی‌تواند این احساس را درک کند.
دو زلف هر یک از این قوم را خسارت باد
چو مشکبار کند چشم اشکبار کند
هوش مصنوعی: به هر یک از این افراد، دو زلف می‌زند که چون به سوی آنها می‌نگری، دل را به درد می‌آورد و چشمان او را پر از اشک می‌کند.
کنون ازین همه آهو‌خرام تنگ‌قبا
دلم گشاده کمین تا به کی شکار کند
هوش مصنوعی: اکنون با توجه به این‌که انبوهی از آهوها در حال حرکت هستند، دل من آماده‌ی کمین کردن است تا ببینم تا چه زمانی می‌توانم شکار کنم.
به ملک غربت و هنگام کربت از دل من
شکار هم نکند پس بگو چه کار کند
هوش مصنوعی: در زمانی که در غربت و مشکلات هستم، حتی دل من هم نمی‌تواند از خود دفاع کند. پس بگو چه باید کرد؟
ولی دریغ مهی را که من شکار ویم
به سان تیر شهاب از برم فرار کند
هوش مصنوعی: متأسفم که آن مهتاب زیبا را نمی‌توانم به دست آورم، چرا که همانند تیر شهابی از مقابل من فرار می‌کند.
بلی مرا چو نبخشید روزگار مراد
نگار هم به من اطوار روزگار کند
هوش مصنوعی: اگر روزگار به من لطف نکند و مرا نبخشد، حتی محبوبم نیز به من جفا و بی‌مهری خواهد کرد.
گرم ندیم شود با چه احتشام شود
ورم سلام کند با چه اعتبار کند
هوش مصنوعی: اگر دوستی به ما گرم و صمیمی شود، با چه شکوه و احترامی می‌تواند این دوستی را نشان دهد؟ و اگر با ما سلام و احوالپرسی کند، چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟
مگر عطای ملک‌زاده‌ام کفیل شود
که تا به فیل مرادم دمی سوار کند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تنها در صورتی می‌توانم به آرزوهایم برسم که شخصی با نفوذ و قدرت به من کمک کند و مرا بر روی سرنوشت‌ام سوار کند.
مه سپهر برازندگی وجیه الله
که رای روشن او لیل را نهار کند
هوش مصنوعی: ماه آسمان با زیبایی و جلالش درخشان است، چنان که نور تابان او شب را به روشنایی روز تبدیل می‌کند.
ز بس عمارت گل کرد یا مرمت دل
جنان کنون ز جهان عیش مستعار کند
هوش مصنوعی: از آنجا که گل در باغسازی و زیباسازی بسیار تلاش کرده یا عشق در دل انسان را ترمیم کرده، حالا دنیای لذت‌ها به نوعی به طور موقت به وجود آمده است.
ز کارهاش جز آثار خیر ظاهر نیست
که گفت هرچه کند بهر اشتهار کند
هوش مصنوعی: از کارهای او جز نشانه‌های خوب چیزی دیده نمی‌شود و او خودش گفته که هر کاری که می‌کند برای مشهور شدن است.
به وقت وقعهٔ او گر کنند غرْس درخت
به جای بر ثمر از تیغ آبدار کند
هوش مصنوعی: اگر در زمان وقوع حادثه‌ای، درخت را به جای بار آوری، با تیغ آب‍دار قطع کنند، موجب خسارت و نابودی آن خواهد شد.
به روز همّتش ار تخم بر زمین پاشند
به جای دانه بر از دُرّ شاهوار کند
هوش مصنوعی: اگر فردی با اراده و تلاش خود در روز سختی، دانه‌هایی را بر زمین بپاشد، به جای آن که فقط دانه‌ای ساده برداشت کند، می‌تواند جواهراتی با ارزش و بزرگ به دست آورد.
اگر چه گاه فتوت دوصد خشونت را
تحمل از قِبَلِ طفل شیرخوار کند
هوش مصنوعی: گاه پیش می‌آید که انسان با بزرگواری و فداکاری، سختی‌ها و ناملایمات را از سوی دیگران، حتی از یک کودک کوچک، تحمل می‌کند.
ولی به گاه غضب چون گره نماید مشت
به پیل پنجه و با شیر کارزار کند
هوش مصنوعی: اما وقتی که خشمگین شود، همچون فشردن دست به تن یک فیل، با قدرت و شجاعت به جنگ شیر می‌رود.
قمر اگر شود از سیر آسمان معزول
به جبر خدمت کاخ وی اختیار کند
هوش مصنوعی: اگر ماه هم از مدار آسمانی خود خارج شود، به‌ناچار خدمت به کاخ او را برمی‌گزیند.
ز کردگار ورا این ستوده پایه رسید
که راست زهره که هیجا به کردگار کند
هوش مصنوعی: از خداوند برای او چنین مقام والایی به دست آمده است که راستگویی مانند او وجود ندارد و هیچ کس نمی‌تواند به خداوند مانند او تکیه کند.
بزرگوارا ای آنکه شخص جیحون را
همی میامن مدحت بزرگوار کند
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو به قدری بزرگ و والا هستی که حتی شخص جیحون (که نام رودخانه‌ای بزرگ است) هم در وصف تو به ستایش و مدح می‌پردازد.
مرا به زور تو برجاست عزت اندر ری
وگرنه کرده کمین آسمان که خوار کند
هوش مصنوعی: من به خاطر قدرت تو در جایگاه عزت قرار دارم وگرنه آسمان به کمین نشسته تا مرا خوار کند.
دمی اگر ز سرم پا کشد عواطف تو
بسا شریر که جانم پر از شرار کند
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای احساسات تو از من دور شوند، ممکن است فردی شرور جانم را پر از آتش کند.
نخست شیخ بدین جرم کاهل عرفانم
دهد نبشته به تکفیر و سنگسار کند
هوش مصنوعی: نخست، پیشوای مذهبی به خاطر تنبلی‌ام در فهم عرفان، حکم تکفیر صادر می‌کند و مرا سنگسار خواهد کرد.
دوم چو محتسبم مست یابد اندر شهر
به لطمه عبرت انظار هوشیار کند
هوش مصنوعی: وقتی دومین فردی که مسئول نظارت بر رفتار مردم است، در شهر به حالت مستی دیده شود، از طریق ضربه‌های پند و عبرت، کسانی که بیدار و هوشیار هستند را متوجه فساد و بی‌نظمی‌های اجتماعی می‌کند.
سیم بتی که مرا خادم سرای بود
مکان به محفل رندان میگسار کند
هوش مصنوعی: سیم بتی که در خانه‌ام خدمت می‌کرد، اکنون مرا وادار می‌کند تا به محفل جوانان خوش‌نشین و می‌گسار بروم.
ولی همین دو سه روز اسب خود زری رانم
اگر چه اشتر مستم کسی مهار کند
هوش مصنوعی: حتی اگر در حال حاضر تحت تأثیر حالتی خوشایند باشم و به نوعی بی‌توجه به اطرافم باشم، اما در روزهای آینده سعی می‌کنم بر مشکلات و مسایل کنترل داشته باشم و به خواسته‌هایم توجه کنم.
چرا فرود نشینم ز فرقه که سپهر
دو ماه دیگرشان خاک رهگذار کند
هوش مصنوعی: چرا باید از جمعی که در آینده‌ای نزدیک به خاک سپرده خواهند شد، پایین بیایم و خود را محدود کنم؟
هزار سال دگر ذکر خیر من باقی‌ست
کس ار معارف آفاق را شمار کند
هوش مصنوعی: در آینده‌ای دور، نام نیک من همچنان بر زبان‌ها خواهد بود، حتی اگر کسی بخواهد علم و دانش جهان را به شمارش درآورد.
دو صد امیر و وزیر و فقیه آمد و رفت
هنوز طوس به فردوسی افتخار کند
هوش مصنوعی: بسیاری از شخصیت‌های برجسته و مهم، مثل امیران، وزرا و علما، به طوس آمده و رفته‌اند، اما هنوز هم طوس به وجود فردوسی افتخار می‌کند.
همیشه تا که فتد برد برد در تاراج
چو عزم رزم خزان لشکر بهار کند
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که به تاراج افتد، برنده مطمئناً کسی است که مانند فصل بهار، با اراده و عزم رزم در فصل خزان می‌کوشد.
به عرصهٔ که فرو گسترد حبیبت رخت
اجل عدوی تو را عرصهٔ دمار کند
هوش مصنوعی: در جایی که عشق تو قرار دارد، زمان مرگ دشمن تو به سراغت می‌آید و تو را از پا می‌اندازد.