گنجور

شمارهٔ ۲۲ - درتهنیت عید قربان

جشن اضحی شد و برطوف حرم کوشش حاج
ما و دیدارخلیلی که حرم هم محتاج
ما خداجو زحرم حاج حرم جو زخدا
بنگر ای خواجه بود صرفه بمایا با حاج
گر خلیل دل رندان بحرم بنهد تخت
نه عجب گر حرم ازگرد رهش جوید تاج
ذوق گویا نگرد سوی خلیلی که برد
حسن خال و ذقنش از حجر و زمزم باج
ای دلارام جلیل ای سمن اندام خلیل
که دهد چهر تو را آذر نمرود خراج
عید اضحی بود و می بصفا باید خورد
که غم هجر حجر را بجز این نیست علاج
لیکن ایشوخ من ارحج ننهم سیمم نیست
تو چرا حج ننهی کت همه سیمی است رواج
مشتی از آنهمه سیم تو من ار داشتمی
بگذر از حج که فراتر شدمی از معراج
نی غلط گفتم آنخوی فتن جو که توراست
سیم ندهد بخوشی تا نبرد زر بلجاج
از تو یک غمزه و صد خیل عرب درغارت
وز تو یک عشوه و صد ملک عجم در تاراج
گرتو با این خط و این قد سوی بطحا گذری
خار هامون همه گیرد سبق از سوسن وکاج
توئی آن شمع روان سوز حرم خانه دل
که قمرگرد جهان وصل تو جوید بسراج
موی تو مشک ختن چشم تو آهوی ختا
لعل تو کان گهر سینه تو صفحه عاج
سر ما در ره تو راه تو بر درگه شه
درگه شه کنف میر ملایک افواج
بت شکن داور محمود براهیم خلیل
که بود معدلتش مسلک رای و منهاج
آنکه در پنجه او پیل بدانسان لرزد
که بلرزد زفر پنجه شاهین دراج
آنچه با کله ضرغام بیک مشت کند
نکند سختی صد صخره صما بزجاج
تیغ آفاق ستانش چو برآید زغلاف
فتح را روشنی صبح دهد از شب داج
تیر اوگاه وغاگر همه بر سنگ خورد
از دگر سوی کند دیده شیران آماج
خطی اردر گذر سیل کشد سطوت او
نگذرد آن خط اگر بگذرد از چرخ امواج
ای مهین تر خلف آدم و حوا که برزم
بیم رویت کند از پشت گوان قطع نتاج
بخت چالاک تو در بازی با خصم بکین
بد قماریست که از وی نبرد صد لیلاج
بیلک ار بر شکم کوه زنی روز مصاف
بجهد از پشت چو سوزن که جهد از دیباج
عیب خصم تو مستر نشود گر بشود
مریمش رشته طرا زنده و عیسی نساج
هر منجم که بعهد تو در انجم نگرد
جز تو را نیکی طالع نکند استخراج
با کمان تو که منصور بود درناورد
دل گردان طپد آنگونه که بیضه حلاج
میر قلزم گهرا حضرت جیحون است این
کز فر ا فسر تو بر شعرا آمد تاج
فرقم از خاک قدوم تو متوج شد لیک
تاج تنها چه کند چون نبود مایحتاج
جام کش کام بران نام ببر سیم ببار
تا شود بحر قصاید بمدیحت مواج
تاکه درشش جهه از تافتن هفت اختر
چار مادر به سه مولود بیا کنده دواج
محنتت باد فراموش و مسرت همدوش
شاهدت باد در آغوش و سلامت به مزاج

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جشن اضحی شد و برطوف حرم کوشش حاج
ما و دیدارخلیلی که حرم هم محتاج
هوش مصنوعی: جشن قربانی فرا رسید و حاجی ما در تلاش برای طواف حرم است و به دیدار شخصی می‌شتابد که خود حرم نیز به او نیاز دارد.
ما خداجو زحرم حاج حرم جو زخدا
بنگر ای خواجه بود صرفه بمایا با حاج
هوش مصنوعی: ما انسان‌های طالب حقیقت و خدا هستیم. به او متکی باش و به دنبال او برو. ای درد و مشکلات زندگی را با نگاه به خدا و ایمان به او پشت سر بگذار و از او کمک بگیر.
گر خلیل دل رندان بحرم بنهد تخت
نه عجب گر حرم ازگرد رهش جوید تاج
هوش مصنوعی: اگر خلیل (ابراهیم) دل‌های رندان در حرم الهی تختی برپا کند، چیز عجیبی نخواهد بود؛ زیرا حرم (محل قرب) خود به دنبال او تاجی خواهد گشت.
ذوق گویا نگرد سوی خلیلی که برد
حسن خال و ذقنش از حجر و زمزم باج
هوش مصنوعی: شادی و لذت را از کسی نخواه که زیبایی و جذابیتش را از سنگ و آب زنده (زمزم) گرفته است.
ای دلارام جلیل ای سمن اندام خلیل
که دهد چهر تو را آذر نمرود خراج
هوش مصنوعی: ای دلربایی بزرگ و باوقار، ای کسی که زیبایی‌ات همچون گل‌های خوشبو است، آیا می‌دانی که زیبایی چهره‌ات همچون آتش نمرود، جزیی از قدرت و شکوه توست؟
عید اضحی بود و می بصفا باید خورد
که غم هجر حجر را بجز این نیست علاج
هوش مصنوعی: روز عید قربانی است و باید از شراب صفا نوشید، چرا که جز این راهی برای درمان غم جدایی از معشوق وجود ندارد.
لیکن ایشوخ من ارحج ننهم سیمم نیست
تو چرا حج ننهی کت همه سیمی است رواج
هوش مصنوعی: بیت اشاره به این دارد که اگرچه من ممکن است در برخی موارد نادرست باشم، اما چرا تو به دیگران می‌گویی که کار نکنند یا از چیزی دوری کنند در حالی که آن چیز خود به خود رایج و معمولی است؟ به عبارت دیگر، ممکن است کسی به خاطر عیب‌هایی که در خود یا دیگران می‌بیند، دیگران را سرزنش کند، در حالی که آن عیب‌ها در واقع طبیعی و عمومی هستند.
مشتی از آنهمه سیم تو من ار داشتمی
بگذر از حج که فراتر شدمی از معراج
هوش مصنوعی: اگر یک مشت از آن همه نقره و زیبایی تو را داشتم، از مناسک حج می‌گذشتم، زیرا من از معراج هم بالاتر رفته‌ام.
نی غلط گفتم آنخوی فتن جو که توراست
سیم ندهد بخوشی تا نبرد زر بلجاج
هوش مصنوعی: من به اشتباه گفتم که آن شخص فتن‌جوی توست؛ زیرا کسی که تو را به شادی نمی‌کشاند، نمی‌تواند طلا را با لجاجت به دست بیاورد.
از تو یک غمزه و صد خیل عرب درغارت
وز تو یک عشوه و صد ملک عجم در تاراج
هوش مصنوعی: با یک نگاه تو، صدها عرب آماده‌ی غارت می‌شوند و با یک لبخند تو، صدها ملک عجم در تملک تو قرار می‌گیرند.
گرتو با این خط و این قد سوی بطحا گذری
خار هامون همه گیرد سبق از سوسن وکاج
هوش مصنوعی: اگر تو با این چهره و قامت به سرزمین بطحا (محلّی در مدینه) بروی، خارهای بیابان هم از زیبایی سوسن و درخت کاج سبقت خواهند گرفت.
توئی آن شمع روان سوز حرم خانه دل
که قمرگرد جهان وصل تو جوید بسراج
هوش مصنوعی: تو همان شعله‌ای هستی که در حرم دل می‌سوزد و باعث روشنی آن می‌شود، و ماه همواره در تلاش است تا محبت و وصالت را پیدا کند.
موی تو مشک ختن چشم تو آهوی ختا
لعل تو کان گهر سینه تو صفحه عاج
هوش مصنوعی: موهای تو مانند مشک خوشبو از ختن است، چشمان تو همچون آهوی ختا زیباست، لب‌های تو مثل لعل گرانبها درخشان است و سینه‌ات همچون صفحه‌ای از عاج سفید و زیباست.
سر ما در ره تو راه تو بر درگه شه
درگه شه کنف میر ملایک افواج
هوش مصنوعی: ما خود را در مسیر تو قرار داده‌ایم، و تو را در درگاه پادشاه الهی بیدار کنیم، جایی که فرشتگان در گروه‌های زیاد در آن حضور دارند.
بت شکن داور محمود براهیم خلیل
که بود معدلتش مسلک رای و منهاج
هوش مصنوعی: محمود، قاضی و قضاوت‌گری است که مانند ابراهیم خلیل، بت‌ها را می‌شکند و راه و روشش مبتنی بر عقل و منطق است.
آنکه در پنجه او پیل بدانسان لرزد
که بلرزد زفر پنجه شاهین دراج
هوش مصنوعی: کسی که قدرتی دارد که حتی فیل را وادار به لرزش می‌کند، مانند لرزشی که شکار در برابر پنجه شاهین تجربه می‌کند.
آنچه با کله ضرغام بیک مشت کند
نکند سختی صد صخره صما بزجاج
هوش مصنوعی: آنچه که یک شخص قوی و شجاع به راحتی می‌تواند با یک حمله و ضربه بکند، نمی‌تواند سختی و دشواری صد تا سنگ بزرگ را به همین سادگی از میان بردارد.
تیغ آفاق ستانش چو برآید زغلاف
فتح را روشنی صبح دهد از شب داج
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر او از sheath (غلاف) بیرون بیاید، روشنایی صبحی را به ارمغان می‌آورد که بر تاریکی شب غلبه می‌کند.
تیر اوگاه وغاگر همه بر سنگ خورد
از دگر سوی کند دیده شیران آماج
هوش مصنوعی: تیر او به جایی نمی‌رسد و همه تلاش‌هایش بی‌فایده است. از سوی دیگر، چشمان شیران آماده حمله هستند.
خطی اردر گذر سیل کشد سطوت او
نگذرد آن خط اگر بگذرد از چرخ امواج
هوش مصنوعی: اگر یک سیل به راه بیفتد، هیچ خط و مرزی نمی‌تواند جلوی قدرت آن را بگیرد. حتی اگر این خط از روی امواج گذر کند، باز هم نمی‌تواند مانع طغیان و پیشرفت سیل شود.
ای مهین تر خلف آدم و حوا که برزم
بیم رویت کند از پشت گوان قطع نتاج
هوش مصنوعی: ای تو بهترین نسل آدم و حوا که زیبایی‌ات باعث ترس و نگرانی دشمنان می‌شود و نمی‌توانند به تو نزدیک شوند.
بخت چالاک تو در بازی با خصم بکین
بد قماریست که از وی نبرد صد لیلاج
هوش مصنوعی: در زندگی، شانس و بخت تو در مقابله با دشمن مانند یک بازی است. این بازی مانند قمار زشت و بدی است که از آن هیچ چیز خوبی حاصل نمی‌شود و حتی نمی‌توان به دنبال درمان یا راه حلی در آن بود.
بیلک ار بر شکم کوه زنی روز مصاف
بجهد از پشت چو سوزن که جهد از دیباج
هوش مصنوعی: اگر بر دقت و قوت خود در دل کوه ضربه‌ای بزنی، در روز نبرد، از پشت کوه به سرعت به خارج پرتاب می‌شود، مانند سوزنی که از پارچه نازکی بیرون می‌آید.
عیب خصم تو مستر نشود گر بشود
مریمش رشته طرا زنده و عیسی نساج
هوش مصنوعی: اگر عیب دشمن تو مشخص شود، مهم نیست، زیرا مریم (مقدس) از رشته‌ای زنده و عیسی (پیامبر) از دست بافندگی به وجود آمده‌اند.
هر منجم که بعهد تو در انجم نگرد
جز تو را نیکی طالع نکند استخراج
هوش مصنوعی: هیچ منجمی که در این زمان شما را در ستاره‌ها ببیند، نمی‌تواند از میان آنها چیزی جز خوبی برای شما پیش‌بینی کند.
با کمان تو که منصور بود درناورد
دل گردان طپد آنگونه که بیضه حلاج
هوش مصنوعی: با کمان تو که همانند منصور قوی و شجاع است، هرگز نمی‌توان دل‌های سرگردان را آن‌چنان به تپش انداخت که مانند دل حلاج به تپش بیفتد.
میر قلزم گهرا حضرت جیحون است این
کز فر ا فسر تو بر شعرا آمد تاج
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دریاچه‌ی قزلباش، مظهر بزرگی و شکوه جیحون است و از آنجا بر شعرا تاجی به نشانه‌ی ارادت و بزرگداشت تو فرستاده شده است.
فرقم از خاک قدوم تو متوج شد لیک
تاج تنها چه کند چون نبود مایحتاج
هوش مصنوعی: من از خاک پای تو به زندگی و هویت رسیدم، اما تاج تنها دون‌ها چه می‌تواند بکند وقتی که نیازها برآورده نشده‌اند؟
جام کش کام بران نام ببر سیم ببار
تا شود بحر قصاید بمدیحت مواج
هوش مصنوعی: بیا جامی پر کن و از خوشی‌ها بنوش، نام تو را در آسمان برافرازیم. بگذار تا شعرهایمان در ستایش تو مانند دریا طوفانی شود.
تاکه درشش جهه از تافتن هفت اختر
چار مادر به سه مولود بیا کنده دواج
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان در شش جهت به تابش هفت ستاره ادامه می‌دهد، چهار مادر برای سه فرزند خود به دنیا آمده‌اند.
محنتت باد فراموش و مسرت همدوش
شاهدت باد در آغوش و سلامت به مزاج
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنم رنج و سختی تو فراموش شود و شادی در کنار عشق تو باشد، در آغوش و سلامت باشی.